0

ترجیعات عراقی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

ترجیعات عراقی

با سلام و عرض ادب

 

در این تایپیک ترجیعات عراقی گرد آوری شده و در اختیار راسخونیهای عزیز قرار خواهد گرفت.

 

با ما همراه باشید

 

شیخ فخرالّدین ابراهیم بن بزرگمهر متخلص به عراقی، عارف نامی و شاعر بلندآوازهٔ ایرانی، در اوایل قرن هفتم هجری در دهی در اطراف همدان به دنیا آمد. پس از تحصیل علوم و فنون و کسب دانش، برای ادامه تحصیل به همدان رفت. سپس با جمعی از دراویش رهسپار هندوستان شد و به خدمت شیخ بهاءالدین زکریا درآمد و بعد از مدتی با دختر او ازدواج کرد. بعدها به عربستان و سپس به قونیه رفت و به خدمت مولانا رسید و مصاحب و معاشر او شد. وی درسال ۶۸۶یا ۶۸۸ هجری قمری درحدود سن هشتاد سالگی در دمشق وفات یافت. از آثار او می‌توان علاوه بردیوان اشعار به مثنوی عشاق‌نامه و کتاب لمعات اشاره کرد.

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  12:45 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱ (که به غیر از تو در جهان کس نیست - جز تو موجود جاودان کس نیست)

 

ای زده خیمهٔ حدوث و قدم

در سراپردهٔ وجود و عدم

جز تو کس واقف وجود تو نیست

هم تویی راز خویش را محرم

از تو غایب نبوده‌ام یک روز

وز تو خالی نبوده‌ام یک دم

آن گروهی که از تو باخبرند

بر دو عالم کشیده‌اند رقم

پیش دریای کبریای تو هست

دو جهان کم ز قطره‌ای شبنم

بی‌وجودت جهان وجود نداشت

از جمال تو شد جهان خرم

چون تجلی است در همه کسوت

آشکار است در همه عالم

که به غیر از تو در جهان کس نیست

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  12:45 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲ (که همه اوست هر چه هست یقین - جان و جانان و دلبر و دل و دین)

 

طاب روح‌النسیم بالاسحار

این دورالندیم بالانوار

در خماریم، کو لب ساقی؟

نیم مستیم کو کرشمهٔ یار؟

طره‌ای کو؟ که دل درو بندیم

چهره‌ای کو؟ که جان کنیم نثار

خیز، کز لعل یار نوشین لب

به کف آریم جان نوش گوار

که جزین باده بار نرهاند

نیم مستان عشق را ز خمار

در سر زلف یار دل بندیم

تا به روز آید آخر این شب تار

ز آفتابی که کون ذرهٔ اوست

بر فروزیم ذره‌وار عذار

چون که همرنگ آفتاب شویم

شاید آن لحظه گر کنیم اقرار

کاشکار و نهان همه ماییم

«لیس فی‌الدار غیرنا دیار»

ور نشد این سخن تو را روشن

جام گیتی‌نمای را به کف آر

تا ببینی درو، که جمله یکی است

خواه یکصد شمار و خواه هزار

هر پراگنده‌ای، که جمع شود

بر زبانش چنین رود گفتار

گر عراقی زبان فرو بستی

آشکارا نگشتی این اسرار

که همه اوست هر چه هست یقین

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  12:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۳ (می‌بین رخ جان فزای ساقی - در جام جهان نمای باقی)

در جام جهان‌نمای اول

شد نقش همه جهان مشکل

جام از می عشق برتر آمد

گشت این همه نقش‌ها ممثل

هر ذره ازین نقوش و اشکال

بنمود همه جهان مفصل

یک جرعه و صدهزار ساغر

یک قطره و صد هزاز منهل

بگذر تو ازین قیود مشکل

تا مشکل تو همه شود حل

با این همه، این نقوش و اشکال

بگذار، اگر چه نیست مهمل

کین نقش و نگار نیست الا

نقش دومین چشم احوال

در نقش دوم چو باز بینی

رخسارهٔ نقشبند اول

معلوم کنی که اوست موجود

باقی همه نقش‌ها مخیل

خواهی که به نور این حقیقت

چشم دل تو شود مکحل

اخلاق و نقوش خود بدل کن

چون گشت صفات تو مبدل

خود را به شراب خانه انداز

کان جا شود این غرض محصل

زان غمزهٔ نیم مست ساقی

گر بتوانی به وجه اکمل

بستان قدحی و بی‌خبر شو

از هر چه مفصل است و مجمل

پس هم به دو چشم مست ساقی

می آن نظری به چشم اجمل

می‌بین رخ جان فزای ساقی

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  12:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۴ (در میکده می‌کشم سبویی - باشد که بیابم از تو بویی)

 

در میکده با حریف قلاش

بنشین و شراب نوش و خوش باش

از خط خوش نگار بر خوان

سر دو جهان، ولی مکن فاش

بر نقش و نگار فتنه گشتم

زان رو که نمی‌رسم به نقاش

تا با خودم، از خودم خبر نیست

با خود نفسی نبودمی کاش

مخمور میم، بیار ساقی

نقل و می از آن لب شکر پاش

در صومعه‌ها چو می‌نگنجد

دردی کش و می‌پرست و قلاش

من نیز به ترک زهد گفتم

اینک شب و روز همچو اوباش

در میکده می‌کشم سبویی

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  12:46 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها