0

غزلیات قاآنی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۷۵

این چه حالست که از سرکله انداخته‌ای

مست و بیخود شده از خانه برون تاخته‌ای

تبغ‌ صیقل زده در مشت و سپر از پس پشت

نرد کین باخته و ساز جدل ساخته‌ای

ساق بالا زده و ساعد کین برچیده

رخ برافروخته و تیغ برافراخته‌ای

گاه با دوست درآویخته گه با دشمن

چون حریفان دغا نرد دغل باخته‌ای

بیم آنست که از پارس برآید غوغا

این چه فتنه است که در شهر درانداخته‌ای

ما چو پروانه‌ کمر بسته به جانبازی تو

تو چرا شمع صفت این همه بگداخته‌ای

هیچ کس را به جهان مهر تو باقی نگذاشت

حالی ازکینه پی قتل که پرداخته‌ای

مگرت گفت کسی ماه فلک همسر تست

که تو مریخ صفت خنجرکین آخته‌ای

یاکسی گفت قدت سرو چمن را ماند

که تو در ناله چو بر سرو چمن فاخته‌بی

ماه کی جام کشد سرو کجا تیغ زند

خویش را از دگران حیف که نشناخته‌ای

هست مداح امیرالامرا قاآنی

نشناسی مگرش‌ هیچ که ننواخته‌ای

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  10:13 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۷۶

دارم نگار سنگدل سیم سینه‌ای

کز فرط مهر او به دلم نیست کینه‌ای

او همچو کعبه ساکن و خلقی بسان حاج

احرام بسته سوی وی از هر مدینه‌ای

چون زلف عنبرین که بود زیب گردنش

در شهر کس‌ نشان ندهد عنبرینه‌ای

ران پلنگ طعمهٔ من بود و همچو مرغ

از ضعف عشق قانعم اکنون به چینه‌ای

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  10:13 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها