نوع و نحوه حكومت از حقوق مردم است – امام علي(ع)
-
وقتي كه امام علي(ع) پس از قتل عثمان ، با اصرار مردم جهت پذيرفتن حكومت مواجه شدند ، از آنجا كه خود رغبتي به آن نداشته ، از پذيرش آن استنكاف كرده و به مردم اعلام مي دارند كه حكومت و انتخاب رهبر از حقوق آنهاست :
" اى مردم ! اين امر (حكومت) امر شما است . هيچ كس به جز كسى كه شما او را امير خود گردانيد حق امارت بر شما را ندارد . ما ديروز هنگامى از هم جدا شديم كه من قبول ولايت را ناخوشايند داشتم ولى شما جز به حكومت من رضايت نداديد ..." 1
-
پس از آن كه مورد اصرار بيشتر واقع مي شوند ، ضمن استنكاف مجدد ، اعلام مي دارند كه نگران اينكه كس ديگري را انتخاب كنند نباشند و حتي به صراحت اعلام ميكنند كه اگر خليفه ديگري را برگزينند ، ايشان حاضر است كه در مقام وزارت ، به كمك و مشاورت امير جديد اقدام نمايند :
" مرا واگذاريد و شخص ديگرى را براى اين مسؤوليت انتخاب كنيد ... و بدانيد كه اگر من دعوت شما را اجابت كنم ، بر اساس آنچه خود مىدانم بر شما حكومت خواهم كرد و به گفته اين و آن و سرزنش افراد گوش نخواهم داد ، ولى اگر مرا وا گذاريد من نيز همانند يكى از شما هستم و شايد من شنواترين و مطيعترين شما باشم نسبت به كسى كه حكومت خويش را به وى بسپاريد ." 2
-
و نهايتا در ادامه اين اصرار مردم و استنكاف امام كه چند روزي طول مي كشد ، بدليل اقبال عمومي و حضور جمعي آنها در منزل امام بگونه اي كه زندگي ايشان را مختل كرده بود ، ايشان احساس وظيفه كرده ، و مسئوليت خلافت را از طرف و به وكالت مردم بر عهده مي گيرند :
" سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد ، اگر نبود حضور آن جمعيت (بسيار) كه (براى بيعت با من) حاضر شدند و اتمام حجت بر من كه (براى رسيدن به مقاصد الهى و انجام وظيفه خود) ياور دارم و پيمانى كه خداوند از علما گرفته است كه در مقابل شكمبارگى ظالم و گرسنگى مظلوم صبر نكنند ، بدون شك ريسمان شتر خلافت را بر كوهان آن مىانداختم و همچون گذشته از خلافت چشم مىپوشيدم و آنگاه درمىيافتيد كه دنياى شما در نظر من از عطسه بز مادهاى كم ارزشتر است " 3
-
و پس از آنكه به حكومت مي رسند ، در جواب نامه معاويه ، مشروعيت آن را بدليل انتخاب و تاييد توسط عموم و شوراي مهاجر و انصار اغلام ميكنند :
" گروهي كه با أبو بكر و عمر و عثمان بيعت كردند به همان طريقه با من بيعت كردند ، پس كسي كه شاهد بوده نبايد ديگري را اختيار كند و كسي كه غائب بوده، نبايد منتخب آنان را ردّ كند و جز اين اين نيست كه شوري از آن مهاجرين و انصار است بنابر اين اگر آنان بر مردي اتفاق كردند و امامش ناميدند ، اين كار موجب رضاي خداست . پس كسي كه به سبب طعن و بدعت از امر ايشان بيرون رفت او را برمي گردانند و اگر از بازگشت خودداري كرد با او مي جنگند كه غير راه مؤمنان را پيروي كرده است............"
زيرنويسها :
-
" ايها الناس عن مَلاء و اُذُن انّ هذا امركم ليس لاحد فيه حق الاّ من امرتم و قد افترقنا بالامس على امر و كنت كارهاً لامركم فابيتم الاّ ان اكون عليكم ... " - ابناثير، الكامل، ج3، ص193
-
دَعُوني وَالْتَمِسُوا غَيْرِي ; .. . وَاعْلَمُوا أَنِّي إنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ، وَلَمْ أُصْغِ إِلَي قَوْلِ الْقَائِلِ وَعَتْبِ الْعَاتِبِ، وَإِنْ تَرَکْتُمُونِي فَأَنَا کَأَحَدِکُمْ; وَلَعَلِّي أَسْمَعُکُمْ وَ أَطْوَعُکُمْ لِمنْ وَ لَّيْتُمُوهُ أَمْرَکُمْ، وَ أَنَا لَکُمْ وَزِيراً، خَيْرٌ لَکُمْ مِنِّي أَمِيراً! – نهج البلاغه خطبه 91
-
" اما و الذى فلق الحبة و برأ النسمة لو لا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللَّه على العلماء ان لا يقارّوا على كظة ظالم و لا سغب مظلوم لا لقیت حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكأس اوّلها و لا لفيتم دنياكم هذه ازهد عندى من عفطة عنز ؛ " - نهج البلاغه ، خ 3، ص 52
-
إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وعُمَرَ وعُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ و لا لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ وإِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ والأنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وسَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لله رِضًا فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ المُؤْمِنِينَ........... نهج البلاغه، نامة 6، وقعة صفين، نصر بن مزاحم منقري، ص29
محمد صالحي – 12/6/89
@beshnofekrkon
http://mahsan.rasekhoonblog.com