0

اشعار دفاع مقدس

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
تـابـيـده شـد از رخ تـو انــوار وجــود
با نام تو سـربلــنـد شــد دار وجــود
اي پــلــه ي مـعرفت به بـام ملکوت
با پاي تو رفتيـــم بـــه ديــدار وجــود
در دست تو تا خون قلم جاري شـد
بر لوح زمان نوشــت اســرار وجــود
بــا هر قدمت که گل از آن مي رويد
شور دگر افــتــاد بــه نــيــزار وجــود
تا دست تو افروخت چنين بيرق رزمر هنگامه به پا خاست به پيکار وجـود
آن راز نــگــفــتــه را نــگـفــتـي آخـر
افسوس نهفته مانــد گفــتـار وجــود
ديدي به يقين جمال نــاديــده‌ي يــار
از روزنـــه‌ي نـــگــاه بـــيـــداد وجــود 
 
 
 
 
سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  7:12 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
غروب این حوالی را تو باور می کنی یا نه؟
غم و درد اهالی را تو باور می کنی یا نه؟
تمام زندگی مان را سکوتی تلخ پر کرده
خیابان های خالی را تو باور می کنی یا نه؟
کویر داغ بی باران بر این جا سایه گسترده
هجوم خشک سالی را تو باور می کنی یا نه؟
نفس در سینه می گیرد دل این جا زود می میرد
و مرگ احتمالی را تو باور می کنی یا نه؟
در این تاریکی و وحشت، سیاهی های بی پایان
وجود این سپیدی را تو باور می کنی یا نه
نگاه سبز تو آخر مرا آباد می سازد
بگو این بی خیالی را تو باور می کنی یا نه؟
 
 
سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  7:12 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
وای دلی که داغ تو خاکسترش نکرد 
داغی که هیچ آیینه باورش نکرد 
وای دلی که حرمت زخم تو را نداشت 
داغ بهار سوخته ات پرپرش نکرد 
وای دلی که از همه فصل های زخم 
حتی غبار خاطره ای بر سرش نکرد 
جانش قرین نفرت فرداست بی گمان 
هر کوچه ای که لاله صمیمی ترش نکرد 
ابر هزار حادثه بارید سرخ و سبز 
وای دلی که این همه باران ترش نکرد 
 
 
 
 
سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  7:13 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
باز امواج ملائک به تلاطم آمد 
استخوانهای تو بر شانه ی مردم آمد
از حضور تو تمام سحر آکنده شده است
بوی گل در همه باغ پراکنده شده است
آسمان بار دگر داغ شقایق دارد
دشت در دشت زمین باغ شقایق دارد
دیدم امروز شقایق بدنی سوخته داشت
و شهیدی که به تن پیرهنی سوخته داشت
چه گذشته است گل من! خم ابروی تو را
و کدامین تبر انداخته بازوی تو را
ای که در غیبت خورشید دعا می خواندی
در فضا عطر تو پیچید خدا می خواندی
تو چه کردی که چنین صاحب سرمایه شدی؟
با خدای دل خود یک شبه همسایه شدی
کوچ کردند، کسی ز آن همه ابرار نماند
غیر من هیچ کسی لایق آوار نماند
روزگاری است اسیر غل و زنجیر شدم
من چه کردم که چنین خوار و زمینگیر شدم! 
جان به لب آمده در خاک بمانم تا کی؟
و در این هی هی کولاک بمانم تا کی؟
شب یک پنجره را با تو سحر خواهم کرد
رو به خورشید از این شهر سفر خواهم کرد
ای کبوتر! تو بگوی آبی اشراق کجاست
و بگو سبزترین گوشه ی این باغ کجاس
 
 
سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  7:13 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
برای شهیدان
ای در زریر زخم زمین، آرمیدگان 
وی بر صلیب صبر و صلابت، کشیدگان 
زین پیشتر، به یاد که این گونه سرخ سرخ 
افشانده اید خون دل از ابر دیدگان؟
اندیشه کن که فاجعه پیوند خورده ، تا
اسبان از این قبیله به خیل رمیدگان
داغی شگرف و حیرتم از لاله می تپد
از انتشار این همه در خون تپندگان
با لحظه های روشن خود خو گرفته اند
چونان خیال خطر خلوت گزیدگان
 
 
سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  7:13 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
ای دو کوهه ! ای غریب سرفراز 
آمدم با پای سر پیش تو باز
آمدم تا دفتر دل وا کنی
آتشی در جان من برپا کنی
ای دوکوهه ! بوی باران می دهی
بوی بوذر، بوی سلمان می دهی
بوی شمشاد و صنوبر می دهی
بوی سرداران بی سر می دهی
بوی قاسم بوی اکبر بوی یاس
بوی سرب و تیر و ترکش، بوی داس
در مشامم بوی باغت مانده است
بر تن گل، رد داغت مانده است
ای دو کوهه ! داغدارم مثل تو
بی نصیبم، بی قرارم مثل تو
ای دوکوهه ! باز کن قفل زبان
تا که از آهت بسوزد آسمان
 
 
سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  7:13 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
گر خویش را
میراث دار حنظله می بینی
غیرت نمی گذارد بنشینی. 
داماد ما
حنایی جز خون
بر دست های خویش نمی بندد. 
از حجله های خواب
تا حجله های خون
تنها بپای همت باید رفت
وز خواب های رخوت
چشمان خویش را
تنها به آب ایمان باید شست. 
وقتی صفیر حادثه می خواند
ماندن
در جمع اهل غیرت
جایی برای صبر نمی داند. 
 
 
سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  7:13 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

آنجا شبانی پیر در کنجی نشسته
دریادلی شبگرد کشتی در شکسته
آرام می گوید برادر گام بردار
دریاست منزلگاه دلداران رسته
از شاهدان راه پرسیدم زانجام
گفتند این شمشیر، این تن پوش، این جام
گر کاروان خواهی که یاران در مسیرند
دریادلی ای دوست دریا نیست آرام
تا شور جانان در رگ و در پوست داریم
غم نیست ما را، آنچه را نیکوست داریم
بر سینه صبح بلند آشنایی
میثاق خون با دودمان دوست داریم
دریادلی خواهم که خواب نور بیند
آیات حق را روشن و منشور بیند
بی پرده می گویم، شهادت سرنوشتم
عاشق تواند هر چه را مستور بیند
 
 
 
 
سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  7:14 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
در شهادت مردان دریادل ناوچه ی «جوشن» 
وسعت کدامین دریا 
در قلب پر طنین تان نشست
کان سان
آبی آوازهایتان
زلالی رودبارها را
به زمزمه آورد
و رگانتان
فواره ها را
تا وسعت بی کرانه آسمان
پرواز آموخت
آه.... 
هنگام که از دریای بیکرانه ی سینه هایتان
فریادهای خفته ی صدف ها
برآمدند
آسمان،
دلتنگی اش را
چه سرخ! 
چه سرخ! 
چه سرخ! 
بارید
اکنون
تنها، با اشاره ی شماست
که توفان ها
رخصت می یابند
تا دریا را
از خاموشی
به خروش خوف انگیز
دعوت کنند
 
 
سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  7:14 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

در مکتب دل درس جنون می گویند
یا قصه سرخ آزمون می گویند
گر طالب عشقی توبیا! ای عاشق
در مدرسه ای که درس خون می گویند

 
 
سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  7:14 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
دریغ از باغ های بی صنوبر 
دریغ از دشت های بی کبوتر 
دریغ از آن که عصر پنج شنبه 
ندارد چشم بر دروازه و در 
 
 
 
 
سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  7:14 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
در سرزمین اسارت 
رو به خورشید خاکش کردند
و آفتابگردانی بر مزارش کاشتند
 
 
 
 
سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  7:14 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
ای دوستان بیائید در سوگ و داغ یاران 
از دیده خون فشانید چون ابر نوبهاران
شد تیره محفل ما ماوای غم دل ما
زیرا به خون تپیدند آن اختران ایمان
رفتند آن عزیزان صدها دریغ و افسوس
آنان که جمله بودند چشم و چراغ ایران
جان را نثار معشوق پروانه سان نمودند
تا شمع محفل عشق گردد بسی فروزان
با خیل عاشقان رفت سوی جنان بهشتی
آن کس که بود عاشق بر او بهشت و حوران
و ای از دیار ما رفت آن عارف مجاهد
آه از سپهر ما رفت آن کوکب درخشان
آن آیت الهی یار صدیق رهبر
آن کس که بود عمری اندر طریق سبحان
آن کس که مهربان بود همچون علی به مسکین
آن کس که خصم دون بود از صورتش هراسان
علامه گرامی دانا خطیب نامی
کز فیض مکتب او شد بهره مند انسان
در عزم و همت و رای بودی چون کوه نستوه
همچون گلی بهاری بودی هماره خندان
در باغ دین و فرهنگ بس نغمه ها سرودی
دردا که زین چمن رست آن بلبل غزل خوان
زین ماجرای جان کاه گردون به زاری و آه
جانها هم در آذر دلها همه پریشان
بشنو ز آن شهیدان فزت برب کعبه
چون از ازل ببستند با لایزال پیمان
فقدان آن عزیزان گرچه بسی گران است
بادا فدای اسلام صدها سر و تن و جان
از پای کی نشینیم تا انتقام گیریم
زان خصم پست دژخیم ما ملت مسلمان
ای باغبان به بستان بذر دگر بیفشان
زیرا که گشته پرپر گلها زجور و عدوان
تا انقراض عالم زنده است نام پاکان
بادا روانشان شاد در ظل لطف سبحان
قدسیه زین مصیبت در ماتم است و محنت
بارد سرشک حسرت هر لحظه او زمژگان
 
 
سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  7:14 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
بخشي از «غزل مثنوي تقديم به: سردار شهيد حاج محمود ستوده»
گمشده امشب دل باراني‌ام
در پس اندوه زمستاني‌ام
بغض غريبي شده مهمان من
داغ تو آتش زده بر جان من
بي‌تو در اين همهمه‌ها گم شدم
تشنه‌ي يک جرعه تبسم شدم
غربت غمناک تو شد شعر من
سينه‌ي صد چاک تو شد شعر من
شعر من از نام تو لبريز شد
مستي‌ام از جام تو لبريز شد
بي‌تو شده شام غريبان دلم
غربت اطفال يتيمان دلم
آه بيا و گله وا کن بيا! 
صحبتي از غربت ما کن بيا! 
اي شب چشمان تو زيباترين!
سمت نگاه تو معمّاترين
اي همه‌ي دار و ندار دلم
سبزترين سمت بهار دلم
«رفته‌اي و غرق پريشاني‌ام»
«قافيه در قافيه ويراني‌ام»
رفتي و من ماندم و مشتي غزل
وين دل لبريز پريشاني‌ام
خيمه زده کنج دلم بعد تو
بغض گلو گير زمستاني‌ام
بازترين پنجره‌ها سهم تو
سهم من اين غربت باراني‌ام
کولي سرگشته‌ي صحرا شدم
چاره کن اين بي‌سر و ساماني‌ام
بعد تو افسوس نزد انفجار
ترکشي از لطف به پيشاني‌ام
آي تو کز سمت جنون رفته‌اي! 
غرقه به خون غرقه به خون رفته‌اي
آي تو سردار سپاه علي! 
همدم آه شب و چاه علي
شب شده لبريز پريشاني‌ات
ماه زده بوسه به پيشاني‌ات
بسته حنا بر شب گيسوي تو
صبح پريشان شده از موي تو
عشق چراغان شدن چشم توست
آينه‌بندان شدن چشم توست
چشم تو تا آينه‌بندان شود
غربت شب‌هام چراغان شود
گيسوي خورشيد پريشان توست
ماه عزادار زمستان توست
اي شب چشمان تو پولک‌نشان! 
وسعت چشمت همه‌ي آسمان
من کي‌ام از داغ تو لب وا کنم
بايد از اين مرحله پروا کنم
من که دلم شوق شهادت نداشت
مثل دلت آن همه وسعت نداشت
زندگي از پلک تو آويخته
ماه به موي تو غزل ريخته
گمشده رازي شده خنديدنت
با تپش حادثه رقصيدنت
خشم تو از صاعقه سوزنده‌تر
از نفست دامن شب شعله‌ور
هر که شبيه تو به صحرا نزد
در عطشش مُرد و به دريا نزد
لشکر مهدي (عج) دل طوفاني‌ات
مرهم يک عمر پريشاني‌ات
لشکر المهدي (عج) و پرپر شدن
يک شبه يک عمر کبوتر شدن
لشکر المهدي (عج) شب خيس دعا
تازه شدن در نفس «مرتضي»
لشکر المهدي (عج) و گودال خون
تربت صدها بدن لاله‌گون
لشکر المهدي (عج) و صد بي‌قرار
لشکر مهدي (عج) و شب انتظار
باز تفنگ و تو و اين سرزمين
باز تو و معبر و ميدان مين
باز شب حمله و «محمود» و تب
غرق منوّر شدن نيمه شب
باز شب حمله و حال غريب
باز شب حمله و «‌امّن يجيب»
باز شب حمله و «آهنگران»
مرثيه و نوحه‌ي صاحب زمان (عج)
باز چکاچک همه‌ي شمشيرها
باز شب تشنگي تيرها
داغ ستوده است و دو صد ماجرا
داغ من و اين من از من جدا
داغ ستوده‌ست و من ناشکيب
داغِ مَنِ از همه جا بي‌نصيب
سرسبد سفره‌ي عيدم کجاست
پيکر «محمود» شهيدم کجاست
هم‌سفرش گفت که از خط گذشت
آن شب پرحادثه از شط گذشت
آن شب پرحادثه «محمود» رفت
او که قرار دل ما بود رفت
رفت و اسير تب گندم نشد
بين « بلي » گفتن و «لا» گم نشد
در شب دف‌کوبي خمپاره‌ها
رفت به مهماني فواره‌ها
يک دو قدم مانده به ميدان مين
ماه پريشان شده روي زمين
بعدِ همان شد، شب پر از خطر
هيچ کسي از تو ندارد خبر... 
 
 
سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  7:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
ما را دل از نسيم سحر وا نمي‌شود
اين غنچه‌ي فسرده،‌ شکوفا نمي‌شود
ديري است تا به سوگ تو خون مي رود ز چشم
اين چشمه، جز به ياد تو جوشا نمي‌شود
سنگيني فراق تو پشت مرا شکست
اين داغ سينه‌سوز مداوا نمي‌شود
در آسمان خاطرم اي مهر صبح خيز
سالي است ماه روي تو پيدا نمي‌شود
گفتند تا که فکر تو از سر بدر کنم
مي‌خواهم اين چنين کنم، اما نمي‌شود
چشمي، بسان ديده‌ي شب زنده‌دار من
از موج اشک، غيرت دريا نمي‌شود
آتش بگير، تا که بداني چه مي‌کشم 
احساس سوختن به تماشا نمي‌شود
گويند : روزگار فراموشي آورد
هرگز غم تو از سر ما وا نمي‌شود
خون شهيد مايه‌ي احياي دين ماست
مذهب به غير خون تو احيا نمي‌شود
ياري کند به داغ تو ما را مگر خداي
بردن غم فراق تو تنها نمي‌شود
خون تو را خداي مگر خون بها دهد
ورنه دل «خليل» تسلّا نمي‌شود
 
 
سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  7:15 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها