0

اشعار دفاع مقدس

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

با شما هستم کمتر از نامردها

با شما هستم کمتر از نامردها
نام شاعر: محمدحسین جعفریان       
بعضی از آنها که خون نوشیده اند
ارث جنگ عشق را پوشیده اند
عده ای « حسن القضا » را دیده اند
عده ای را بنزها بلعیده اند
بزدلانی کز هراس ابتر شدند
از بسیجیها بسیجی تر شدند
آی، بی جانها ! دلم را بشنوید
اندکی از حاصلم را بشنوید
تو چه می دانی تگرگ و برگ را
غرق خون خویش، رقص مرگ را
تو چه می دانی که رمل و ماسه چیست
بین ابروها رد قناصه چیست
تو چه می دانی سقوط « پاوه » را
« باکری » را « باقری » را « کاوه » را
هیچ می دانی « مریوان » چیست؟ هان !
هیچ می دانی که « چمران » کیست؟ هان !
هیچ می دانی بسیجی سر جداست
هیچ می دانی « دوعیجی » در کجاست؟
این صدای بوستانی پرپر است
این زبان سرخ نسلی بی سر است
تو چه می دانی که جای ما کجاست
تو چه می دانی خدای ما کجاست
با همانهایم که در دین غش زدند
ریشه اسلام را آتش زدند
با همانها کز هوس آویختند
زهر در جام خمینی ریختند
پای خندقها احد را ساختند
خون فروشی کرده خود را ساختند
باش تا یادی از آن دیرین کنیم
تلخ آن ابریق را شیرین کنیم
با خمینی جلوه ما دیگر است
او هزاران روح در یک پیکر است
ما زشور عاشقی آکنده ایم
ما به گرمای خمینی زنده ایم
گرچه در رنجیم، در بندیم ما
زیر پای او دماوندیم ما
سینه پرآهیم، اما آهنی
نسل یوسفهای بی پیراهنیم
ما از این بحریم، پاروها کجاست؟ 
این نشان ! پس نوش داروها کجاست؟
ای بسیجیها زمان را باد برد
تیشه ها را آخرین فرهاد برد
من غرور آخرین پروانه ام
با تمام دردها هم خانه ام
ای عبور لحظه ها دیگر شوید !
ای تمام نخلها بی سر شوید !
ای غروب خاک را آموخته !
چفیه ها ! ای چفیه های سوخته !
این زمین ! ای رملها، ای ماسه ها
ای تگرگ تق تق قناصه ها
جمعی از ما بارها سر داده ایم
عده ای از ما برادر داده ایم
ما از آتشپاره ها پر ساختیم
در دهان مرگ سنگر ساختیم
زنده های کمتر از مردارها !
با شما هستم، غنیمت خوارها !
بذر هفتاد و دو آفت در شما
بردگان سکه ! لعنت بر شما
بار دنیا کاسه خمر شماست
باز هم شیطان اولی الامر شماست
با همانهایم که بعد از آن ولی
شوکران کردند در کام علی
باز آیا استخوانی در گلوست؟
باز آیا خار در چشمان اوست؟
ای شکوه رفته امشب بازگرد !
این سکوت مرده را در هم نورد
از نسیم شادی یاران بگو !
از « شکست حصر آبادان » بگو !
از شکستن از گسستن از یقین
از شکوه فتح در « فتح المبین »
از « شلمچه »، « فاو » از « بستان » بگو
ای شکوه رفته ! از « مهران » بگو !
از همانهایی کهسر بر در زدند
روی فرش خون خود پرپر زدند
پهلوانانی که سهرابی شدند
از پلنگانی که مهتابی شدند
ای جماعت ! جنگ یک آیینه است
هفته تاریخ را آدینه است
لحظه ای از این همیشه بگذرید
اندر این آیینه خود را بنگرید.
 
 
یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:24 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بال بال بسمل ما

بال بال بسمل ما
نام شاعر: کیومرث عباسی       

ما به نی دادیم یاد، این داد و این فریاد را
هیچ کس چون ما نمی داند زبان داد را
گوش ها از بس که با رمز تپیدن آشناست
می کند از هر تپش مکشوف صد فریاد را
در نبرد عشق، آخر بُرد با سوز دل است
برق آه ما به آتش می کشد بیداد را
خصم می پیچد به خود از صبر ما چون گردباد
کوه طاقت عاقبت در زوزه آرد باد را
در اسارت هم به دشمن نیش منطق می زنیم
حرف حق بی باک می سازد دلِ آزاد را
تا دم آخر ستیز خصم سوز ما به جاست
بال بال بسمل ما، رم دهد صیاد را 
برگ ریز مرگ هم ما را نسازد بی قرار
باد پاییزی نلرزاند دل شمشاد را
مکتب ما مکتب عشق است و در این مدرسه
طفل مکتب می دهد درس جنون استاد را
در دلِ ویرانِ « قصری » گنج ایمان خفته است
بی جهت ویران نکردند این خراب آباد را
عصر، عصرِ «قصرشیرین» من است و بعد از این
« طاق بستان» طاقِ نسیان می شود «فرهاد» را
 

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:25 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

با قلبی شکسته

با قلبی شکسته
نام شاعر: صابر امامی       

پرندگان اساطیر از کوچه های سیمان گذشتند
و گنجشکان نگاهم
خسته، خسته، خسته،
پرهای پرواز فرو بستند
و در غروبی نفس گیر بر درگاه باد و باران و ابر
با قلبی شکسته
بر سیم های خاردار نشستند
پرندگان اساطیر از کوچه های سیمان تا آسمان لاجوردی اهورا گذشتند
و بانوی اندوه پوش غروب
با پیراهن زرد
بر درگاه باد و باران و ابر بر سیم های خاردار تکیه داد
پرندگان اساطیر گذشتند
چراغ صاعقه برافروخت
قلعه های تو در تو به سنگینی فرو ریخت
و گنجشکانِ نگاهم بر سیم های سرد خاردار خیس شدند
و بانوی باشکوه اندوه پوش
گنجشکان دلشکسته را در پیراهن زرد خود گرفت
 
 
یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:25 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

چهره از اشک به پیرای که دریا کم توست 
آنچه بارد ز قلم قطره ای از ماتم توست
گرچه گل های تو پرپر به رخ خاک شدند
به ثریا شده و کوکب افلاک شدند
چشم بد دور که خاکت گل و ریحان بارد
مسلخ عشق تو حلاج به دامان دارد
لوحش الله که چه خاکی همه اش غیرت عشق
نقش ناموس ازل سرزده از طلعت عشق
ناله ات می شنوم، کاکل تو می بویم
خاک دلسوخته ام، با تو سخن می گویم: 
چه شده، زخمی دشمن شده خون پالایی
خاک و خون را به رخ سرخ شرف آلایی
آی ای سبز من ای سرخ من ای شهر بلا
کم نداری به خدا از شرف کرب و بلا
نازمت شهر من افسانه ی دوران شده ای
باز هم ملک دلی، گرچه که ویران شده ای
با عنایات خدا باز ز جا برخیزی
پرچم عزت خود را به فلک آویزی
دست هامان به چراغانی تو می آید
مژه بر خاک درت سرمه ی خون می ساید
باز هم گل به چمن ریزی و گلبوی شوی
تا شرف هست بروجرد شرفجوی شوی

یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

برگ می نویسد
آن سوی فصل پریشان
بر گورهای بی نشان
برگ می پیچد
بر نردبان نگاه
و می شمارد زخم را
از گندم
تا کابوس دلتنگی لحظه ها
در خش خش عبور خاکستری
برگ می خواند
با یاد شیفتگانی
که در خاک آرمیده اند

یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

آنان که در حریم ولا پا گذاشتند 
دل را کنار برکه ی خون جا گذاشتند
در سینه نقش عشق و محبت رقم زدند
و آن را برای ما به تماشا گذاشتند
آنان رها ز پیچ و خم آرزو شدند
ما را به غربت دل خود وا گذاشتند
آنان که رفته اند به معراج عاشقی
پا از ثری به بام ثریا گذاشتند
دل نیت وصال تو را داشت روز و شب
یغماگران دیده اش آیا گذاشتند؟
او را میان وسوسه های حقیر خویش
نامردمان شهر چه تنها گذاشتند
شوریدگان عشق به همرنگی جنون
چون باد سر به سینه ی صحرا گذاشتند
با عشق، سرنوشت زمین را رقم زدند
با خون به پای عهد خود امضا گذاشتند
ای دل بیا و راه حسین (ع) انتخاب کن
آن را برای مردم بینا گذاشتند

یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
غرقه در ناز و رؤيا
و مست خاطرات سرخ قديمي
نخل‌هاي سربريده را
مي‌بينم
و گمنامي تمام عاشقان را
در آيينه جهان
ناله در ناله‌ي عشق
نوحه‌ مي‌خوانم
پيشاني بند سبزم را
به سوي «بصره»
پرتاب مي‌کنم،
و با سربند سرخ شهيدانم
بقعه‌‌ي زخمي «کربلا» را
مي‌بندم
 
 
یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
نیستی پدر ولی، مانده یادگاریت 
در توان چشم نیست، اشک بی قراریت
در هجومی از خزان، می روی و می روی
« آن چنان که گم شده، رد پای جاریت »
دوست دارمت پدر، مثل آن گذشته ها
نیست اینک از تو جز، عکس یادگاریت
خواستم شبی پدر با تو همسفر شوم
مهلتم بریده از عشق تک سواریت
باغبان یاس چون قصد چیدن تو کرد
لشکری ز یاس ها آمده به یاریت
دیدم ای پدر تو را در سکوت آینه
آمدم به بدرقه وقت رهسپاریت
یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

عيد کريسمس بود
آن دورترها
بابانوئل براي بچه ها
عيدي آورده بود
اين نزديکي‌ها
از کشورهاي بشردوست
و مدافع حقوق بشر !!
براي
بچه‌هاي حلبچه
اشک و گاز و مرگ را
هديه فرستاده بودند !!

یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
تا بشير تابناک روز
دامن گسترد
از فراز کوهساري دور
در دامن صحرا
بوسه‌ي رگبار دشمن
دور از چشم عزيزان
مي‌نوازد پيکر خونين مارا
همسر من
زندگي هر چند شيرين است
اما با تمام آرزو‌ها
دوست مي‌دارم
به دشت سرخ خون
گلگون برويم
يا که بر امواج هستي
قطره‌اي شفاف باشيم
تا که از دريا بگويم
همسر من
لاله‌اي خونين
به روي سينه بنشان
چون شب‌انديشان
هراسانند
از گلواژه‌ي خون
همسر من!
سر فرازا
چهره بگشا
خوشه‌هاي اشک را
از ديده برچين
تا مبادا
ياغيان شب
بپندارند
تو
از شوي در بندت به زندان
ننگ داري
همسر من
بعد من
با کودکانت مهربان‌تر باش
عين نور چشمانت
تا که ننشيند
غبار غم
به روي چهره‌ي معصومشان
هرگز
همسر من!
کودکانت
روزگاري گر نشاني از پدر
جويند
يا که
از نام پدر
گويند
گو که شد
در راه ايمان
کشته با لب‌هاي خندان
یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
سو سو بزن امشب که به فردا برسانيم
چشمي بدوان تا به تماشا برسانيم
آرامش خاکستري پنجره‌ها را 
فردا به بنفشابي غوغا برسانيم
اي وسوسه‌ي کال! فراسو خبري هست
بشتاب بيا تا خودمان را برسانيم
با باد غريبي که رها مي‌وزد امشب
خود را به همان روز مبادا برسانيم
چند آن همه ديروز؟ چرا اين همه امروز؟
دستي به فراواني فردا برسانيم
يک جرعه جنون کاش که بي‌تابي خود را
امشب به «ندانيم کجاها» برسانيم
انگار در اين فاصله موج از نفس افتاد
بايد عطشي تازه به دريا برسانيم
 
یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
پسرم، این بسیجی کوچک، دوست دارد بزرگ تر باشد
چفیه ای و پلاک و تسبیحی! دوست دارد که چون پدر باشد
جنگ را او ندیده است، آری، ولی آن را چه خوب می فهمد
دوست دارد کمین کند جایی، آتشستان شور و شر باشد
پشت پشتی پناه می گیرد، گاه هم ایست می دهد ما را
اسم شب کاروان خورشید است، رد شود هر که با خبر باشد
شب که خوابیده زیر بالش خود، می گذارد تفنگ بازی را
یعنی این مرد کوچک خانه دائم آماده خطر باشد
باز پوشیده چکمه های پدر، می تکاند غبار خاطره را
آب و قرآن و عود و آئینه، مرد آماده ی سفر باشد!
یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

چون شهيدان، روز حشر آيند از صحراي سرخ
در کنار عرش، صف بندند با شولاي سرخ
بر سر هر يک ز تکبير خدا، سربند سبز
در کف هر يک ز ديوان قضا، طغراي سرخ
پايکوبان بيرق سرخ کفن بر دوش عزم
سينه آتشناک و دل پرجوش با سيماي سرخ
فرق منشق، دست منفک، پاي و بازو منقطع
راهپو چون کشتي سرخند در درياي سرخ
کعبه‌ي اجلال باري را به وسعت در طواف
چشمه‌ي خون جاري از هر پلک گوهر زاي سرخ
در بر آلاله‌هاي دشت وحدت سبزپوش
سرخوش از صهباي لا در ساغر الاي سرخ
خنده زن افرشتگان قرب بر دوش افکند
لعل آويزان خون را خلعت ديباي سرخ
بستر خون برگزين امروز «شهنازي» به رزم
تا در آيي سرخ رو در عرصه‌ي فرداي سرخ

یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

برج کبوترهاي رنگارنگ بود
ياد «رضاآباد» در دل زنده است
از خون فرزندان ما آکنده است
شب‌هاي در سنگر سراسر شور بود
بزم جنون راهيان نور بود
جنگاوران دشت «بان رحمان» درود
سرباز گمنام «قلاويزان» درود
محراب گلگونان به هنگام نماز
اي شيرهاي بيشه‌ي «بازي دراز»
خون بود و آتش عرصه‌ي پيکارتان
شب‌هاي سنگر تشنه‌ي ديدارتان
کوچ پرستوهاي «شينو» زود بود
شب‌هاي «ميمک» آتش بي‌دود بود
خمپاره‌ها خمپاره‌ها بيدادتان
آلاله‌ها آلاله‌ها فريادتان
«چنگوله» مي‌بالد به زير گامتان
تاريخ مي‌نازد به فرنامتان
«بستان» تو بوي خون «چمران» مي‌دهي
يعني که بوي عشق و ايمان مي‌دهي
خاک تو معراج هزاران يار بود
آئينه در آئينه ديدار بود
اي بي‌کفن‌هاي به خون غلتان درود
اي کشته‌هاي بر سر پيمان درود
نيزار مجنون دسته‌هاي قو کجاست
نيلوفران آبي خوش‌بو کجاست
مهران طلوع کربلاي جنگ بود
برج کبوترهاي رنگارنگ بود
 
 
یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

شناسنامه اش 
چند سال از خودش بزرگ تر بود
اما هم چنان درخت ها صدایش می زدند
پارک ها
اسباب بازی ها
چرخ فلک ها
نمی شنید
دلش هوای غزل کرده بود
هوای باران
احساس کرد:
آسمان صدایش می زند
سنگرها
تفنگ ها
تانک ها
و رفت
حالا از شناسنامه اش
خیلی بزرگ تر شده است! 
عطرنام شهیدان
نه پشت این میزها
دلم را گم می کنم
نه پشت این تریبون ها
و نه خویش را
در کسالت پیاده روها می ریزم
من هنوز صداها را می شنوم
درخت ها
برایم هنوز
آسمان
معطر از نام شهیدانی است
که آزادی را
بر فراز وطنم
تنم
برافراشته اند
از گلوی روشن آسمان
می شناسمت
دردهای ما برادران تنی همند
بی چاه
بی گرگ
و مردی که در پیشانی ات ترانه می شود
و از شانه هایش
آسمان می بارد
در حوالی بی قراری هایم
شعر می شود
و شهیدانی که از چار سمت دلتنگی ات
می وزند
پرندگان عاشق من اند
که هر سپیده دم
از گلوی روشن آسمان می چکند

یک شنبه 5 اردیبهشت 1395  12:29 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها