0

اشعار دفاع مقدس

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

مهتابي کرد
و آسمان
فرصت سبزي شد
براي گريستن
نگريستن
به ديروز آفتابي
امروز ابري
فرداهاي مه در مه
ناگهان
طنين صدايي در باد
صدايي آشنا
صدايي غريب
صدايي
يادآور پرواز
در مهتابي منور
و صدا
_ همان صدا
صداي بال فرشتگان
در آسمان بهشت
که مرا مي‌خواند
و من
در خيال خاطرات آبي خويش
هر شب کنار پنجره مي‌ايستم
تا ماه
چشم‌هاي ملتهبم را باز
به لبخندي مليح
مهتابي کند
 
 
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
خانه در سیطره ی ملک سلیمان داریم 
گر کرامت بشود، باد به فرمان داریم
کس در اندیشه ما راه ندارد جز عشق
ما در آینه اندیشه ی عرفان داریم
حکم تسخیر، بر این خانه ندارد معنی
تا زمانی که می از ساغر جانان داریم
سفلگان را نبود راحت جان از غم ما
در شب حادثه صد بوذر و سلیمان داریم
نخل باغ شرفیم از غم توفان بی باک
ریشه در چشمه ی خونبار شهیدان داریم
رعد دریا شکنیم آتش بی پایانیم
برق آسا گذر از سینه ی توفان داریم
باغ اندیشه گشودیم به فتوای بهار
جشن میلاد گل از نزهت باران داریم
 
 
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
فراموش کن
مسلسل را
مرگ را
و به ماجرای زنبوری بیندیش
که در میانه ی میدان مین
به جستجوی شاخه گلی است
 
 
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

ابر رسيد و سر باران نداشت
تشنگي باغچه پايان نداشت
در غزل سوخته‌ام جاگرفت
روح جنون ميل بيابان نداشت
جاي تو خالي، که دل عاشقم 
خواست صدايت بزند جان نداشت
در خلأ خاطره‌هايش دويد
دفتري از ياد شهيدان نداشت
سهم شما حادثه و سهم من
قسمتي از دشت که طوفان نداشت
قسمتي از باغ که خشکيده بود
قسمتي از روح که ايمان نداشت
جاي تو خالي که دل عاشقم
خواست صدايت بزند جان نداشت
منتظر باد بهاران نبود
طاقت تغيير زمستان نداشت
قافيه‌ي دوست! به پايان رسيد
کاش غزل نقطه‌ي پايان نداشت
 
 
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

ایثار تکیه داده به دوش عصایتان
ایمان، شکوفه‌ای به لب باصفایتان
گلدان _ ولو شکسته _ نشانی است از بهار
پیچیده عطری از شهدا در صدایتان
چیزی زیاد نیست اگر آسمان عشق
هر شب گل شهاب بریزد به پایتان
این لطف کوچکی است که هر روز صبح زود
خورشید «ان یکاد» بخواند برایتان
روز قیامت است و ابوالفضل آمده ست
تا از شما سؤال کند ماجرایتان
جای سؤال نیست که او خود حضور داشت
درگیر و دار حادثه کربلایتان
می‌پرسد از شما، که شما پاسخش دهید
تا بشنود شکوه بلند صدایتان
پاسخ نمی‌دهید مبادا ریا شود
رازی ست بین قلب شما با خدایتان
او با لبان تشنه‌ی خود بوسه می‌زند
بر شانه‌های زخمی بی‌ادعایتان

دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

فصل پرپر گشتن گل، روز رقص باد بود
ساز ناساز فلک تا کوک در بيداد بود
از عذاب زرد مردن مردن عقل مي ترساندمان
حرف سرخ عشق اما هرچه باداباد بود
عشقبازي هيچ ترتيبي و آدابي نداشت
دست در آغوش کردن با خدا آزاد بود
هر زمان آغاز مي‌شد حمله با دستور عشق
کار برد واژه‌ي اما _ اگر ايراد بود
پيش چشم ترس دشمن جبهه يعني قتلگاه
در دفاع از خاک ايران جبهه عشق آباد بود
 
 
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

جنوب، جنوب 
چه سوگوار شده است
در رؤیای دیدن
مردان جنگاورش
که در حوالی آتش و سرب
گم شدند
جنوب،
به یاد گلهای پرپر جنوب و مردانی که هنوز نیامده اند.
جنوب
چه سوگوار می بینمت
در «رود، رودِ» زنانت
که به « یزله »
« میناری » مشکی به دست
بر فراز تابوت تازه
دامادی شان
جشنی با دمّام و 
سنج می گیرند
جنوب،
جنوب
« جامه به نیل » زده است
در این ظهر عشق 
که فاخته های دهانش را
پرپر می آورند
 
 
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 
اینک 
وقتی پرستوها از جنوب می وزند 
باغ هایی از بادهای سوخته 
در زیر بالشان خمیازه می کشد
و آن دو چشم بی آرام 
از این همه فاصله 
با بازیافت یک نشان 
هنوز خاکستر می کاود
 
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

چفیه 5

چفیه 5
نام شاعر: محسن صالحی حاجی آبادی       

چفیه یعنی بازگمنامی شهید
از شهیدستان گمنامی رسید
گرچه نامش از زبان ها دور بود
استخوان پیکرش پر نور بود
چفیه را سنگرنشینان دیده اند
چفیه را گل ها به خود پیچیده اند
چفیه امضای گل آلاله هاست
چفیه تنها یادگار لاله هاست
چفیه روانداز گل ها بوده است
قایق پرواز گل ها بوده است
چفیه تارو پود رخت انبیاست
چفیه بند کفش شیر کربلاست
چفیه را زهرا به گل ها هدیه کرد
چفیه را اشک شهیدان چفیه کرد
چفیه ها بوی شهادت می دهند
بوی دوران شرافت می دهند
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

چفیه 4

چفیه 4
نام شاعر: محسن صالحی حاجی آبادی       

چفیه یعنی در ولایت حل شدن
نقشه ی روبه دلان، مختل شدن
چفیه ای از چفیه ها جا مانده است
چفیه ها را پر کنید از اعتبار
پر کنید از عشق رهبر، کوله بار
کوله بار بی محبت، بار نیست
چفیه ی تنها، خم اسرار نیست
چفیه یعنی کنج سنگر سوختن
در خط زیبای رهبر سوختن
چفیه یعنی عصر زیبای علی
بوسه باران کردن پای علی
چفیه ها باید ولایت جو شوند
وقت شب سجاده ای خوشبو شوند
بی علی رویان اسیر ماتمند
بی ولایت زادگان محو غمند
 

دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

چفیه 2

چفیه 2
نام شاعر: محسن صالحی حاجی آبادی       

نکته ای دارم ز باغ چفیه ها
آخ! از دوران داغ چفیه ها
چفیه ها دیگر شهیدی نیستند
آن چه را در جبهه دیدی، نیستند
چفیه ها رفتند و ناپیدا شدند
عاشقان چفیه ها تنها شدند
چفیه تنها با خدا همدم شده
چفیه هست اما خدایی کم شده
مانده تنها اسم چفیه پیش ما
چفیه ها رفتند و غم شد خویش ما
دانه دانه چفیه ها را می برند
این تفکر را گداها می برند
ترسم از آن است مرا دعوا کنید
چفیه را از گردن من وا کنید
ورنه حرف چفیه ها را می زدم
حرف مردان خدا را می زدم
 
 
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

چفیه 1

چفیه 1
نام شاعر: محسن صالحی حاجی آبادی       

چفیه ها، کو ترکش خمپاره ها
ریزه ریزه،ریزد از کوی خدا
کو علی، کو رمز یا زهرای شب؟
کو بسیجی؟ کو تواضع؟ کو ادب؟
کو دعای ندبه؟ کو ذکر کمیل؟
کو علی؟ کو قصه و فکر کمیل؟
کو شب قدر و مناجات حسین؟
رمز و راز خیبر و بدر و حنین
کو منادی تا مرا دعوت کند؟
لحظه ای با جان من خلوت کند
کو شلمچه تا مرا فانی کند؟
غصه ام را سخت زندانی کند؟
کو بسیجی های شب های دعا؟
شیعه شیران شبستان بقا
کو سحرگه؟ کو گل سجاده ها؟
چفیه ها، کو هق هق آزاده ها؟
 

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

چراغ

چراغ
نام شاعر: محمد حسینی       

تقدیم به روح بلند شهید «حبیب زال»
تو که تابنده چراغ دل زنگار منی
روشنی بخش شب غم زده ی تار منی
روز و شب از پی هم می دود و من پی تو
لحظه ای کاش درنگی که جلودار منی
حکمت راه درازی که میان من و توست
تو بگو با دل من محرم اسرار منی
من اگر یار توام از چه ز تو بی خبرم؟
کو ز تو نام و نشانی؟ نه مگر یار منی؟
هوس دار و سر و قول «اناالحق» هیچ است
دیر سالی ست در این دایره سردار منی
«بال در بال ملائک» به هوا می رفتی
تو کبوتر که هم از باغ سپیدار منی
 

تدوین و
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

چفیه ی عشق

چفیه ی عشق
نام شاعر: عبدالرضا بازگیر       

ای برادر لهجه ات زیباترین است ای بسیج 
دست هایت مرهم زخم زمین است ای بسیج
وسعت آیینه ای، احساسی از جنس بلور
چفیه ات رنگ کتاب عشق و دین است ای بسیج
با نگاهت آسمانی از ستاره چیده ام
خنده هایت مهربانی را نگین است ای بسیج
از بلندای تواضع پر گشودی تا خدا
خط سرخت پرچم این سرزمین است ای بسیج
تا کبوتر پاسبان آسمان کشور است
جغد غم ویرانه ها را همنشین است ای بسیج
باغبان باغ یاس و لاله اید ای عاشقان
دست خونریز خزان در آستین است ای بسیج
 

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

چراغ شهادت

چراغ شهادت
نام شاعر: عبدالجبار کاکائی       

آنکه گلبوته های اشکها را 
روی انبوه آیینه ها کاشت 
در میان علفهای هرزه 
حالت جنگلی سبز را داشت 
گاه با هر نسیم بهاری 
از گل خنده آکنده می شد 
باد در شاخه هایش می آویخت 
سایه هایش پراکنده می شد 
با نگاه درونسوز هر درد 
مثل آیینه ها دم نمی زد 
چهره ی خستگی را نمی دید 
پلک اندوه بر هم نمی زد 
با تب گریه های نجابت 
بغض را در گلو سد نمی کرد 
لحظه های دعا بی تعارف 
دست احساس را رد نمی کرد 
پشت آیینه های تبسم 
در شب شرم و تشویش گم شد 
زیر نور چراغ شهادت 
سایه ای بود و در خویش گم شد 
تقدیم به علی بسطامی سردارلشگر11 امیر المومنین(ع)
 
 
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  4:49 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها