0

اشعار دفاع مقدس

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پوتین

پوتین
نام شاعر: مهدی زارعی       

با رمز: روح، حادثه، باروت، استخوان
اندام سرد و خاکي پوتين، گرفت جان
پوتين نشست و بند خودش را دوباره بست
و رفت سمت حادثه‌اي در دل زمان...
اطراف جاده پر شده بود از غبار و دود
از انفجار و خون و بدن‌هاي نيمه‌جان
از التهاب، پوست تاول زده، عطش
گرما و حجم قمقمه‌ي خالي و دهان
از پشت خاکريز صدايي بلند شد
سرد و مهيب و مرتعش و تند و بي‌امان
پوتين، به سمت برجک بي‌ديده‌بان دويد
اما...، همين که رفت به بالاي پلکان
: با چشم‌هاي بهت زده ديد: خسته و
آرام و سينه‌خيز، جواني کشان کشان:
خود را به زير تانک رسانيد و بعد: ... آه...
آتش گرفت تانک به همراه آن جوان
دنيا سياه شد و شب و دود ماند و تانک
با سيزده منوّر رنگي در آسمان...
یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پنجره

پنجره
نام شاعر: قاسم صالحی       

هوای پنجره امشب به فکر باران است 
دوباره سفره ی دلم، بدون مهمان است
اگرچه سقف غرور شما ترک برداشت
و نصف بیشتر عمرتان زمستان است
اگرچه سبزی شعر از بهارتان رفته است
و پشت گریه ی این چشمه ها، بیابان است
نمی هراسم از این کوچه های بی عابر
که پشت زخم همین کوچه ها، خیابان است
 
 
یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پلی از خاک

پلی از خاک
نام شاعر: کلثوم حسن زاده       

تو آن شمعی که خاکستر نداری
شهید مکتبی، پیکر نداری
به گلزار بهار آکندة عشق
تو آن مرغی که بال و پر نداری
برای رفتن از دلتنگی خاک
تو جز تسبیح و انگشتر نداری
برای لشکر دشت محبت
تو سرداری ولیکن سر نداری
پلی از خاک تا افلاک بستی
شدی استاد و یک دفتر نداری
 
 
یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پلاک مانده

پلاک مانده
نام شاعر: مهرشاد شیخ محمدی       

دوباره من به خوبي تو اعتراف مي‌کنم
زبان طعنه را به روي تو غلاف مي‌کنم
اگر به عشق پشت کرده‌ام، گناه کرده‌ام
دوباره در ضريح چشمت اعتکاف مي‌کنم
بر آسمان چو آفتاب تکيه داده‌اي عزيز
و من پلاک مانده‌ي تو را طواف مي‌کنم
چقدر راحت از خودت گذشتي اي هميشه سبز
و من چقدر سخت با خودم مصاف مي‌کنم
دوباره بعد از اين فريب سيب را نمي‌خورم
چرا که تا هميشه با تو ائتلاف مي‌کنم
مرا اگرچه در زمين گذاشتي ولي ببين
دوباره من به خوبي تو اعتراف مي‌کنم 
 
 
یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پلاک

پلاک
نام شاعر: سیده فاطمه میرعمادی       

غرق سکوت بودم
فرشته ای صدا کرد
دل شکسته ام را
با دلش آشنا کرد
مثل خیالی نشست
توی قاب نگاهم
دوباره جان گرفتند
شکوفه های آهم
چقدر خاطراتش
برای من عزیز است 
بدون او نگاهم
همیشه برگ ریز است
دلم می خواهد که یک شب
پلاک شو بیارم
اونو مثل ستاره
تو سینه ام بکارم
 
 
یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پژواک عشق

پژواک عشق
نام شاعر: خسرو احتشامی       

ای غروب آینه خاک شقایق پوشتان 
خفته درخون شفق خورشید دو شادوشتان 
مرگ شب را در شبستان وطن فریاد کرد 
چلچراغ زخم ها در خلوت آغوشتان 
نامتان جاویدتر پژواک طور عشق باد 
تا مپندارند مردن می کند خاموشتان 
ای کبوترهای خونین بال آفاق بهشت 
جرعه ی رحمت زجوبار خدایی نوشتان 
سوگتان را شبنم صدباغ گرید بر مزار 
تا گلاب اشک شوید تربت گلجوشتان 
قصه ی هجرانتان را می سراید هر بهار 
بانگ زنگ کاروان را لاله ها در گوشتان 
ای مشبک پیکران دین و ایمان روز و شب 
سجده دارم، سجده بر خاک شقایق پوشتان
 
 
یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پیغام روح الله

پیغام روح الله
نام شاعر: مرتضی مطهری       

زمــنـزلـگاه آن مـحـــبــوب، يــاران را خــبــر نــبــود
هــمـي آيـــد بــه گـــوش از دور آواز جــرس مــا را
صــبــا از مــا بـبـر يـک لـحـظه پيغامي بـه روح ا...
که اي ياد تو مـونس روز و شب در اين قفس ما را
بـه رغـم کوشـش دشـمن نـخـواهد بگسلد هرگز
مـيــان مــا و تــو پـيـونــد تــا بــاشــد نــفـس ما را
ســزاوار تــو اي جــان کــنـج زندان نيست منزلگه
ســزد گــر خــون بـبـارد از دوديــده هر نفس ما را
رواق مــنـــظــــر ديـــده مـــهــيـــاي قــــدوم تـــو
کـرم فـرمـا و بــپــذير از صـفا ايـن مـلتـمـس مـا را
تـمـام مـلــت ايــران فــکــنــده چـشـم بر راهــتت
بــه راه عدل و آزادي، نه باک از هـيـچ کــس ما را 
 
 
یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پیمان دوست

پیمان دوست
نام شاعر: حبیب الله معلمی       
در منای دوست، جان دادن خوش است
غرقه خون، در سجده افتادن خوش است
ندادن سر بر سر پیمان دوست
خون چکان، بر نیزه استادن خوش است
 

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
هویزه یعنی... دلتنگی
هویزه یعنی قرآن زیر تانک، یعنی سیدحسین علم الهدی. 
هویزه یعنی از همه طرف محاصره. 
هویزه یعنی ایستادن تا آخرین نفس
هویزه یعنی پلکان آسمان
از علم الهدی گفتن کار سختی است. او را نمی شود 
نوشت، باید می دیدی. اما
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
علم الهدی یعنی نماینده خدا روی زمین، مگر غیر از این
است که انسان خلیفه خداست
علم الهدی یعنی امید و شجاعت، یعنی شهامت و رشادت
علم الهدی یعنی ایستادگی در برابر دشمن جلاد
علم الهدی یعنی رعد و برق، یعنی صاعقه، یعنی تندباد، یعنی گردباد. 
علم الهدی یعنی عدم سکون و سازش و تسلیم
علم الهدی شکوه و عظمت، یعنی سربلندی، یعنی پایداری و استقامت
علم الهدی یعنی آیات وحی در سینه، یعنی قرآن ناطق، 
یعنی حافظ سخنان محبوب
علم الهدی یعنی پرواز، یعنی اوج
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
و انسان هر چه ایمان داشت پای آب و نان گم شد 
زمین با پنج نوبت سجده، در هفت آسمان گم شد 
شب میلاد بود و تا سحرگاه آسمان رقصید 
به زیر دست و پایِ اختران، آن شب زمان گم شد 
همان شب چنگ زد، در چین زلفت، چین و غرناطه 
میان مردمِ چشم تو یک هندوستان گم شد 
از آن روزی که جانت را، اذان جبرئیل آکند 
خروش صوراسرافیل، در روح اذان گم شد 
تو نوحِ نوحی اما قصّه ات شوری دگر دارد 
که در طوفانِ نامت کشتی پیغمبران گم شد 
شب میلاد در چشم تو خورشیدی تبسم کرد 
شبِ معراج، زیر پای تو صد کهکشان گم شد 
ببخش- ای محرمان در نقطه ی خالِ لبت حیران – 
خیال از تو گفتن داشتم اما زبان گم شد 
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
و انسان هر چه ایمان داشت پای آب و نان گم شد 
زمین با پنج نوبت سجده، در هفت آسمان گم شد 
شب میلاد بود و تا سحرگاه آسمان رقصید 
به زیر دست و پایِ اختران، آن شب زمان گم شد 
همان شب چنگ زد، در چین زلفت، چین و غرناطه 
میان مردمِ چشم تو یک هندوستان گم شد 
از آن روزی که جانت را، اذان جبرئیل آکند 
خروش صوراسرافیل، در روح اذان گم شد 
تو نوحِ نوحی اما قصّه ات شوری دگر دارد 
که در طوفانِ نامت کشتی پیغمبران گم شد 
شب میلاد در چشم تو خورشیدی تبسم کرد 
شبِ معراج، زیر پای تو صد کهکشان گم شد 
ببخش- ای محرمان در نقطه ی خالِ لبت حیران – 
خیال از تو گفتن داشتم اما زبان گم شد 
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

ما از تبار شقایق، از نسل گل های پرپر 
خون واژه های حماسی، خونین نژادان بی سر
سرهایمان سرو سرسبز، سبزینه پوشان فصلیم
با جنگلی از سپیدار، با جنگلی از صنوبر
ما سینه سرخان دشتیم، آوازمان سرخ و خونین
از حنجره هایمان خون، می روید و زخم و خنجر
ققنوس آتش نژادیم، ما، مرگ و پایان نداریم
می روید از آتش ما یک آتشین بال دیگر
پروازمان تا همیشه، پر می کند آسمان را
ما از تبار قناری، ما از نژاد کبوتر

دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

پا به پای نفس صبح سفر کرد شبی 
دست در دست دل از دشت گذر کرد شبی
چه ملایم چه صمیمی چو نسیم آمد و رفت
مهربانی که لب پنجره سر کرد شبی
آفتابِ نگاهش را که نمی کرد غروب
به پذیرایی از آیینه خبر کرد شبی
روی سجاده سبزش گُل خورشید شکفت
زان مناجات که با دیده ی تر کرد شبی
یادگارش لب پرخنده ی رودی است روان
چون بر این خطه هم از لطف نظر کرد شبی
صبح در باغچه، گل جشن تولّد دارد
چون که در سایه گلبوته سحر کرد شبی
روی دل هم ز علف پارچه ای سبز کشید
آن که تا جلگه آیینه سفر کرد شبی
 
 
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

آی مرغک مهاجر 
این همه شتاب تا کجا
رهسپار تا شبی دوباره یا سپیده ای دگر
تا کجا چنین
در نماز، بی نگاه آسمان
از صدای مرغکان دیگری
که در اذان بی قراری زمین
تا همیشه سکوت مانده اند
با کدام قافله، روانه تا سحر
سالیان سال رد پای ناشناس
می برد،
تا ترانه ها، تو را
سال هاست جای اینکه باوضو
بر نماز، دل دهم
از نگاه تو زلال می شوم
آی مرغک پریده تا افق
هر غروب رهسپار تا جنوب
بال های تو همیشه در شتاب تا کجاست

دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

باز کردم دفتری با نام عشق 
تا بنوشم جرعه ای از جام عشق
آمدم تا عاشق را، معنا کنم
با شهیدان، عقده ها را وا کنم
عشق یعنی فکه و حور و بلا
عشق یعنی نخل های سرجدا
عشق یعنی خون سرخ جبهه ها
عشق یعنی کربلا تا کربلا
ای شهید ! ای بی قرار سینه چاک
ای بهار این زمین، در زیر خاک
ای سراسر عشق، ای ایثار و نور
ای به گاه جنگ، مفهوم عبور
ما چگونه با شما نجواکنان
تا کجا این عشق را انشا کنیم

دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:30 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها