0

اشعار دفاع مقدس

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
چو پرسيدم ز گل‌هايي که زردند
هماناني که جولانگاه دردند
- نشان لاله‌ها را – جمله گفتند
عشاير بوده‌اند و کوچ کردند
 
 
 
 
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395  4:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

با یاد شهیدان عاشق «ماشاالله سرهنگی» 
بیا عاشقی را رعایت کنیم 
ز یاران عاشق حکایت کنیم 
از آن ها که خونین سفر کرده اند 
سفر بر مدار خطر کرده اند 
از آن ها که خورشید فریادشان 
دمید از گلوی سحر زادشان
غبار تغافل ز جان ها زدود 
هشیواری عشق بازان فزود
عزای کهنسال را عید کرد 
شب تیره را غرق خورشید کرد 
حکایت کنیم از تباری شگفت 
که کوبید درهم، حصاری شگفت 
از آن ها که پیمانه ی «لا» زدند 
دل عاشقی را به دریا زدند 
ببین خانقاه شهیدان عشق 
صف عارفان غزل خوان عشق 
چه جانانه چرخ جنون می زنند 
دف عشق با دست خون می زنند 
سر عارفان سرفشان دیدشان 
که از خون دل خرقه بخشیدشان 
به رقصی که بی پا و سر می کنند 
چنین نغمه ی عشق سر می کنند : 
هلا منکر جان و جانان ما 
بزن زخم انکار بر جان ما 
اگر دشنه آذین کنی گرده مان 
نبینی تو هرگز دل آزرده مان 
بزن زخم این مرهم عاشق است 
که بی زخم مردن غم عاشق است 
بیار آتش کینه نمرودوار 
خلیلیم! ما را به آتش سپار 
که پروانه – در خلسه- طی طریق 
به پایان برد با دو بال حریق 
در این عرصه با یار بودن خوش است 
به رسم شهیدان سرودن خوش است 
بیا در خدا خویش را گم کنیم 
به رسم شهیدان تکلم کنیم
مگو سوخت جان من از فرط عشق
خموشی ست هان! اولین شرط عشق 
بیا اولین شرط را تن دهیم 
بیا تن به از خود گذشتن دهیم 
ببین لاله هایی که در باغ ماست 

چو فریاد با حلق جان می کشند 
تن از خاک تا لامکان می کشند
سزد عاشقان را در این روزگار 
سکوتی از این گونه فریادوار 
بیا با گل لاله بیعت کنیم 
که آلاله ها را حمایت کنیم 
حمایت ز گل هاگل افشاندن است
هم آواز با باغبان خواندن است.... منبع :کتاب حماسه های همیشه جلد 1 صفحه 389

 
 
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
پرنده! دعا کن که طاقت نــــدارم
براي پريدن شهامت نــــــــــدارم
چگونه نمانم که حتي کمي هم
به چشمان پاکت شباهت ندارم
صدا مي‌زني نام من را وليکــــن
زباني براي اجابــــــــت نــــــدارم
ببين از تو پنهان نباشد که حتي
براي پريـــدن ليـاقت نـــــــــــدارم
دعا کن که مـن ديگر آتش بگيـرم
دعا کن پرنده! که طاقـــت نــدارم
چگونه بگويم برايــــــــــــت بــرادر
مجالي براي شهادت نـــــــــدارم
 
 
 
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
چادرم یادم رفت 
رخت سربازی تو پوشیدم
کفش سربازی تو
و کلاهت حتی
و پس از تو گشتم
مرد تمام
سنگرم گم شده است
کسی از قله احساس صدا می کند آه
به تفنگ و 
قلب و 
آینه سوگند
که من
گشته ام مرد تمام
و برایت امشب
سنگری از تپش سبز جنون
خواهم ساخت
سنگری از
تپش سرخی خون
سنگری از
دستان عاشق
سنگری از 
قلب و 
آینه ها !
 
 
 
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
دوست داشت لاله ای شود کسی که مثل یاس بود
چشم های او دو کاسه شور و شوق و التماس بود
جامه ای به رنگ خاک، کفش کوچک و چفیه ای
در نگاه او همین سه نوع بهترین لباس بود
غیر توپ و سنگر و فشنگ و حمله و تفنگ و جنگ
مابقی برای او تمام، حرف بی اساس بود
روزهای آخرین مدرسه که دیدمش، چه قدر
خسته از کتاب و درس و بحث و دفتر و کلاس بود
با زبان چشم گفت راز دل ولی دریغ و درد
لهجه اش به گوش من غریب و گنگ و ناشناس بود
یاس رفت و لاله آمد و به روی غنچه ی تنش
جای جای، گوشه گوشه، زخم نیش تیغ و داس بود
من چنین به بند ساحل سکون نمانده ام
او که رفت مثل موج تند و مست و بی هراس بود
 
 
 
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
باران 
برکه را به سليقه‌ي فيثاغورث
دايره مي‌زند
و درختان
به نظم تحميلي خويش، خو گرفته‌اند
ما از پله‌ها بالا مي‌رويم
چرخ‌دستي‌ها را از گوشه‌اي هل مي‌دهند
حالا با روزنامه‌هاي رنگي کاغذ باد درست مي‌کنيم
و به کفتران سياه و سفيد، محل نمي‌دهيم
حالا پيشاني هيچ مردي سرخ نيست
سبز نيست 
و نو عروسان افتخار نمي کنند،
بيوه‌اند
در آرامشي محض 
رشد مي‌کنيم، فربه مي‌شويم
ولي قد نمي‌کشيم
آرامش يعني تکه‌تکه کردن شهيدي
در جدول کلمات متقاطع 
من طبل توفان را
به موسيقي ملايم باد
ترجيح مي‌دهم
 
 
 
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

دیشب از چشمم «بسیجی» می چکید 
از تمام شب «دوعیجی» می چکید
باز باران شهیدان بود و من
باز شب های «مریوان» بود و من
دست هایم باز تا «آهنج» رفت
تا غروب «کربلای پنج» رفت
یادهای رفته دیشب هست شد
شعرم از جامی اثیری مست شد
تا به اقیانوس های دور دست
هم چنان رودی که می پیوست شد
مثنوی در شیشه ی «مجنون» نشست
آن قدر نوشید تا بدمست شد
اولین مصرع چو بر کاغذ دوید
آسمان در پیش رویم دست شد
کوچه های پیچ پیچ خاک، آه!
پشت پرچین تنم بن بست شد
یک نفر از ژرفنای آب ها
آمد و با ساقی ام هم دست شد
خواب دیدم «کربلا» باریده بود
بر تمام شب خدا باریده بود 
خواب دیدم خاک هم بستر نداشت
یک نفر می سوخت، خاکستر نداشت
خواب دیدم مرگ هم ترسیده بود
آسمان در چشم ها ترکیده بود
ای غریو توپ ها در بهت دشت! 
آه ای اروند! ای «والفجرهشت»!
در هوا این عطر باروت است باز
روی دوش شهر تابوت است باز
باز فرهادم بگو تدبیر چیست؟
پای این «البرز» هم زنجیرِ کیست؟
پشت این لبخندها اندوه ماند
بارش باران ما انبوه ماند
هم چنان پروانه ها رفتید، آه! 
بر دل ما داغتان چون کوه ماند
خواب دیدم سایه ای جان می گرفت
یک نفر در خویش پایان می گرفت
در هجوم خاک تنها مانده ام
مردها رفتند و من جا مانده ام
خواب دیدم چشم ها انگور شد
اشک من مضراب و شب سنتور شد
در هجوم شعله ها دل ها تاخ شد
زیر باران چترها سوراخ شد
ای سواران بلندای سهیل
شوکران نوشان «گردان کمیل» 
آمدیم و قاف ها در قید ماند
قلب ما در «پاسگاه زید» ماند
طالب فرهادها جز کوه نیست
مرهم این زخم، جز اندوه نیست
عقده ها رفتند و علت مانده است
در گلویم «حاج همت» مانده است
زخمی ام، اما نمک حق من است
درد دارم، نی لبک حق من است
از خدا یک روح آویزان کجاست؟
شور شب های «قلاویزان» کجاست؟
«یسطرون» هم رفت و ما «نون» مانده ایم
بعد «لیلا» باز «مجنون» مانده ایم
پشت آغازی که اقیانوس شد
در سکوت خویش «جیحون» مانده ایم
فاتحان رفتند و پای برج ها
در تکاپوی شبیخون مانده ایم
بعد اتمام بیابان ها هنوز
ما بیابانگرد و «مجنون» مانده ایم
بحر مرداب است بی امواج، آی! 
عشق یک شوخی ست بی «حلاج» آی! 
یک نفر از خویش دلگیر است باز
یک نفر بغض گلوگیر است باز
جان من پوسید در شبغارها
آه ای خمپاره ها! خمپاره ها!

 
 
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
تقدیم به جانبازان عزیز
به ساحل زدي روح دريايي‌ات را
به هامون فکندي توانايي‌ات را
فرا خوانده‌ام کوه و دريا و جنگل
که شايد کنم وصف زيبايي‌ات را
صبوري چو کوه و وسيعي چو دريا
و جنگل سروده است خضرايي‌ات را
شب عشقبازي چه ديدي که دادي
به سوداي يک جلوه بينايي‌ات را
ملائک به تو سجده کردند آن شب
که ديدند مستي و شيدايي‌ات را
نهادي زمين، دست و پاگير پا را
ستادي پر و بال پويايي‌ات را
نهادي به جا دست و جاويد کردي
به خمخانه پيمانه پيمايي‌ات را
شبي جانگزاتر از آن شب نديدم
که ديدم وداع «‌مصلايي‌ات» را
جماران تلاوت نموده است شيوا
حديث غم و عشق و تنهايي‌ات را
دماوند تصوير کرده است زيبا
غرور سپيد تماشايي‌ات را
چه سان وصف گويم چگونه سُرايم
من ناشکيبا، شکيبايي‌ات را
تو خود با حضور صبورت، سرودي
مزامير سبز اهورايي‌ات را
بميرم نبينم پريشاني تو
بماني، ببينم شکوفايي‌ات را
 
 
 
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
آشفته از تزاحم یک تکرار، تکرار لحظه های پریشانی 
با زخم های کهنه ی خون آلود، با داغ های مانده به پیشانی
مرداب های مرده ی دیروزی، پوسیدگان مانده ی امروزی 
دریادلان طایفه کوچیدند، ما مانده ایم و سر به گریبانی
وقتی پریده اند کبوترها، تامرزهای آبی ناپیدا
دنبال ردپای چه می گردیم، در کوچه های سنگی و سیمانی
ای عشق ای تصور باران خیز ! لیلای لحظه های جنون انگیز
ای ناگهانِ ناب غزل برخیز ! ما را رها کن از غم حیرانی
ای کاش تازیانه شود یک روز، این شعله های خفته به خاکستر
تا در هجوم آتش و خون ما را، با یک اشاره، سرخ برقصانی !
 
 
 
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
با یاد سردار رشید اسلام شهید دکتر مصطفی چمران
هر صبح
نیمدری دل را 
بر قامت گلستان تو
می گشایم
تا از تبسم چشمانت
عطر کلام عشق بنوشم
هر صبح
دفتر نخل های زخمی جنوب را
من و باد
ورق می زنیم
که نام و نشان از تو بگیریم
هر صبح
که خورشید
از پشت شانه های تو می روید
و آفتاب
از ارتفاع نگاهت
من و دل
در هوای دیدار تو
پرپر می زنیم
 
 
 
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
تقديم به شهيد محمد قاسم‌زاده
وقتي سخن از طلسم نور آوردند
انگار که در شب، اسم نور آوردند
از چشم ستاره مي‌چکيد اشک آن شب
بر دوش سپيده، جسم نور آوردند
مهتاب، نگين سرخ انگشتر ماست
انديشه سبز رود در باور ماست
مانند شهاب در شفق شعله‌وريم
خورشيد، طلايه‌دار خاکستر ماست
وقتي ز ديده خواب را مي‌بردند
از صبح دل آفتاب را مي‌بردند
بر بال فرشتگان معصوم خدا
پروده‌ي انقلاب را مي‌بردند
مبهوت جمالت آب و آيينه و گل
لبريز خيالت آب و آيينه و گل
در لحظه‌ي سرخ پر گشودن مي‌ريخت
آهسته ز بالت آب و آيينه و گل
 
 
 
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
.... و رفت، مثل همان ها که ناپدید شدند 
و ردّ پای کسی که نمی رسید، شدند
و خیره ماند دو چشم سپید، در مهتاب 
« چه قدر چشم همان ماه، ناامید شدند ! »
و جفت ماند، دو پوتین سرخ بر درگاه
« چه قدر قفل، همان سال بی کلید شدند ! »
و ماه خیس گل آلود رد شد از دریا
« تمام همسفران این چنین شهید شدند؟ »
کسی نگفت دو پوتین سرخ ماند و کلید
که زیر برف همان سال ها سپید شدند
 
 
 
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

مثل باران، مثل چشمه، مثل رود
مثل باغ و غصه و شعر و سرود
مهربانی با تو معنا می گرفت
آسمانی در دلت جا می گرفت
دستهایت هر سحر وقت نماز
غرق می شد در گل و راز و نیاز
چشمهایت غرق تبسم می شدند
با گل و سجاده همدم می شدند
دستهایت بوی بال و پر گرفت
ناگهان در آسمان ها پر گرفت
پر کشیدی، تا ستاره تا به اوج
پیکرت جاماند و اشکم موج موج
پیکرت را مثل یک گل کاشتیم
خاک را با بوی تو انباشتیم
خاک با بوی تو بالیدن گرفت
ابر هم احساس باریدن گرفت
بی تو این دنیا برایم تنگ شد
آسمان در چشم من بی رنگ شد
تا که امشب آمدی در خواب من
خنده کردی بر دل بی تاب من
بوی تو قلب مرا آرام کرد
اشکهای وحشیم را رام کرد
خانة تنگ دلم گلزار شد
مهربانی در دلم تکرار شد
بعد از این ای مهربانتر از بهار !
مثل یک آهوی تنها، بی قرار
من به دشت یاد تو رو می کنم
جای پاهای تو را رو می کنم.

 
 
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
بخوان حماسه ی خونین کربلا با ما 
که شد بسیط زمین جمله هم صدا با ما 
سر بریده به میدان عشق می گوید 
حدیث خون شهیدان نینوا با ما 
فرات اشک زچشمان اشک می جوشد 
به سوگواری گل های کربلا با ما 
به دشت های شقایق نشان ما جویید 
که سرخ روی چمن می کند صبا با ما 
به پای بوسی ما آفتاب می نازد 
به نام عشق بخوانند انبیا با ما 
زموج خیزِ خطر فاتحه می گذریم 
که هست معجره موسایی و عصا با ما 
مهیب آتش نمرودیان گل افشاند 
به روز حادثه باشد اگر خدا با ما 
اگر جهان همه دشمن شود ظفر یابیم 
به عرصه ای که بود تیغ مرتضی با ما 
پی سلامت سردار عاشقان دیدیم 
که دست غیب بلند است در دعا با ما 
 
 
 
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
به مکه شب همه شب را ستاره باریده است 
شگفت واقعه ای تا که یا که نشنیده است
خبر ز وادی نجوا دو واحه این طرف است
به چاره سدره از آن سو قبیله معترف است ...
که هان بشارت موسی روایت تبشیر
هلا تلاوت رؤیا حلاوت تعبیر
همان نشاط طلوع از دم دوباره ی صبح
هلا ستاره ی احمد هلا ستاره ی صبح
به تیغ سرخ سحر رخنه در شب داجی
طلوع آتش جاوید کوکب ناجی
 
 
 
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها