0

عشاق‌نامه عراقی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

سر آغاز

مرحبا! مرحبا! محبت دوست

کز درون آمدی، نه از راه پوست

دلم از چز تو خانه خالی کرد

با تو سودای لاابالی کرد

تا غمت ساکن دل من شد

از چراغ تو خانه روشن شد

ما گرفتار دام عشق توایم

همه سرمست جام عشق توایم

ای که حسن رخت دل افروز است

شب ما با خیال تو روز است

حسنت از روضهٔ جنان خوشتر

یادت از هرچه در جهان خوشتر

هر که در صورت تو حیران نیست

صورتش هست، لیکنش جان نیست

من چو در عارض تو حیرانم

لوح محفوظ عشق می‌خوانم

دیده‌ای کان جمال دیده بود

مهر رویت به جان خریده بود

با خود، از بیخودی، تو را بینم

گر تو با من نه‌ای چرا بینم؟

چون نظر بر رخ تو می‌فگنم

می‌برد از دیار جان و تنم

به کسی گفتن این نمی‌یارم:

که تو را نیک دوست می‌دارم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  2:16 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

مثنوی

عکس هر مویت، ای بت رعنا

در دماغم رگی است از سودا

از وصال قد تو ای دلدار

نیست جز گیسوی تو برخوردار

فرق کردن به چشم سر نتوان

موی فرق تو را، ز موی میان

شد دلم، تا شدم گرفتارت

به طمع طره‌های طرارت

موی زلفت فراز عارض خوش

سوخت ما را، چو موی در آتش

ای ربوده دلم به پیشانی

الحق آن نیز هم به پیشانی

نور ماه است، یا شعاع جبین؟

شمع پروانه سوز؟ یا پروین؟

مانده زان غمزه در شگفتم من

هست بیمار و مست و مردافکن

رخ تو خسته جان تواند دید

چون بدین دیده آن تواند دید؟

لب لعلت، که روح بخش دل است

برگ گل از لطافتش خجل است

عاشقان تو پاکبازانند

صید عشق تو شاهبازانند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  2:17 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل خاتمة‌الکتاب

دل چو در دام عشق منظور است

دیده را جرم نیست، معذور است

ناظرم بر رخت به دیدهٔ جان

گرچه از چشم ظاهرم دور است

از شراب الست روز وصال

جان مستم هنوز مخمور است

دست از عاشقی نمی‌دارد

دایم از یار اگرچه مهجور است

جان آشفته بر رخت فاش است

شعلهٔ نار پرتو نور است

چشم مستت بلای عشاق است

خاک پای تو تاج فغفور است

حکم داری به هرچه فرمایی

که عراقی مطیع و مامور است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  2:17 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

مثنوی خاتمة‌الکتاب

از تو مهرم چو در نهاد بود

من کیم؟ تا مرا مراد بود ؟

جز مرادت مرا مرادی نیست

غیر ازین خاطری و یادی نیست

هرکه او در غم تو دل بنهاد

آرزوها به آرزوی تو داد

شوق دل‌ها ارادت تو بود

ذوق جان‌ها عبادت تو بود

تا که خاک درت پناه من است

آستان تو سجده‌گاه من است

من ز کویت بدر ندانم رفت

زانکه زین در کجا توانم رفت؟

زین سخن‌ها خلاصه دانی چیست؟

آنکه: دور از تو من ندانم زیست

گرچه داری چو من هزار هزار

ختم گشت این سخن برین گفتار

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  2:17 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل

عاشقی ترک خواب و خور کرده

جای خود را ز گریه تر کرده

حیرت حسن دوست جانش را

از تن خویش بی‌خبر کرده

دایم اندر نماز و روزهٔ عشق

درس عشاق را ز بر کرده

پیش تیر ارادت معشوق

جگر خویش را سپر کرده

کارش از دست خود بدر رفته

یارش از کوی خود بدر کرده

در ره کوی دوست بی‌سر و پا

دل و جان داده، پا ز سر کرده

همت عالیش عراقی را

سفر راه پرخطر کرده

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  2:17 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها