0

غزلیات عراقی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۹۴

گر ز شمعت چراغی افروزیم

خرمن خویش را بدان سوزیم

در غمت دود آن به عرش رسد

آتشی، کز درون برافروزیم

آفتاب جمال بر ما تاب

زانکه ما بی‌رخت سیه روزیم

تا ببینیم روی خوبت را

از دو عالم دو دیده بردوزیم

مایهٔ جان و دل براندازیم

به ز عشقت چه مایه اندوزیم؟

همچو طفلان به مکتب حسنت

ابجد عشق را بیاموزیم

در غم عشق اگر رود سر ما

ای عراقی، برو، که بهروزیم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:27 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۹۵

گر چه دل خون کنی از خاک درت نگریزیم

جز تو فریادرسی کو که درو آویزیم؟

گذری کن، که مگر با تو دمی بنشینیم

نظری کن که خوشی از سر و جان برخیزیم

مشت خاکیم به خون جگر آغشته همه

از چنین خاک درین راه چه گرد انگیزیم؟

هم بسوزیم ز تاب رخ تو ناگاهی

همچو پروانه ز شمع ارچه بسی پرهیزیم

بیم آن است که در خون جگر غرق شویم

بسکه بر خاک درت خون جگر می‌ریزیم

تا دل گمشده را بر سر کویت یابیم

همه شب تا به سحر خاک درت می‌بیزیم

نیک و بد زان توایم، با دگریمان مگذار

با تو آمیخته‌ایم، با دگری نامیزیم

راه ده باز، که نزد تو پناه آوردیم

بو که از دست عراقی نفسی بگریزیم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:27 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۹۶

ناخورده شراب می‌خروشیم

بنگر چه کنیم؟ اگر بنوشیم

از بی‌خبری خبر نداریم

پس بیهده ما چه می‌خروشیم؟

تا چند پزیم دیگ سودا؟

کز خامی خویشتن بجوشیم

دل مرده، برون کشیم خرقه

وز ماتم دل پلاس پوشیم

این زهد مزوری که ما راست

کس می نخرد، چه می‌فروشیم؟

با آنکه به ما نمی‌شود راست

این کار، ولیک هم بکوشیم

باشد که ز جام وصل جانان

یک جرعه به کام دل بنوشیم

شب خوش بودیم بی‌عراقی

امروز در آرزوی دوشیم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:27 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۹۷

ناخورده شراب می‌خروشیم

خود تا چه کنیم؟ اگر بنوشیم

آنگاه شنو خروش مستان

این لحظه هنوز ما خموشیم

کو تابش می که پخته گردیم؟

از خامی خویش چند جوشیم؟

چون می نخرند زهد و تقوی

پس بیهده ما چه می‌فروشیم؟

از جام طرب‌فزای ساقی

یاران همه مست و ما به هوشیم

گر غمزهٔ مست او ببینیم

هیهات! که باز چون خروشیم؟

هر چند بدو رسید نتوان

لیکن چه کنیم؟ هم بکوشیم

شب خوش بودیم بی‌عراقی

امروز در آرزوی دوشیم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:27 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۰۰

تا کی از دست فراق تو ستم‌ها بینیم؟

هیچ باشد که تو را بار دگر وابینیم

دل دهیم، از سر زلف تو چو بویی یابیم

جان فشانیم، اگر آن رخ زیبا بینیم

روی خوب تو که هر دم دگران می‌بینند

چه شود گر بگذاری تو دمی ما بینیم؟

ما که دور از تو ز هجرانت به جان آمده‌ایم

از فراق تو بگو: چند بلاها بینیم؟

خورد زنگار غمت آینهٔ دل به فسوس

نیست ممکن که جمال تو در آنجا بینیم

گم شد آخر دل ما، بر در تو آمده‌ایم

تا بود کان دل گم‌کردهٔ خود وابینیم

گر بیابیم دلی، بر سر کویت یابیم

ور ببینیم رخی، در دل بینا بینیم

روی بنمای، که امروز ندیدیم رخت

ای بسا حسرت و اندوه که فردا بینیم!

روی زیبای تو، ای دوست، به کام دل خویش

تا عراقی بنمیرد نه همانا بینیم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:28 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۹۸

خیزید، عاشقان، نفسی شور و شر کنیم

وز های و هو، جهان همه زیر و زبر کنیم

از تاب سینه آتشی اندر جگر زنیم

وز آب دیده سینهٔ تفسیده تر کنیم

در ماتم خودیم، بیا، زار بگرییم

خاکستر جهان همه بر فرق سر کنیم

نعره ز جان زنیم، همه روز تا به شب

ناله ز درد دل همه شب تا سحر کنیم

تا چند چاشت ما همه از خوان غم بود؟

تا کی وجوه شام ز خون جگر کنیم؟

آهی برآوریم، سحرگه، ز سوز دل

زین بخت خفته را دمی از خواب برکنیم

زاری کنان به درگه دلدار خود رویم

نعره‌زنان به پیش سرایش گذر کنیم

باشد که یک نفس نظری سوی ما کند

دزدیده آن نفس به رخ او نظر کنیم

آن لحظه از عراقی، باشد که وارهیم

گر زو رها شویم، سخن مختصر کنیم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:28 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۰۱

ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟

ز غصه می‌بمیرم، با که گویم؟

ز هجر یار گریانم، ندانم

که دامان که گیرم؟ با که گویم؟

ز جورش در فغانم، چند نالم؟

گذشت از حد نفیرم، با که گویم؟

مرا از خود جدا دارد نگاری

که نیست از وی گزیرم، با که گویم؟

به بوی وصل او عمرم به سر شد

فراقش کرد پیرم، با که گویم؟

شب و روز آتش سودای عشقش

همی سوزد ضمیرم، با که گویم؟

مرا خلقان توانگر می‌شمارند

من مسکین فقیرم، با که گویم؟

چنان سوزد مرا تاب غم او

که گویی در سعیرم، با که گویم؟

هر آن غم، کز فراقش بر من آید

به دیده می‌پذیرم، با که گویم؟

به فریادم شب و روز از عراقی

به دست او اسیرم، با که گویم؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:28 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۹۹

خیز، تا قصد کوی یار کنیم

گذری بر در نگار کنیم

روی در خاک کوی او مالیم

وز غمش ناله‌های زار کنیم

به زبانی، که بیدلان گویند

رمزکی چند آشکار کنیم

هجر او را، که جان ما خون کرد

به کف وصل در سپار کنیم

حاش لله کزو کنیم گله!

گله از بخت و روزگار کنیم

ما، اگر بر مراد او سازیم

ترک تدبیر و اختیار کنیم

زود پا در بساط وصل نهیم

دست با دوست در کنار کنیم

چون لب یار شکرافشان شد

ما به شکرانه جان نثار کنیم

عشق رویش چو پرده برگیرد

گر نمیریم پس چه کار کنیم

از عراقی چو رو بگردانیم

روی در روی غمگسار کنیم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:28 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۰۲

ز دلتنگی به جانم با که گویم؟

ز غصه ناتوانم، با که گویم؟

ز تنهایی ملولم، چند نالم؟

ز بی‌یاری به جانم، با که گویم؟

به عالم در، ندارم غمگساری

نمی‌دارم، ندانم با که گویم؟

ز غصه صدهزاران قصه دارم

ولی پیش که خوانم؟ با که گویم؟

چو مرغ نیم بسمل در غم یار

میان خون تپانم، با که گویم؟

فتاده چون بود در دام صیدی؟

ز محنت همچنانم، با که گویم؟

به کام دوستان بودم، کنون باز

به کام دشمنانم، با که گویم؟

مرا از زندگانی نیست سودی

ز هستی در زیانم، با که گویم؟

همه بیداد بر من از عراقی است

ز بودش در فغانم، با که گویم؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:28 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۰۳

ای دوست، بیا، که ما توراییم

بیگانه مشو، که آشناییم

رخ بازنمای، تا ببینیم

در بازگشای، تا درآییم

هر چند نه‌ایم در خور تو

لیکن چه کنیم؟ مبتلاییم

چون بی‌تو نه‌ایم زنده یک دم

پیوسته چرا ز تو جداییم؟

چون عکس جمال تو ندیدیم

بر روی تو شیفته چراییم؟

آن کس که ندیده روی خوبت

در حسرت تو بمرد، ماییم

ماییم کنون و نیم جانی

بپذیر ز ما، که بی‌نواییم

تا دور شدیم از بر تو

دور از تو همیشه در بلاییم

بس لایق و در خوری تو ما را

هر چند که ما تو را نشاییم

آنچ از تو سزد به جای ما کن

نه آنچه که ما بدان سزاییم

هم زان توایم، هر چه هستیم

گر محتشمیم و گر گداییم

از عشق رخ تو چون عراقی

هر دم غزلی دگر سراییم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:29 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۰۴

بیا، ای دیده، تا یک دم بگرییم

نیم چون خوشدل و خرم بگرییم

دمی بر جان پر حسرت بموییم

زمانی بر دل پر غم بگرییم

گهی از درد بی‌درمان بنالیم

گهی از زخم بی‌مرهم بگرییم

دل ما مرد، بر تن خوش بموییم

چو عیسی رفت، بر مریم بگرییم

چو کار از دست رفت، این گریهٔ ما

ندارد هیچ سودی، هم بگرییم

خوشا آن دم که با ما یار خوش بود

کنون در حسرت آن دم بگرییم

نشد جان محرم اسرار جانان

بر آن محروم نامحرم بگرییم

تن بیمار ما درهم شد از غم

بر آن بیچارهٔ درهم بگرییم

ز عمر ما دوسه دم ماند باقی

بیا، کین یک دو دم بر هم بگرییم

عراقی را کنون ماتم بداریم

بر آن مسکین درین ماتم بگرییم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:29 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۰۵

تا کی همه مدح خویش گوییم؟

تا چند مراد خویش جوییم؟

بر خیره قصیده چند خوانیم؟

بیهوده فسانه چند گوییم؟

ای دیده بیا، که خون بگرییم

وی بخت، بیا، که خوش بموییم

ما را چو به کام دشمنان کرد

آن یار که دوستدار اوییم

نگذاشت که با سگان کویش

گرد سر کوی او بپوییم

دانم که روا ندارد آن خود

کز باغ رخش گلی ببوییم

زین به نبود، کز آب دیده

خیزیم و گلیم خود بشوییم؟

گردی است به راه در، عراقی

آن گرد ز راه خود بروبیم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:29 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۰۶

شهری است بزرگ و ما دروییم

آبی است حیات و ما سبوییم

بویی به مشام ما رسیده است

ما زنده بدان نسیم و بوییم

بازیچه مدان، تو خواجه، ما را

ما از صفت جلال اوییم

چوگان حیات تا بخوردیم

در راه به سر دوان چو گوییم

تا خوی صفات او گرفتیم

نشناخت کسی که در چه خوییم؟

می‌گفت عراقی از سر سوز:

ما نیز برای گفت و گوییم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:29 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۰۷

بگذر ای غافل ز یاد این و آن

یاد حق کن تا بمانی جاودان

تا فراموشت نگردد غیر حق

در حقیقت نیستی ذاکر، بدان

چون فراموشت شد آنچه دون است

ذاکری، گرچه بجنبانی زبان

خود نیابی چاشنی ذکر دوست

تا کنی یاد خود و سود و زیان

چون ز خود وز یاد خود فازغ شوی

شاهد مذکور گردی بی گمان

بگذری از ذکر اسماء و صفات

چون شود مذکور جانت را عیان

ذکر جانت را فراگیرد چنانک

نایدت یاد از دل و جان و روان

واله و مدهوش کردی آن نفس

در جمال لایزالی، بی‌نشان

هر چه خواهی آن زمان یابی ازو

خود کسی خود را نخواهد آن زمان

این چنین دولت نخواهی تو مگر

بر کنی دل را ز یاد این و آن

یاد ناید هیچ گونه حق تو را

تا تو یاد آری ز یار و خان ومان

ای عراقی، غیر یاد او مکن

تا مگر یاد آیدت با ذاکران

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:29 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۰۸

مبتلای هجر یارم، الغیاث ای دوستان

از فراقش سخت زارم، الغیاث ای دوستان

می‌تپم چون مرغ بسمل در میان خاک و خون

ننگرد در من نگارم، الغیاث ای دوستان

از فراق خویش همچون دشمنانم می‌کشد

زانکه او را دوست دارم، الغیاث ای دوستان

دیده‌اید آخر که چون بودم عزیز در گهش؟

بنگرید اکنون چه خوارم؟ الغیاث ای دوستان

غصه‌های نامرادی می‌کشم از دست او

زهره نه کهی برآرم، الغیاث ای دوستان

یاد نارد از من مسکین، نپرسد حال من

هم چنین یار است یارم، الغیاث ای دوستان

هم به نگذارد مرا تا با سگان کوی او

روزگاری می‌گذارم، الغیاث ای دوستان

قصه‌ها دارم ز جور او میان جان نهان

با کسی گفتن نیارم، الغیاث ای دوستان

جان فرستم تحفه نزد یار و نپذیرد ز من

غم فرستد یادگارم، الغیاث ای دوستان

باز پرسد از من بیچارهٔ ماتم زده

کز فراقش سوکوارم؟ الغیاث ای دوستان

یار من باشید، کز ننگ عراقی وارهم

کز پی او شرمسارم الغیاث ای دوستان

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:29 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها