0

غزلیات قاآنی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۵

تا به شکار رفته‌ای گشته دلم شکار غم

هست مرا ازین سپس طیش فزون و عیش کم

گر نه ز محنت زمان شاه شود مرا ضمان

نیست ز بختم این گمان کاو برهاندم ز غم

تا پی صید آهوان خنگ ملک بود روان

جان و دلم بود نوان از چه ز آه دم‌به‌دم

شه به غزال بسته دل من ز هزال خسته‌ دل

او ز خیال رسته دل، من ز ملال بسته دم

ای بت شنگ شوخ لب خیز و بسیج کن طلب

تا بجهیم ازین کرب، تا برهیم ازین الم

چند قرین ناله‌ای داغ به دل چو لاله‌ای

خیزو بده پیاله‌ای تا برهیم ازین نقم

چین بگشا ز گیسوان، تازه کن از طرب روان

چند زنی بر ابروان این همه پیچ و تاب و خم

مژده بده که صبحگه شاه جهان رسد ز ره

از قمرش بسر کله وز ملکش به‌بر خدم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  10:09 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۶

نه تو دست عهد دادی که ز مهر سر نتابم

به چه جرم روی تابی که بری ز جسم تابم

چه خلاف کردم آخر که تو برخلاف اول

ز معاندت نمودی به مفارقت عذابم

به خدا که چون منی را دو جهان گناه باید

که به هجر چون تو ماهی کند آسمان عقابم

بگشای چین زلفت که به رخ فتاده چینم

بنمای روی خوبت که ز دیده رفته خوابم

هم از آن زمان که غافل مژگان دوست دیدم

چو شکار تیرخورده همه دم در اضطرابم

به هوای کبک رفتم که چو باز حمله آرم

ز هلاک خویش غافل که ز پی بود عقابم

منم آن گدای مبرم که کنم سوال بوسه

تویی آن بخیل منعم که نمی‌دهی جوابم

نه علاج می‌فرستی نه هلاک می‌پسندی

چو مریض روز بحران همه دم در انقلابم

به دل و ز دیده دوری به خدا عجب نیاید

که کنار دجله میرد دل از آرزوی آبم

چه شد این خروس امشب که خروش او ناید

که مؤذنان بخوابند و برآمد آفتابم

به عتاب چند گویی که رو ار نه ریزمت خون

نکشی مرا و دانی که همی کشد عتابم

به خدا چنان بگریم ز جدایی حبیبم

که بروی آب ماند تن خسته چون حبابم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  10:09 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۸

دست در حلقهٔ آن طرهٔ پرچین دارم

پنجه انداخته در پنجهٔ شاهین دارم

این همه چین که تو بر چهرهٔ من می‌بینی

یادگاریست کز آن طرهٔ پرچین دارم

زاهدم گفت ز دین شرم کن و باده مخور

می حرامم بود ار من خبر از دین دارم

کافر وگبر و یهودم همه رانند ز خویش

چشم بد دور نگه کن که چه تمکین دارم

جام می ده که ترا عرضه دهم راز جهان

که من اندر دل خود جام جهان‌ بین دارم

جم کجا رفت و چه شد جام رهاکن که به نقد

من ز جم بهترم ار جام سفالین دارم

منت شمع و چراغ از چه کشم در شب تار

من که در خلوت خاطر مه و پروین دارم

خوار هرکودک و دیوانه و اوباش شدم

آخر ای قوم ببینید چه آیین دارم

در هوای قد و اندام و خط و عارض یار

عشق با سرو و گل و سنبل و نسرین دارم

جام می بر لبم آهسته سحرگه می گفت

تو مخور غصه که من هم دل خونین دارم

تکیه بر زلف و رخ دوست زدم قاآنی

شکر کز سنبل و گل بستر و بالین دارم

کاش با دادگر ملک سلیمان گویند

من هم ای خواجه حق خدمت دیرین‌ دارم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  10:09 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۷

به جرم عشق تو گر می‌زنند بر دارم

گمان مبرکه ز عشق تو دست بردارم

مگوکه جان مرا با تو آشنایی نیست

که با وجود تو از هرکه هست بیزارم

از آن سبب که زبان راز دل نمی‌داند

حدیث عشق ترا بر زبان نمی‌آرم

مرا دلیل بس این درگشاد و بست جهان

که رخ گشودی و بستی زبان گفتارم

صمدپرست نخواهد صنم من آن شمنم

که پیش چون تو صنم‌ صورتی گرفتارم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  10:09 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۹

بکش ار کشی به تیغم، بزن ار زنی به تبرم

بکن آنچه می‌توانی که من از تو ناگزیرم

همه شرط عاشق آنست که کام دوست جوید

بکن ار کنی قبولم، ببر ار بری اسیرم

سر من فرو نیاید به کمند پهلوانان

تو کنی به تار مویی همه روزه دستگیرم

نظر ار ز دوست پوشم که برون رود ز چشمم

به چه اقتدار گویم که برون شو از ضمیرم

ز جهان کناره کردم که تو در کنارم آیی

مگر ای جوان رهانی ز غم جهان پیرم

تو به راه باد گویا سر زلف خود گشودی

که ز مغز جای عطسه همه می‌جهد عبیرم

طلب از خدای کردم که بمیرم ار نیایی

تو نیامدی و ترسم که درین طلب بمیرم

مگرم نظر بدوزی به خدنگ جور ورنه

همه تا حیات دارم نظر از تو برنگیرم

به هوای مهر محمود چو ذره در نشاطم

که چو آفتاب روزی به فلک برد امیرم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  10:09 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۰

ز بس که هجر تو لاغر میان بکاست تنم

قسم به جان تو کزین تهیست پیرهنم

مرا که پیش زبان دم نمی‌زند شمشیر

بیا تو با دم شمشیر زن که دم نزنم

ز خویشتن به جهان هرکسی خبر دارد

خلاف من که نباشد خبر ز خویشتنم

حدیث لعل تو تا بر زبان من جاریست

زنند خلق شب و روز بوسه بر دهنم

اگر نظر بکنم بی‌تو بر شمایل غیر

دو چشم خویش به انگشت خویشتن بکنم

اگرچه زار و ضعیفم ولی به قوت عشق

به جز تو گر همه شیرست پنجه درفکنم

پس از هلاک تنم گر به دجله غرق کنند

ز سوز آتش دل دود خیزد از کفنم

حدیث زلف بتان سر کنم چو قاآنی

گمان برند خلایق که نافهٔ ختنم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  10:10 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۱

دی من و محمود در وثاق نشستیم

لب بگشادیم‌ و در به روی ببستیم

گفتم برخاست باید از سر عالم

گفت بلی تا به مهر دوست نشستیم

گفتمش ایثار راه میر چه باید

گفت دل و جان نهاده بر کف دستیم

گفتم شیر از کمند میر نجسته است

گفت که ما نیز از آن کمند نجستیم

گفتم ما را نموده حزمش هشیار

گفت ولیکن ز جام عشقش مستیم

گفتم ما را بلند ساخته جاهش

گفت ولیکن به خاک راهش پستیم

گفتم قرینست تا که مادح اویم

گفت مفرمای بوده‌ایم که هستیم

گفتم ازین بیشتر دلم را مشکن

گفت مگر عهد میر بد که شکستیم

گفتم او خواجهٔ فقیر پرستست

گفت که ما بندهٔ امیر پرستیم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  10:10 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۲

بس رنج در آماجگه عشق تو بردیم

مردیم و خدنگی ز کمان تو نخوردیم

با سوز دلی گرمتر از آتش بهمن

چون آب دی از سردی مهر تو فسردیم

بی‌ماه رخت همچو حکیمان رصد بند

شب تا به سحر ثابت و سیاره شمردیم

در بزم صفا صاف‌خوران صدر نشینند

ما زیرنشینان صف ‌آلودهٔ دردیم

المنهٔ لله که ز آیینهٔ هستی

زنگ دویی از صیقل توحید ستردیم

تا نفس نکُشتیم نگشتیم مسلمان

تا لطمه نخوردیم چو گو گوی نبردیم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  10:10 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۳

واجب نبود دل به بتی بیهده بستن

کاو را نبود شیوه به جز عهد شکستن

هر دوست که با دوست ندارد سر پیمان

میباید از او رشتهٔ پیوند گسستن

چون یار ندارد خبر از یار چه حاصل

نالیدن و خون خوردن و بر خاک نشستن

یاری که وفا بیند و با غیر شود یار

شرطست برو از سر عبرت نگرستن

چون باد خزان آمد و گل رفت به تاراج

ای ابر بهاری چه برآید ز گرستن

هر بنده که بگریخت ز احسان خداوند

آزاد کنش کاو نشود رام به بستن

بر زشت نکویی نتوان بست به زنجیر

از مشک سیاهی نتوان برد به شستن

با یار بگویید که از تیر ملامت

انصاف نباشد دل ما این همه خستن

زین پیش همه کام تو می‌جستم و اکنون

امید ندارم به جز از دام تو جستن

جان دادم و افسوس که جان نیست گیاهی

کاو زنده شود سال دگر باز برستن

قاآنی ازین پس ز خیال تو صبورست

با آنکه محالست صبوری ز تو جستن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  10:10 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۴

نکو نبود به یکبار ترک ما گفتن

ز ما بریدن و صد شکوه برملا گفتن

نظر نکردن و از خشم روی تابیدن

غضب نمودن و بی‌وجه ناسزا گفتن

عبارتی که به بیگانه کس نمی گوید

ادب نکردن و در حق آشنا گفتن

نشان حالت شب یک به یک ادا کردن

حدیث مستی ما را بدان ادا گفتن

هزار عشوه نه یک روز روزها کردن

هزار شکوه نه یکبار بارها گفتن

به سهو زلف‌ تو گفتم شبی که مشک‌ ختاست

هنوز خجلتم آید از آن خطا گفتن

تو گفته‌ایی که چه گفته است قاآنی

به جان تو که ملولم از آن چها گفتن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  10:10 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۵

آن سنگدل که شیشهٔ جانهاست جای او

آتش زند در آب و گل ما هوای او

سوگند خورده‌ام که ببوسم هزار بار

هرجا رسیده است به یکبار پای او

جز کاندر آب و آیینه دیدم جمال وی

بر هیچ کس نظر نگشودم به جای او

عاشق که آرزو نکند جز رضای دوست

این عجز او بتر بود ازکبریای او

گر مدعی نبود ز خود خواهشی نداشت

او را چه کار تا طلبد مدعای او

گر زیرکی بهل که همین عین آرزوست

کز دوست آرزو بکند جز رضای او

قاآنی ار ز پای فتادست عیب نیست

نیکو قویست دست توانا خدای او

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  10:10 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۶

ای آفتاب بندهٔ تابنده رای تو

گردنده چرخ گرد سُم بادپای تو

تو سایهٔ خدایی از آن روی چشم عقل

نه دیده ابتدای تو نه انتهای تو

زرین شود ز جود تو از شرق تا به غرب

خورشید تعبیه است مگر در سخای تو

گر صیت همتت شنود نطفه در رحم

بیدست و پای رقص کند از عطای تو

در ملک آفرینش از فرش تا به عرش

یک آفریده دم نزند بی‌رضای تو

هر روز کافتاب ز مشرق کند طلوع

تا شب چو ذره رقص کند در هوای تو

اندر مشیمه نطفه زبان خواهد از خدای

پیش از حلول روح که گوید ثنای تو

نارسته برگ و بار درختان ز گل هنوز

اندر درون دانه نماید دعای تو

نظارهٔ جمال جمیل تو کرد عقل

دیوانه شد ز دهشت نور لقای تو

چندین هزار بار خرد جست و می‌نیافت

راهی که در دلست ترا با خدای تو

عمرت چنان دراز کز آ‌ن سوی شام حشر

طالع شود سفیدهٔ صبح بقای تو

قاآنی از گنه چه هراسد که روز حشر

بی پرسشش بخلد ب‌رند از ولای تو

هلاک ازین غمم که جان نمی‌شود فدای تو

که خورد آب زندگی ز لعل جانفزای تو

اگر رضا شوی بسر، سرم فدایت ای پسر

رضای من مجو ز سر سر من و رضای تو

مگر به چشم ما نهی و گرنه برکجا نهی

که هر‌جا که پا نهی سریست زیر پای تو

شدی به‌نیم چشم زد ز چشم فتنهٔ خرد

که دور باد چشم بد ز چشم فتنه زای تو

وجو‌دت از چه آب وگل سر شته‌ای مه چگل

که می‌دود هزار دل همیشه در قفای تو

تراست بر بکف کمان که تاکنی مرا نشان

مراست کف بر آسمان که تا کنم دعای تو

مرا زنی به تیغ و من نیم به فکر جان و تن

زبان گشوده در سخن به فکر مرحبای تو

دلم ز خلق بی‌‌گمان به کنج سینه شد نهان

نیافت عاقبت امان ز خال دلربای تو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  10:10 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۷

قاصدی کو تا فرستم سوی تو

غیرتم آید که بیند روی تو

مرده بودم زنده گشتم بامداد

کامد از باد سحرگه بوی تو

کاش می‌مردم نمی‌دیدم به چشم

این دل افتد دور از پهلوی تو

دل شده از جفت ابروی تو طاق‌

زان پریشان گشته چون گیسوی تو

عاقبت کردی به یک زخمم هلاک

آفرین بر قوت بازوی تو

می کشد پیوسته بر روی تو تیغ

سخت بی‌شرمست این ابروی تو

قبللهٔ جان منی پس‌ کافرم

گر نمایم روی دل جز سوی تو

عهدکردم تا برون خسبم ز بند

می‌‌کشد بازم کمند موی تو

من اگر ترسم ز چشمت باک نیست

شیر نر می‌ترسد از آهوی تو

گر بدانم در بهشتم می‌برند

کافرم گر پا کشم از کوی تو

من‌ چه حد دارم که غلمان را ز خلد

می‌فریبد نرگس جادوی تو

پای قاآنی رسد بر ساق عرش

گر نهد سر بر سر زانوی تو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  10:11 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۸

یارکی هست مرا به لطافت ملکو

به حلاوت شکر و به ملاحت نمکو

دی مرا گفت به طیش غم برانگیخته جیش

از پی موکب عیش ساخت باید یزکو

خیز و آن باده بنوش‌ که روی پاک ز هوش‌

رودت جوش و خروش‌ بسماک از سمکو

پشه زو پیل شود قطره زو نیل شود

زو ابابیل شود باز سیمین پر کو

جرعهٔ می هاتوا که جم و کی ماتوا

جملگی قد فاتوا همگی قد هلکو

شیخنا بهر عوام ساخته دانه و دام

دانه‌اش‌ سبحهٔ خام دام تحت‌الحنکو

بهر دیبای طراز تا کیت جان بگداز

شادمان باش‌ و بساز با قبای قدکو

هله قاآنی هان نقد خود دار نهان

که شد از غیب عیان نقدها را محکو

شمع شیراز منم نکته‌پرداز منم

همه تن ناز منم تو چه گویی کلکو

فعلاتن فعلن فعلاتن فعلن

هست تقطیع سخن دک دکادک دککو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  10:11 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۹

دلم به‌ زلف تو عهدی که بسته بود شکستی

میان ما و تو مویی علاقه بود گسستی

ز شکل آن لب و دندان توان شناخت که‌ یزدان

ز تنگنای عدم آفرید گوهر هستی

حدیث طول امل را نمود زلف تو کوته

که هرکه جست بلندی در اوفتاد به پستی

شراب‌ شوق ز لعلت چنان کشیده‌ام امشب

که صبح روز قیامت مراست اول مستی

نخست روز قیامت به عاشقان نظری کن

که پشت پای به دوزخ زنند از سر مستی

ز وصل طوبی و جنت جز این مراد ندارم

که قد و روی تو بینم به راستی و درستی

چگونه وصف جمالت توان نمود کز اول

دهان خلق گشودیّ و روی خویش ببستی

حدیث نکتهٔ توحید از زبان نگارین

هزار بار شنیدی دلا و هیچ نجستی

بیار باده که گبر و یهود و مومن و ترسا

ز عشق بهره ندارند جز خیال پرستی

اگر سجود کند بر رخ تو زلف تو شاید

که نیست مذهب هندو جز آفتاب پرستی

ندیده‌ایم که شاهین به کبک حمله نماید

چنان که‌ زلف‌ تو بر دل‌ به‌ چابکی و به چستی

ز سخت جانی قاآنیم بسی عجب آید

که‌ بار عشق تو بر دل کشد بدین‌ همه سستی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  10:11 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها