مقدمه محققان جنبش های اسلامی از تعابیر مختلفی چون بنیادگرایی، بیداری اسلامی، اسلام سیاسی و ... برای تبیین فضای اسلام خواهی در کشورهای اسلامی استفاده کرده اند. اما در یک معنای ...
مقدمه
محققان جنبش های اسلامی از تعابیر مختلفی چون بنیادگرایی، بیداری اسلامی، اسلام سیاسی و … برای تبیین فضای اسلام خواهی در کشورهای اسلامی استفاده کرده اند. اما در یک معنای کلان، اسلام سیاسی اصطلاحی جدید است که تلاش دارد مبانی نظری متفاوتی در مواجه با سیطره مدرنیسم و آموزه سکولاریسم درجهان ارائه داده و همچنین با ایجاد مقاومت اسلامی، در برابر استعمار به مبارزه بپردازد.
لذا تلاش احیاگران مسلمان برای احیای تمدن اسلامی و بازگرداندن اسلام به عرصه زندگی سیاسی، برای غربیان همراه با افول سلطه آنان بوده و برای نابهنجار و ارتجاعی نشان دادن اسلام سیاسی، از واژگانی چون بنیادگرایی و رادیکالیسم اسلامی استفاده می کنند. تروریسم سلفی، یکی از ابعاد تلاش نظام سلطه برای تغییر فرایند اسلام گرایی، خشونت گرایی و تامین منافع استراتژیک است.
مفروض این مقاله آن است که تررویسم سلفی، قرائتی ناقص، رادیکال و نص محورانه از متون دینی است که در اثر مواجهه با بحران دنیای جدید، برخی مسلمانان را به سوی افراط سوق داده است. لذا نمی توان آن را در گفتمان کلان اسلام سیاسی قرار داد. در این فرصت تلاش خواهیم کرد تا در دو نوبت اولا، به معرفی مبانی و ریشه های شکل گیری تروریسم سلفی بپردازیم و در قسمت آتی، به این پرسش بپردازیم که تعامل غرب و تروریسم سلفی به چه شکل بوده است.
اسلام سیاسی و تروریسم سلفی
اسلام سیاسی اصطلاحی جدید است و به دنیای مدرن تعلق دارد. پیش از غلبه و سیطره مدرنیسم غربی و سیطره آموزه سکولاریسم درجهان، چنین اصطلاحی کاربرد نداشته است. در گفتمان اسلام سیاسی، دین صرف اعتقاد نیست، بلکه ابعادی فراگیر دارد و تمامی عرصه حیات آدمی را در بر می گیرد. چنین نگرشی در تمامی گرایش های درونی گفتمان اسلام سیاسی مشترک است و از این جهت می توانیم تمامی آنها را در درون گفتمان اسلام گرایی قرار دهیم و در تحلیل خود از اسلام سیاسی به مثابه یک کلیت واحد سخن بگوییم.
نوبیناد گرایی سلفی یا همان تروریسم سلفی، از ریشه های وهابی(سلفی) و اندیشه های تندروی اخوانی(بنیادگرایی) نشات می گیرد و در واقع حاصل دیالکتیک این ریشه های نظری با شرایط سیاسی – اجتماعی دوران استبداد و استعمار است. |
از این منظر اسلام سیاسی گفتمانی است که هویت اسلامی را در کانون عمل سیاسی قرار می دهد (بهروز لک، ۱۳۸۵). اما اسلام گرایان دارای تنوعات و تفاوت های درونی گسترده ای هستند و راهبردهای گوناگونی را در راستای اسلامی شدن در نظر دارند. از منظر گفتمانی، اسلام سیاسی یا اسلام گرایی همان نقشی را ایفا می کند که مدرنیسم برای مجموعه های از مکاتب و نگرش ها در غرب ایفا می کند. البته این به معنای یکدست پنداشتن اسلام گرایان نمی باشد.
چرا که عوامل متعددی باعث گردیده که ما با اسلام گرایان روبرو باشیم و نه یک جریان مشخص و مقید اسلام گرایی. از این نظر، اسلام گرایی هرگز جریان یکدست و یکپارچه ای نیست ولیکن می توان از جریان کلی اسلام گرایی به عنوان پدیده ای مدرن، بدیلی هویتی و تلاشی سیاسی در برابر دنیای جدید، که به دنبال استقلال و توسعه کشورهای اسلامی بوده است، نام برد.
اما «سلفی گری» در معنای اصطلاحی آن، نام فرقهای است که تمسک به دین اسلام جسته، خود را پیرو سلف صالح میدانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود، سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام(ص)، صحابه و تابعین دارند.سلفىها خود را پیرو مکتب «اهل حدیث»مىدانند که در عصر عباسیان و پس از اختلاف با عقلانیت معتزلی و کلام شیعی پدید آمدند.
البته هرگز سلفی گری به عنوان مذهب مطرح نبود تا اینکه ابن تیمیه دعوت به شیوه سلف را شعار مکتب خود ساخت، و محمد بن عبدالوهاب مسائل ابن تیمیه و نظرات وی را با خشونت پیگیری کرد. (عنایت، ۱۳۶۳: ۷) مهمترین شاخصه های تفکر ابن تیمیه و بالتبع وهابیت موارد زیر است:
۱ – مبارزه با شرک وخرافات و بازگشت به اسلام سلف صالح. آنان زیارت مزار پیامبر و بزرگان دین را شرک می شمردند و نیز توسل جستن به آنها را غیر اسلامی می دانستند. به همین خاطر ابن عبد الوهاب در یکی از کتابهایش بیش از ۲۵ بار مسلمان غیر وهابی را مشرک، کافر، بت پرست، مرتد، منکر توحید و … خوانده است.
۲ – مخالفت با عقل، فلسفه، اجتهاد، تفسیر قرآن، عرفان و هرگونه نوآوری فکری با عنوان بدعت.
۳ – وحدت خلافت دینی و عربی.
۴ – مخالفت شدید با شیعیان. بدیهی است که هریک از عناوین فوق به لحاظ فقهی، پیامدهای خاص خود را دارد که کشتن و به تاراج بردن مال دیگران از جمله آنها است. (موثقی، ۱۳۸۹: ۱۶۱-۱۷۰)
وهابیت جنبشی بود که به زعم بنیانگذار آن، در پی بازگشت به اصول اولیه و راستین اسلام بود تا از کج روی های رایج در دنیای اسلام جلوگیری کند. لذا نقطه عزیمتی متفاوت از جریان اسلام سیاسی دارد. با توجه به این نقطه عزیمت تاریخی، نو بنیادگرایی سلفی نمی تواند در قالب بیداری اسلامی مطالعه شود، چرا که عامل موثر در شکل گیری بیداری اسلامی در جهان عرب در قرون معاصر، علاوه بر میراث اسلامی، سلطه غرب بوده است که پیش از آن دنیای عرب، در انزوای ناشی از غفلت از جهان بیرون به سر می برد. (خدوری، ۱۳۷۲: ۲۸۸)
جریان سلفی با استفاده از اندیشه های تکفیری ابن تیمیه و منابع مالی وسیعی که شبکه های وهابیت در اختیار آنان قرار می دهند، سازماندهی گسترده ترین شبکه تروریستی جهان، یعنی القاعده را در اختیار دارد. |
اینک جریان سلفی با استفاده از اندیشه های تکفیری ابن تیمیه و منابع مالی وسیعی که شبکه های وهابیت در اختیار آنان قرار می دهند، سازماندهی گسترده ترین شبکه تروریستی جهان، یعنی القاعده را در اختیار دارد که به دلیل استفاده از اشکال مختلف ایجاد خشونت، نظیر تروریسم انتحاری، نماینده شاخص تروریسم نوین در دوران معاصر به حساب می آید.
جامعه شناسی شکل گیری تروریسم سلفی
در کنار بعد وهابی (سلفی بودن) بودن این رویکرد، که از شبه جزیره عربستان نشات می گیرد، ریشه دیگر این رویکرد به جریانات تندوری اخوان المسلمین در مصر باز می گردد. در واقع شکست تجربه اخوان المسلمین در مصر و مواجه آنان با سرکوب شدید توسط ناصر و سادات، اسلام گرایان اخوانی را، که عمدتا پیرو سید قطب بودند، به افراط گرایی سوق داد. مطالعه اندیشه سید قطب نشان می دهد که چگونه بسیاری از اسلام گرایان معتدل به تندروی و تکفیرگری گراییدند.
در واقع ایده «حاکمیت و جاهلیت» در اندیشه سیاسی سید قطب که محصول رنج و آزار دوران زندان اوست، به منزله شالودهاى براى جنبشهاى اسلامگراى تندوری معاصر درآمده است. به نظر اسلام شناس برجسته، ژیل کوپل، سه نوع برداشت متفاوت از آراى سید قطب وجود دارد.
مهمترین برداشت که رادیکالترین آنها نیز مىباشد، تفسیر قطب از جاهلیت و تکفیر را به همه نقاط جهان و به همه انسانها تسرى داده است. دومین برداشت، تفسیرهاى او را تنها به حاکمان کشورهاى اسلامى ارتباط مىدهد. سومین برداشت، تفسیرى نمادین است که توسط اعضای معتدل اخوان المسلمین ارائه می شود و اعتقاد دارد، تفسیر قطب از جاهلیت را تنها باید از نظر معنوى بررسى کرد و نه از نظر مادى. (Kepel، ۲۰۰۲: ۲۷-۳۱).
این تحول را البته بایستی در شرایط سیاسی اجتماعی جهان اسلام در طول قرن بیستم جستجو نمود. ضعف مشروعیت نخبگان حاکم و عدم اتخاذ رویکردهای سیاسی و اجتماعی درست در بطن جوامع، و در نتیجه آن، افزایش روز افزون مشکلات مردم، باعث روی آوردن حاکمان به استراتژی های سرکوبگرانه و محدود کننده در کشورهای اسلامی گردید.
از سوی دیگر، توزیع بد و نامتوازن ثروت در نتیجه سوء حکومت، و وجود ثروت های سرشاری همچون نفت در اغلب این کشورها، شکاف اجتماعی و تضاد طبقاتی را در این جوامع روزافزون کرده است. در واکنش به بحران های سیاسی اقتصادی در جهان اسلام، پدیده بنیادگرایی سلفی، که از اندیشه وهابی(عربستانی)- سلفی(مصری) ارتزاق می کرد، در افق سیاسی جهان اسلام نمایان شد. تحت این شرایط بود که گرایش به مذهب قوت گرفت و پدیده ای به نام نوبنیادگرایی اسلامی پا به عرصه وجود گذاشت.
در حقیقت فرمول «محرومیت- ناکامی- پرخاشگری» که در علوم جامعه شناسی و روانشناسی کاربرد دارند، در مورد تحلیل علل بروز رفتارهای خشونت بار از سوی بنیادگراها قابل استفاده است. (شفیعی، ۱۳۸۳) ژاک برک در تحلیلی که از نوبنیادگرایی اسلام دارد، ناتوانی کشورهای اسلامی در ارائه مدل هایی متناسب با عصرتکنیک و تمدن در قرن بیستم را زمینه ساز افراطی شدن آنها می داند. وی مهم ترین دلیل درونی را توقف اجتهاد، و سرکوب حرکت های اصلاحی، به نام مبارزه با بدعت می داند. (به نقل از: شریعتی، ۱۳۸۱: ۸)
در گفتمان اسلام سیاسی، دین صرف اعتقاد نیست، بلکه ابعادی فراگیر دارد و تمامی عرصه حیات آدمی را در بر می گیرد. چنین نگرشی در تمامی گرایش های درونی گفتمان اسلام سیاسی مشترک است و از این جهت می توانیم تمامی آنها را در درون گفتمان اسلام گرایی قرار دهیم. |
در چنین وضعیتی آن بخش از اقشار اجتماعی که تمسک به اصول جهانی مدرنیته برای آنان هویت بخش نیست، و از سوی دیگر از بنیاد های ملی و دینی اجتهادی برخوردار نیستند، این آمادگی را مییابند که در معرض جاذبههای ایدئولوژی های بنیادگرا قرار گیرند.
این امر در کنار تعاملات استعمار گرانه تاریخی غرب در جهان اسلام، باعث می شود رهبران جنبشهای بنیادگرای اسلامی، به سوی قرائت های سلبی و خاص از اسلام روی آورند و برخورد خشن را برای نیل به اهداف خود تجویز کنند. فوکویاما استدلال میکند که چرخش سریع مدرنیته همیشه با افراط گرایی همراه بوده است، همچنان که در نسلهای قبل هم جوانان به ایدئولوژی آنارشیسم و فاشیسم میگرویدند.
علاوه بر این، اسلامگرایی افراطی همان قدر که پدیده ای مذهبی است، محصول مدرنیته و جهانی شدن است و به صرف ممانعت از مسافرت مسلمانان به اکناف جهان و انقطاع آنها از فرهنگشان، از شدت وحدت اسلامگرایی افراطی کاسته نخواهد شد. از نظر او نظریههای ساده انگارانهای که مشکل تروریسم را به مذهب یا فرهنگ منتسب میکنند، نه تنها نادرست اند بلکه اوضاع را وخیمتر میسازند. (فوکویاما، ۱۳۸۶: ۱۱۳-۱۱۲)
شبیه این استدلال را اسلام شناس فرانسوی، الیور روآ، دارد و در بررسی تروریسم سلفی به مفهومی به نام «سرزمین زدایی از اسلام» اشاره می کند. به اعتقاد او دینداری خالص اسلامی همواره در فرهنگ ملی یا محلی ریشه دارد و این نوع دینداری ریشه پدیده تروریسم نیست.
شاخه رادیکال اسلامگرایی محصول چیزی است که اولیور روآ آن را « سرزمین زدایی» اسلام مینامد. یعنی آحاد جوانان مسلمان ریشههای فرهنگی خود را از دست داده و از جامعه کشورهای غیر اسلامی رها شدهاند، و این مساله روشن میکند که چرا سر منشاء بسیاری از اسلام گرایان رادیکال غرب است و نه منطقه خاورمیانه. (Roy، ۲۰۰۴: ۱۱۳-۱۱۲).
بنابراین نوبیناد گرایی سلفی یا همان تروریسم سلفی، از ریشه های وهابی(سلفی) و اندیشه های تندروی اخوانی(بنیادگرایی) نشات می گیرد و در واقع حاصل دیالکتیک این ریشه های نظری با شرایط سیاسی – اجتماعی دوران استبداد و استعمار است. لذا سلفی گری که در شکل سنتی خود صرفا به عنوان یک نگرش معیوب، چندان حوزه عملی برای خود نمی بیند، با ورود به عصر پسااستعماری، در هیبت گروههای تروریستی فراملی ظاهر می شود.
روش شناسی سلفی
نوبنیادگرایان وارث سنت سلفی هستند که نگران از بین رفتن اسلامِ ناب، به خاطر تاثیرپذیری از دیگر مذاهب هستند؛ و بر اجرای شریعت به عنوان یگانه ملاک جامعه ی اسلامی تاکید می نمایند. این جریان نه تنها به شدت ضدمسیحی و ضدیهودی است، بلکه حتی دارای جهت گیری شدیدِ ضد شیعی است. نوبنیادگرای در حقیقت اعتقاد دارند که اسرائیل، آمریکا و ایران برای نابودی اسلام راستین متحد شده اند. (جوکار، ۱۳۸۶: منابع اینترنتی).
جریان نوبنیادگرایی ضمن رد اجتهاد در علوم دینی، تنها به نصوص- به ویژه سنت- اتکا می کنند و حتی در مورد پیشوایان دینی گذشته مذاهب چهارگانه نیز با دید انتقادی می نگرند. مثلا شکری مصطفی، رهبر تکفیر و الهجره، معتقد است که: قرآن به زبان عربی ساده و کاملا روشن برای هر مسلمانی نازل شده است و نیازی به تفسیر آن نیست. |
از منظر روش شناسی، نوبنیادگرایی به متن و نص توجه می کند که ریشه فکری آنها به اسلام سلفی برمی گردد.جریان نوبنیادگرایی ضمن رد اجتهاد در علوم دینی، تنها به نصوص- به ویژه سنت- اتکا می کنند و حتی در مورد پیشوایان دینی گذشته مذاهب چهارگانه نیز با دید انتقادی می نگرند.
مثلا شکری مصطفی، رهبر تکفیر و الهجره، معتقد است که: قرآن به زبان عربی ساده و کاملا روشن برای هر مسلمانی نازل شده است و نیازی به تفسیر آن نیست. (به نقل از: جوکار، ۱۳۸۶: منابع اینترنتی) برخلاف سنت گرایان که اذن جهاد را تنها از سوی علما و پس از مشاوره با دیگران مجاز می دانستند، نوبنیادگرایان مفهوم جهاد را عوامانه کرده و با تاکید بر تکفیرگرایی، آنرا به ابزاری کارآمد برای مبارزه علیه دشمنان مسلمان و غیر مسلمان خود تبدیل کرده اند.
عبدالله عزام از علمای وهابی می گوید: یک فهم نادرست از کلمه جهاد در میان مسلمانان شکل گرفته که فکر می کنند جهاد هر نوع تلاش در راه خداست و آنرا محدود به سحرخیز بودن و خواندن خطبه و سخنرانی و یا خدمت به خانواده و پدر و مادر کرده اند. در حالی که جهاد صرفا به معنای «قتال» است.
در یک جمع بندی باید گفت، قرائت های افراطی و خوارجی از اسلام، گسترش فقر اقتصادی و حاکمیت استعمار در دنیای اسلام سبب گردیده است تا شاهد گسترش اندیشه های سلفی باشیم. ریشه های فکری و بنیادهای نظری القاعده حداقل به ابن تیمیه می رسد. این مساله هم به لحاظ شباهت های زمانی و موقعیتی عصر ابن تیمیه، و هم به لحاظ وجود شباهت بسیار تنگاتنگ نشانگان زبانی در گفتمان ابن تیمیه و بنیاد گرایی اسلامی، به خصوص القاعده، تا حدی زیادی روشن به نظر می رسد. (کپل، ۱۳۸۲: ۲۳۹)
لذا ایدئولوژی القاعده بر چهار رکن سلفی گری، رادیکالیسم، شیعه ستیزی و غرب ستیزی استوار است. از نگاه آنان، دین یک نظام ساده حقوقی است که از جانب خداوند برای رهایی بشر از عذاب دنیوی و اخروی نازل شده و تکالیفی را بر او واجب کرده است. لذا بشر برای سعادت دنیا و آخرت باید به عبادت و اطاعت از خدا بپردازد.
مهمترین و سرآمد تمام عبادت ها و معیار ایمان واقعی و دروغین، «جهاد» است. با وجود تنگ نظری القاعده در تعیین مسلمانان، و از آنجا که مرز میان انسان ها را ایدئولوژی سلفی رادیکال تعیین می کند، بسیاری از مخالفان آن ایدئولوژی به عنوان کافر، مشرک و منافق تلقی می شوند و مبارزه با آنان مشروعیت می یابد.
به نقل از:http://bargezeytoon.ir/