تفاوتها و تضادهای بسیاری بین مذهب شافعی و مسلک وهابیت وجود دارد که در اینجا تنها به گوشه ای از این اختلافات میان مذهب شافعی و وهابیت اشاره می کنیم:
خوب است بدانید تضاد و اختلافی که بين وهابيت و عقائد شافعي است، به مراتب بيشتر و عميقتر است تا تضادي که ميان ديگر مذاهب است. ابنتيميه در کتاب زيارة القبور صراحتا ميگويد:
من يأتي إلى قبر نبي أو صالح و يسأله حاجته و ... ، فهذا شرك صريح يجب أن يستتاب صاحبه فإن تاب و إلا قتل.
اگر کسي براي توسل، کنار قبر پيامبري يا صالحي برود، اول بايد او را توبه داد و اگر توبه نکرد، بايد کشته شود.(زيارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، ص156)
محمد بن عبد الوهاب مقداري تندتر از ابنتيميه ميگويد: إن قصدهم الملائكة و الأنبياء و الأولياء يريدون شفاعتهم و التقرب إلى الله بذلك هو الذي أحل دماءهم و أموالهم.
کساني که از ملائکه و انبياء و اولياء شفاعت طلب ميکنند و ميخواهند بدين وسيله به خداوند تقرب پيدا کنند، جان و مالشان هدر است و اموالشان بايد مصادره شود. (کشف الشبهات، ص58)
محمد بن عبد الوهاب - بنيانگذار وهابيت ميگويد: لا يصح دين الإسلام إلا بالبرائة ممن يتقرب إلي الله بالصلحاء و تکفيرهم.
دين و اسلام هيچکس صحيح نيست، مگر اينکه برائت بجويد به خدا از کساني که توسط صالحان به خداوند متقرب ميشود و اينها را تکفير کند. (مجموع مؤلفات محمد بن عبد الوهاب، ج6، ص188(
همچنين ميگويد: إجماع المذاهب کلهم علي أن من جعل بينه و بين الله وسائط يدعوهم أنه کافر مرتد حلال المال و الدم.
هر کس بين خودش و خدايش، واسطه قرار بدهد، کافر و مرتد است و مال و جانش حلال است.(مجموع مؤلفات محمد بن عبد الوهاب، ج6، ص147(
عبارت محمد بن عبد الوهاب را در کنار اشعار شافعي ببنید که ميگوید:
آل النبي ذريعتي و هم إليه وسيلتي
أرجو بأن أعطى غدا بيد اليمين صحيفتي
آل پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، وسيله اتصال من و تقرب من به خدا هستند.
اميدوارم به برکت آل پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، فرداي قيامت، پرونده مرا به دست من بدهد.
بنا بر این از ديدگاه محمد بن عبد الوهاب، اول کسي که محکوم به کفر و ارتداد است، شافعي است.
اين اشعار در کتاب ابن حجر هيثمي - ازعلماي بزرگ شافعي و متوفاي 974 هجري - الصوائق المحرقة، جلد 2، صفحه 524، آمده است.
زینی دحلان از بزرگان شافعی می¬نویسد:
«كان محمد بن عبد الوهّاب الذي ابتدع هذه البدعة يخطب للجمعة في مسجد الدرعيّة ويقول في كل خطبةٍ ومن تَوَسَّل بالنَّبي فقد كفر وكان أخوه الشيخ سليمان بن عبد¬الوهّاب من أهل العلم فكان ينكر عليه إنكاراً شديداً في كل ما يفعله أو يأمر به ولم يتبعه في شئ مما إبتدعه وقال له أخوه سليمان يوماً، كم أَركانُ الإسلام يا محمد بن عبد الوهاب؟ فقال خمسة. فقال أنت جعلتها سِتّة؛ السادس من لم يتّبعك فليس بِمُسلِم هذا عندك ركنٌ سادسٌ للإسلام.»
«محمد بن عبدالوهّاب کسی است که این بدعت را جعل کرد. او در روز جمعه در مسجد درعیّه خطبه می¬خواند و در هر خطبه¬ای می¬گفت: هر کس به پیامبر توسّل کند کافر است. برادرش شیخ سلیمان بن عبدالوهّاب که از اهل علم بود او را شدیداً انکار می¬نمود، و از هیچ یک از بدعت¬هایش پیروی نمیکرد. روزی برادرش سلیمان به او گفت: ارکان اسلام چند تا است ای محمد بن عبدالوهّاب؟! گفت: پنج تا، او گفت: ولی تو ارکان اسلام را شش تا میدانی، و ششم آن این است که هر کس از تو تبعیّت نکند مسلمان نیست، و این رکن ششم اسلام نزد تو است.»( الدرر السنية في الرد على الوهابية، أحمد زيني دحلان، ص39.)
زینی دحلان در جایی دیگر مینویسد:
«بسیاری از اساتید محمد بن عبدالوهّاب در مدینه می¬گفتند: بزودی این مرد گمراه می¬شود و به واسطه او افراد دیگری هم منحرف می¬شوند و این وعده به وقوع پیوست. محمد بن عبدالوهّاب گمان کرده بود که مذهب او ، توحید خالص و از هر نوع از شرک،دور می¬باشد و مردم از ششصد سال پیش مشرک بوده¬اند و او دینشان را تجدید خواهد کرد و او کسی خواهد بود که همه آیات قرآنی که درباره مشرکان نازل شده بود را بر اهل توحید تطبیق خواهد نمود...»( فتنة الوهابية، أحمد زيني دحلان،ص5)
همچنین وی در کتاب خود به نام «الفتنـة الوهابیّـة» روایت ذیل را از صحیح بخاری نقل کرده و آنرا چنین تحلیل می¬کند.
در صحیح بخاری روایتی از پیامبر نقل شده است که ایشان فرمودند:
« يَخرُجُ ناسٌ مِن قِبَلِ المَشرِق ويَقرَؤونَ القُرآن لايُجاوِزُ تَراقِيَهُم يَمرَقونَ مِنَ الدّين كَما يَمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمِيَّة ثُمَّ لايَعودون فيه حَتّى يَعودُ السَّهمُ إِلى فوقِهِ قيلَ ما سِيماهُم قالَ سيماهُمُ التَّحلِيق أو قال التَّسبيد.».( بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، دارالفکر، بیروت، 1401، ج8، ص218، کتاب التوحید، باب قرائت الفاجر و المنافق، ابن ماجه قزويني، محمد بن يزيد، سنن ابن ماجه، محمد فؤاد عبد الباقي(تحقیق)، دار الفكر، بيروت، ج1، ص62. الوهابیّة، مکتبة الحقیقة،استانبول، طبعة جدید)
«افرادی از ناحیه مشرق، قیام می¬کنند و قرآن تلاوت می¬کنند و حال آن که قرآن از گلوی آنان تجاوز نمی¬کند (و نمی¬توانند از قرآن بهره برند) این گروه از دین خارج می¬شوند همان گونه که تیر از کمان خارج می¬شود و دیگر به طرف دین بر نمی¬گردد مانند تیر که به سوی کمان برنمی¬گردد. از رسول خدا- پرسیده شد که این فرقه چه نشانه¬ای دارد؟ فرمودند: چهره این گروه با سرهای تراشیده مشخص می¬شود.»
زینی دحلان پس از نقل این حدیث از صحیح بخاری، در تطبیق آن به وهابیّت می¬نویسد:
«ففي قولِهِ سيماهُمُ التَّحليق تَصريحٌ بِهذِهِ الطّائِفَة لأنهم كانوا يَأمُرُون كُلُّ مَنِ اتَّبَعَهُم أَن يَحلُق رأسَه ولم يكن هذا الوَصف لأحدٍ مِنَ طَوائِفِ الخَوارِج والمُبتَدِعَةِ الّذينَ كانوا قبلَ زَمَنِ هؤلاء... ».( زینی دحلان شافعی، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیه، مکتبة ایشیق، استانبول، 1396ه، ص50، زینی دحلان شافعی، فتنة الوهابية ، اول، ص19.)
«پس این کلام رسول خدا که سر تراشیدن نشانه بارز این طائفه شمرده شده است، صراحت در فرقه وهابیّت دارد، زیرا تنها این فرقه هستند که به پیروان خود دستور می¬دهند سر خود را بتراشند و این صفت در هیچ یک از فرقه¬های خوارج و بدعت گذار قبل از وهابیّت دیده نشده است.»
همچنین در «الدرر السنیّة فی الردّ علی الوهابیة» در ادامه بحث پیرامون این روایت می¬نویسد:«به خاطر اینکه آنان (وهابیها) به کسی که از آنها تبعیت می¬کند ،دستور می¬دهند که سرشان را بتراشند و او را رها نمی¬کنند مگر اینکه آن شخص ،سرش را بتراشد و این مطلب و خصوصیت در هیچ یک از فرقه¬هایی که در گذشته وجود داشتند واقع نشده است، پس حدیث درباره وهابیّت صراحت دارد.».( الدرر السنية في الرد على الوهابية، أحمد زيني دحلان، ص50.)
محي الدين نووي - از بزرگان شافعي و متوفاي 676 - در کتاب فقهي المجموع، جلد 8، صفحه 274، بحث زيارت قبر نبي مكرم (ص)مطرح ميکند و ميگويد: ثم يرجع إلى موقفه الأول قبالة وجه رسول الله صلى الله عليه و سلم و يتوسل به في حق نفسه.
زائر بايد در برابر قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بايستد و به خداي عالم متوسل شود.
اين تعبير نووي است که يکي از وظائف زائرين قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين است که در برابر قبر بايستد و:
و يستشفع به إلى ربه سبحانه و تعالى.
توسط نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از خداوند شفاعت بجويد.
و بعد از آوردن اين آيه:
وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا (سوره نساء/آيه64)
ميگويد اين خطاب را به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض کند:
و قد جئتك مستغفرا من ذنبي مستشفعا بك إلى ربي.
آمدهام نزد تو تا استغفار کنم از گناهانم و تو را شفيع خودم در نزد خداي عالم قرار بدهم.
سمهودي - از بزرگان شافعي و متوفاي 911 هجري - کتاب مستقلي دارد به نام وفاء الوفاء که در رابطه با مشروعيت زيارت قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و مشروعيت توسل و استغاثه و شفاعت جستن به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و ميگويد: اينکه مردم به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) متوسل ميشوند و او را واسطه قرار ميدهند، شرک نيست. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم به اذن خداوند، از مردم وساطت ميکند و براي مردم شفاعت ميکند.
همان طوري که حضرت عيسي (عليه السلام) به اذن خداي عالم، مرده را زنده ميکند و کور مادرزاد را شفا ميدهد و از مجسمه گلي پرنده، پرنده درست ميکند، به اذن خدا است و شرک نيست و دکّان در برابر خدا نيست. اگر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حوائج مردم را برآورده ميکند، مستقيم يا بالمباشره و به اذن الله يا با طلب از خداوند است.
ايشان ميگويد که توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، در حقيقت توسل به خداست. طلب کردن از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، طلب کردن از خداي عالم است، چون نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هر چه دارد از خدا دارد. اينکه وهابيت توسل به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را تشبيه ميکنند به بتپرستي، بالاترين جسارت را به ساحت مقدس نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميکنند.