0

غزلیات ناتمام و اشعار پراکنده شاطر عباس صبوحی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزلیات ناتمام و اشعار پراکنده شاطر عباس صبوحی

با سلام و عرض ادب

 

در این تایپیک مجموعه غزلیات ناتمام و اشعار پراکنده شاطر عباس صبوحی  گرد آوری شده و در اختیار راسخونیهای عزیز قرار خواهد گرفت.

 

با ما همراه باشید

 

شاطر عباس متخلص به صبوحی، تولد او را به سال ۱۲۷۵ در شهر قم، اقامتگاهش را تهران، نام پدر او را کربلایی محمد علی و نام جدش را مشهدی مراد نوشته‌اند، دربارۀ سیما و قد و قامت و اخلاقش چنین گفته‌اند: قامتی متوسط به حد اعتدال داشت، چهارشانه، دارای موی مشکی، ابروان پر پشت و دیدگانی فراخ و گشاده بود. کلفتی لبان و خوش‌ترکیبی بینی و چشمان درشت، روی هم رفته چهره‌ای بسیار جذاب به او بخشیده بود آنچنان که نظرها را بسوی خود جلب می‌کرد. صبوجی صدایی بم و مردانه و گیرا داشت. راجع به خلق و خویش گفته‌اند: خوش مشرب، مصاحبتش دلپذیر و مطبوع بود. اغلب فکور و اندیشناک به نظر می‌رسید. در هنگام کار، همیشه پیراهنی تمیز و پاک به تن می‌کرد و پیشبندی لطیف می‌بست. ولی در بیرون از محل کار سرداری ماهوت آبی کمرچین در بر می‌نمود. زلفانش انبوه و تا پشت گردنش افتاده بود. در شرح حالش آمده است: از شاعران خوش قریحه، خوش ذوق و با استعداد کافی در غزل و رباعی بوده است. اشعارش، بسیار روان و ساده و در خور فهم عموم طبقات می‌باشد. شاطر عباس غیر از غزلیات آثار دیگری از قبیل مسمطات، رباعیات و دوبیتی از خود یادگار نهاده است. از جزئیات زندگی این شاعر اطلاع دقیقی در دست نیست. وفات شاطر عباس صبوحی به سال ۱۳۱۵ در تهران اتفاق افتاد.

ظاهراً معروفیت او بیشتر بدان سبب است که چنان که گفته‌اند از سواد خواندن و نوشتن بی‌بهره بوده و با این حال طبعی موزون داشته و اشعاری عاشقانه می‌سروده است.

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  11:39 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

مبتلا

من آن مرغم که افکندم بدام صد بلا خود را

به یک رو از پی هنگام کردم مبتلا خود را

نه دستی داشتم در سر، نه پائی داشتم در گل

بدست خویش کردم اینچنین بی‌دست و پا خود را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  11:40 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

زلف تو

چو سوخت خال تو دل، عاشقان، یکدله را

به باغ لاله دگر خورد داغ باطله را

ز کاروان جنون دل گرفت و داد به زلف

شریک دزد ببین و رفیق قافله را

دلم به زلف تو، بر ابروی تو سجده کند

بلی، کنند دل شب، نماز نافله را

به سر کنم پس از این طی راه منزل عشق

دگر چه رنجه دهم پای پر آبله را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  11:40 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

تعبیر خواب پریشان

آهوی چشم تو نازم که چو نخجیر کند

شیر را گیرد و در زلف تو، بزنجیر کند

تکیه بر گوشهٔ ابرو زده چشمت، آری

ترک، چون مست شود، دست به شمشیر کند

بی سبب خون من آن ابروی پیوسته نریخت

رنگ را خواست که پاک از دم شمشیر کند

دیده‌ام خواب پریشانی و، هر کس شنود

بر سر زلف پریشان تو، تعبیر کند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  11:40 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

تصویر

مصوّر آمد و روی تو را چو ماه کشید

قلم چو بر سر زُلفت رسید، آه کشید

چو دید چاه زنخدان دلفریب تو را

دوباره یوسف بیچاره را به چاه کشید

کمان ابروی ناز تو را به آن سختی

کشید گر چه به آسان ولی، دو ماه کشید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  11:40 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قند لعل

ره دلرا بتا زان شوخ چشم مست رهزن زن

بعیاری زُلفت خویش را غافل بمخزن زن

نقاب پرنیان را برفکن از چهر آذرگون

شرر از چشمه خورشیدوش بر مرد و بر زن زن

رقیب بوالهوس در بزم از روزن نظر دارد

کمان ابرو خدنگی برد و چشمانش ز روزن زن

اگر خواهی نما شیرین مذاق عاشقانت را

ز قند لعل خود کام صبوحی را یک ارزن زن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  11:40 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

ناز کن

ناز کن، ناز، که نازت به جهان می‌ارزد

بوسه‌ای از لب لعلت بروان می‌ارزد

بگشا غنچهٔ لب را بنما بر همه کس

یک شکر خنده که با روح روان می‌ارزد

رخ و زلف و خط و خالت به گلستان ماند

چه گلستان که به صد باغ جنان می‌ارزد

ای صبوحی پس از این جای تو و میخانه

زانکه خاکش بهمه کون و مکان می‌ارزد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  11:40 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها