0

خنده بارون

 
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

خنده بارون

(لطیفه های کودکانه)


لطیفه های کودکانه,طنز برای کودکان

  * غضنفر می ره رستوران می گه: جوجه دارین؟

گارسون:آره
می گه: دونش بدین نمیره!

 

 *حیف نون می ره هتل. صبح روز اول می ره توی رستوران هتل صبحانه بخوره می بینه روی تابلو نوشته: از ساعت 7 الی 11 صبحانه... از ساعت 11 الی 5 ناهار و از ساعت 5 الی 11 شب شام سرو می شود...
پیش خودش می گه: پس من کی وقت کنم برم شهر رو ببینم؟

 

 *معلم: نام پدرت چیست؟
دانش آموز: پدرم نام های مختلفی دارد. من به او می گویم بابا، مادرم می گوید پدر بچه ها، نوکرمان می گوید آقا و بقال محلمان می گوید بدحساب!

 

 *اولی: من هر وقت چیزی در کله ام فرو رود، دیگر بیرون نمی آید و فراموش نمی کنم.
دومی: پس چرا پولی را که از من قرض گرفتی، یادت رفته و پس ندادی؟
اولی: برای این که پول در جیبم فرو رفت نه در کله ام!

 

 *دو هندوانه فروش نزدیک به هم بساط کرده و مشغول فروش هندوانه بودند.
اولی فریاد می زد: بیا که هندوانه دارم، قند عسل، نبات، قرمز قرمز، بیا بیا به شرط چاقو، هندوانه فروش دومی بدون این که فریاد بزند، خطاب به عابران می گفت: هرچی اون می گه منم دارم!

 

 *از خسیسی پرسیدند: تو در دنیا چه آرزویی داری؟
 گفت: آرزو دارم کچل شوم و دیگر پول سلمانی ندهم!

 

 *یکی از قبایل آدم خوار مرد کله تاسی را دستگیر می کنند و نزد رئیس خود می برند و از رئیس می پرسند با این مرد تاس چه کنیم؟ رئیس می گوید: از او تاس کباب درست کنید!

 منابع: a3moonya
کتاب قهقهه ممنوع

 

سه شنبه 31 فروردین 1395  9:23 AM
تشکرات از این پست
zahra_53
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به: خنده بارون

آی خنده خنده خنده

 

 


محصولات شیرآی خنده خنده خنده

 


معلم سه چیز را که از شیر می گیرند نام ببر؟
شاگرد: ماست، پنیر، برادر کوچکم.
معلم:" برادر کوچکت؟
شاگرد: بله، سه روز است که مادرم او را از شیر گرفته.


شعر بی حرفآی خنده خنده خنده

شخصی شعری بی معنا و بی مفهوم سرود و پیش جامی، شاعر معروف برد و گفت:
ببینید استاد در این شعر اصلا از الف استفاده نشده است.
جامی گفت: بهتر بود از بقیه حروف هم استفاده نمی کردی چون شعرش به درد نمی خورد.


کجا می نشینی؟آی خنده خنده خنده

به یک نفر می گن: کجای تهران می شینی؟
میگه: هر جا خسته بشم.


هزارپا مصدومآی خنده خنده خنده

روزی هزار پایی از پله ها خورد زمین و گفت:
آآآآآخخخخخخخخ،پام پام پام پام....

 

 

سه شنبه 23 شهریور 1395  4:32 PM
تشکرات از این پست
zahra_53
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به: خنده بارون

قطار:
به افشین می گویند: زود باش! قطار رفت.پاسخ به: خنده بارون
افشین جواب می دهد:کجا می خواهد برود؟
بلیط دست من است!

 


دندان آخر:

معلم: آخرین دندانی که درمی آید چه دندانی است؟پاسخ به: خنده بارون

شاگرد: دندان مصنوعی!




بشقاب پرنده:

یک پرنده می نشیند روی یک  بشقاب  

می شود بشقاب پرنده!




سفارش پزشک:
کشتی مسافربری درحال غرق شدن بود. یک نفر شروع کرد به غذا خوردن. پاسخ به: خنده بارون
 از او پرسیدند: حالا وقت غذا خوردن است؟
جواب داد: آخر دکتر به من سفارش کرده قبل از آب خوردن غذا بخورم.


دزد:
دزدی را گرفتند. از او پرسیدند:پاسخ به: خنده بارون
چرا از دیوار خانه ی مردم بالا رفتی؟
گفت:چون در خانه بسته بود.


ثبت نام:

پدری پسرش را برای ثبت نام به مدرسه می بردپاسخ به: خنده بارون
مدیر می گوید: متاسفانه کلاس چهارم پرشده است.
پدری می گوید:اشکال نداره اسمش را در کلاس پنجم بنویسید
!

 

چهارشنبه 31 شهریور 1395  8:43 AM
تشکرات از این پست
zahra_53
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به: خنده بارون

 

بچه ها سلام امروز هم با هم قراره حسابی بخندیم پس با من همراه باشید.

 

با هم بخندیم

 

 

تقویم:پاسخ به: خنده بارون

 


سخنران، ببخشید که زیاد صحبت کردم. آخر من ساعت ندارم.
یکی از مهمان ها گفت: ساعت نداری تقویم که داری.


شباهت: پاسخ به: خنده بارون

 

معلم: امیر جان با حمید یک جمله بساز.
امیر: شما چه قدرشبیه همید.


امرار معاش و نویسندگی:پاسخ به: خنده بارون

 

 سعید به دوستش محسن برادرت که برای زندگی به شهر دیگه رفته از چه راهی امرار معاش می کنه؟
محسن، از راه نویسندگی.
سعید چه می نویسد؟
محسن: هر ماه به پدرم نامه می نویسد تا برایش پول بفرستد.


پیش بینی ناهار و شام:پاسخ به: خنده بارون

یه روز کتابم و دادم به دوستم از صفحه 78 می شه فهمید شام قرمه سبزی داشتند از صفحه 104 هم می شه فهمید بعدشم انار دون کردند.

فرق کچل با هواپیما:پاسخ به: خنده بارون
 
از یکی می پرسن فرق کچل با هوا پیما چیه؟ 
می گه بابا ما سرمون کچل می شه  کچل که اصلا فرق نداره هواپیما هم نکته انحرافی است.


انشا:پاسخ به: خنده بارون

معلم از دانش آموز خواسته  که انشا درباره یک مسابقه فوتبال بنویسد. همه مشغول نوشتن شدند جز یک نفر. 
معلم از او پرسید: چرا نمی نویسی؟ 
دانش آموز جواب داد : نوشته ام.
معلم دفتر او را گرفت و نگاه کرد نوشته بود به علت بارندگی فوتبال برگزار نخواهد شد.


مسابقه والیبال:پاسخ به: خنده بارون

نمی دونم چرا تماشای مسابقه والیبالی که فرداش امتحان نداشته باشی جذابیت چندانی نداره.

 

منابع: فصل نامه نوجوان بشری

 

سه شنبه 18 آبان 1395  6:08 PM
تشکرات از این پست
zahra_53
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به: خنده بارون

بخون و بخند

 

 

 

بخون و بخند

 

گوش دراز

به دراز گوش می گن: چرا گوش هات این قدر درازه؟

می گه: خب دیگه، هر خوشگلی یه عیبی داره.

مسافرت

خانواده ای برای زندگی به تهران می یان. مادر به بچه اش می گه: این جا تهرونه؛ اگه جایی رفتی و در زدی، اون ها گفتن: كیه؟ تو یه وقت نگی «مویوم»، باید بگی منم!

بچه می گه: آخه اگه بگوم «منم»، اون ها از كجا بدونن كه «مویوم»؟

 هتل دار

هتل دار: امیدوارم دیشب خوب خوابیده باشید. همون طور که دیدید یکی از بهترین اتاق ها رو در اختیار شما قرار دادم. 

مسافر: در اینکه بهترین اتاق بود شکی نیست؛ چون تمام پشه ها هم این اتاق رو انتخاب کرده بودند

شاخه درخت

به یه نفر می گن اگه توی آب در حال غرق شدن باشی چه کار می کنی؟

میگه دستم رو می گیرم به یک شاخه درخت

بهش می گن اونجا که شاخه درختی نیست.

میگه مجبورم می فهمی؟ مجبورم!

خیابان یک طرفه

یه نفر تا وارد خیابان یك طرفه می شه، پلیس می گیرتش و می گه: كجا با این عجله؟

جناب سروان، هر جا می خواستم برم دیگه دیر شده بود... ببینین، همه دارن بر می گردن!!

پوست پرتغال

به شخصی که پرتغال را با پوست می خورد گفتند: چرا پرتغال را با پوست می خوری؟ 

گفت: من که می دونم داخلش چیه پس چرا پوستش رو بکنم.

مگس حاضر جواب

از مگس پرسیدند: چرا زمستان پیدات نیست؟ 

جواب داد: مگه تابستون ها که می یام رفتارتون با من خوبه که زمستون ها هم بیام.

 

بخون و بخند

 تبیان

- منبع: سایت دنیای کودکان

شنبه 14 مرداد 1396  12:00 PM
تشکرات از این پست
zahra_53
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به: خنده بارون

خنده بازار

لبخند از زیباترین معجزات خداوند است، خنده باعث شادی و نشاط می شو، ما دراین مطلب قصد داریم لحظاتی لبخند را بر روی لبان شما بنشانیم...

خنده بازار

لباس نو:

 

 

محض رضای خدا یکی شفاف سازی کنه...

اگه یه لباس جدید می خریم معنیش این نیست که می تونی قبلی و دستمال کنی...

تلویزیون:

امروز رفته بودم پشت بام که آنتن تلویزیون و تنظیم کنم با موبایلم شماره خونه رو گرفتم،  به مامانم می گم: مامان خوبه؟ می گه ، مرسی خوبم، همه خوبن شما خوبین؟ خانواده خوبن؟ ببخشید به جا نیاوردم.

توپ فوتبال:

به یکی می گن نظرت درباره فوتبال چیه؟

یه کم فکرمی کنه می گه: شطرنج گودالی...

رتبه:

زنگ زم به قلم چی گفتم: می خوام پشتیبان شم.

گفت: رتبت چنده؟

گفتم: 600000

گفت: تو استخدامی!

بیا بگو چه جوری تست زدی دیگران این جوری تست نزنن.

سیم تلفن:

پسره زنگ می زنه به مخابرات می گه: آقا سیم تلفن ما خیلی بلنده، اگه امکان داره از اون طرف یه کم بکشید.

چالش جدید من و بابام:

زمان ما بچه حق نداشت دست به کنترل بزنه.

الان سه روزه دارم قانعش می کنم بابا زمان شما کنترل نبود.

می گه: ساکت، احترام بود.



 منبع: فصلنامه سازمان تبلیغات اسلامی

دوشنبه 11 دی 1396  2:09 PM
تشکرات از این پست
zahra_53
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به: خنده بارون

بخون و بخند

 

دیگه زمان این رسیده که حسابی بخندیم...

بخون و بخند

 

 

خیابان یک دوطرفه:

یک نفر تا وارد خیابان یک طرفه می شه، پلیس می گیرتش و می گه: کجا با این عجله؟

می گه جناب سروان، هر جا می خواستم برم دیگه دیر شده بود. ببین همه دارن بر می گردن.

پوست پرتغال:

به شخصی که پرتغال را با پوست می خورد، می گویند: چرا با پوست می خوری؟

گفت: من که می دونم داخلش چیه؟ برای چی پوستش و بکنم.

قوی ترین حیوان:

روزی پسری از پدرش پرسید:

پدرجان اگه گفتی: قوی ترین حیوان کدام است؟

پدر گفت: مورچه، چون یک روز مورچه ای داخل پریز برق رفت من هم خواستم آن را در بیاورم چنان لگدی به من رد که چند متر پرتاب شدم.

شاخه ی درخت:

به یه نفر می گن اگه توی آب در حال غرق شدن باشی چه کار می کنی؟

کمی گه: دستم را می گیرم به یک شاخه درخت.

بهش می گن اون جا که شاخه ی درخت نیست.

می گه: مجبورم، می فهمی مجبورم.

مسافرت:

خانواده ای برای زندگی به شهر می روند. مادر به بچه اش می گه: ای جا شهره.اگه جایی رفتی و در زدی و اون ها گفتن: کیه؟

تو یه وقت نگی: مویوم. باید بگی منم.

بچه می گه: آخه اگه بگم منم. اونا از کجا می فهمن مویوم؟

 گو ش دراز:

به گوش دراز می گن: چرا گوش هات این قدر درازه؟

می گه: خواب دیگه، هر خوشکلی یه عیبی داره.


منبع: فصلنامه سازمان تبلیغات اسلامی

سه شنبه 19 دی 1396  2:22 PM
تشکرات از این پست
zahra_53
دسترسی سریع به انجمن ها