0

قصیده‌های عرفی شیرازی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قصیده‌های عرفی شیرازی

با سلام و عرض ادب

 

در این تایپیک  قصیده‌های عرفی شیرازی گرد آوری شده و در اختیار راسخونیهای عزیز قرار خواهد گرفت.

 

با ما همراه باشید

 

مولانا محمد بن خواجه زین‌الدین علی بن جمال‌الدین شیرازی ملقب به جمال‌الدین و متخلص به عرفی از مشاهیر و شعرای شیراز در قرن دهم هجری است. وی درسال ۹۶۳ هجری قمری متولد شد. در زادگاهش به تحصیل علم و دانش پرداخته و به قدر توان در موسیقى و خط نسخ مهارت بدست آورد. از جوانى به سرودن شعر تمایل داشت، دیرى نپایید که در شیراز شهرت یافت و به محافل ادبى آن شهر راه پیدا کرد. در اوان جوانى از راه دریا به هندوستان مهاجرت کرد و با فیضى دکنى برخورد کرد و مصاحبت وى را اختیار نمود و سپس توسط وى با حکیم مسیح‌الدین ابوالفتح گیلانى آشنا شد و در قصیده‌اى مدح او را گفت. ابوالفتح گیلانى نیز او را به عبدالرحیم خانخانان، سهپسالار ادب‌پرور جلال‌الدین اکبرشاه، معرفى کرد و از آنجا در سلک مداحان ویژهٔ اکبرشاه در لاهور درآمد. عرفى همچنان در لاهور به سر برد تا درسال ۹۹۹ هجری قمری در سن سی و شش سالگی درگذشت. پس از چندى پیکرش را به نجف منتقل کردند. شهرت او در قصیده‌سازى و از سخنسرایان بنام سبک هندی است. عرفى در قالبهاى دیگر شعر نیز طبع‌آزمایى کرده اما مهارت او در قصیده دیگر سروده‌هاى وى را تحت‌الشعاع قرار داده است. «کلیات» اشعار عرفى مشتمل بر چهارده هزار بیت شامل قصیده و رباعى و مثنوى و قطعه است. جمال‌الدین دو مثنوى به نامهاى «مجمع الابکار» و «فرهاد و شیرین» و رساله‌اى به نثر دربارهٔ تصوف به نام «نفسیه» نیز نگاشته است.

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  2:23 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

ای متاع درد در بازار جان انداخته

ای متاع درد در بازار جان انداخته

گوهر هر سود در جیب زیان انداخته

نور حیرت در شب اوصاف تو

بس همایون مرغ عقل از آشیان انداخته

از کمان تا جسته در چشم تحیر کرده جا

معرفت کو تیر حکمی بر نشان انداخته

ای به طبع باغ کون از بهر برهان حدوث

طرح رنگ آمیزی از فصل خزان انداخته

سرعت اندیشه را افکنده در دامان تیر

عادب خمیازه در جیب کمان انداخته

در چمن های محبت هر قدم چون کربلا

از نسیم عشوه فرش ارغوان انداخته

مرغ طبع اندر هوای معصیت نگشوده بال

عفو تو شاهین رحمت را بر آن انداخته

سایه پرورد غمت در آفتاب رستخیز

فرش استبرق به زیر سایبان انداخته

طعمه ی عشق تو را از مغز جان آورده ام

آن هما تا سایه بر این استخوان انداخته

ای مذلت را روایی داده در بازار عشق

عزت و شأن را از اوج عز و شأن انداخته

هر کجا تاثیر غم را داده ای اذن عموم

شادی راحت فشان را ناتوان انداخته

زین خحالت چون برون آیم که دل در موج خون

نو عروسان غمت را مو کشان انداخته

فیض را نازم که هر کس پا به راهت مانده است

دل به دست آورد و جان را از میان انداخته

صید دل را بهر آگاهی ز صیاد ازل

در کمند طره ی عنبر فشان انداخته

کرده از عرفان لباس عجز را دامن دراز

کوتهی در جیب عقل نکته دان انداخته

طعمه ای کز خوان عشق افکنده ام درکام دل

ریزه ی آن را جحیم اندر دهان انداخته

شرع گوید منع لب کن، عشق گوید نعره زن

کای تو هم در راه عشق خود عنان انداخته

دولت وصلت که در یابد که با آن محرمی

جوهر اول علم بر آستان انداخته

حیرت حسن تو را نازم که در بزم وصال

جام آب زندگی از دست جان انداخته

وصف صنعت کز لب هز ذره می ریزد برون

نطق را در معرض عقداللسان انداخته

در ثنایت چون گشایم لب که برق ناکسی

منطقم را آتش اندر خان و مان انداخته

من که باشم عقل کل را ناوک انداز ادب

مرغ اوصاف تو از اوج بیان انداخته

مست ذوق عرفی ام کز نغمه ی توحید تو

لذت آوازه در کام جهان انداخته

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  2:24 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها