بسیاری از افراد، بیش از آنکه به نعمتهایی که در زندگی دارند توجه کنند، بر نداشتههای خود تمرکز می-کنند و همین مسئله نمیگذارد از استعدادها و نعمتهایی ...
تیترجــو
این چند پرسش ما از او، پاسخهای راهگشایی به شما ارائه خواهد داد:
کم بینایی و مشکلات ناشی از آن از چه زمانی وارد زندگی شما شدند؟
مسئلة کمبینایی (آرپی) از زمان تولد به صورت ژنتیکی و به دلیل ازدواج فامیلی والدینم برایم به وجود آمد، ولی کاملاً مثل یک فرد عادی بودم و زندگی میکردم. وقتی پنج شش سالم بود، مشکلم بروز پیدا کرد تا اینکه در حدود سن شانزده سالگی این مسئله به اوج خود رسید و زندگیام با افراد عادی دچار تفاوتهایی شد. اینکه بین افراد عادی و افرادی که دارای معلولیت هستند قرار داشتم، برایم مسئله را سختتر میکرد و در ابتدا نمیدانستم دقیقا متعلق به کدام گروه هستم.
یعنی تا زمانی که این مشکل به اوج خود نرسیده بود در مدرسة افراد عادی درس میخواندید؟
بله، تا آن موقع دانشآموز مدارس عادی بودم و زمانی که این مسئله در سال اول دبیرستان به اوج خود رسید، به دلیل شرایط خاصی که داشتم در مدرسة استثنایی (نابینایان) ثبت نام کردم و تحصیلم را ادامه دادم.
خب، اینکه به یکباره شرایط زندگیتان به طور اساسی تغییر کرد، شما را اذیت نکرد؟ راستی چهطور با این مسئله کنار آمدید؟
این مسئله درست در زمانی به وجود آمد که من نوجوان بودم و شخصیتم در حال شکلگیری بود و میخواستم هویت و ماهیت درونیام را بشناسم. مسلماً در چنین شرایطی درک این مسئله بسیار سخت میشود.
مدتی طول کشید که تا با این مسئله کنار بیایم و دچار ناامیدی هم شدم، ولی خوشبختانه این مدت زمان برایم خیلی کوتاه بود و پیش خودم گفتم «من باید فرمانروای زندگی خودم باشم» و به جرأت میتوانم بگویم معلولیت، موتور حرکت زندگیام بود. برای اینکه شرایط ناامیدی ادامه پیدا نکند، به سمت تفکر و روشهای تفکر رفتم و خواندن کتاب باعث شد که از آن شرایط، بهراحتی بیرون بیایم و شرایط جدید را بپذیرم.به نظرم نگرش افراد به مسائل است که آنها را دچار ناامیدی میکند و تغییر در نگرش میتواند ما را نسبت به هر مشکلی انعطاف پذیر کند.
وقتی این مسئله به اوج خود رسید، دنبال یک روزنه بودم که خودم را بالا بیاورم و دانش، علم و تحقیقات را یکی از راههایی میدیدم که بتوانم استعدادهایم را نشان بدهم. میخواستم یک موجود برتر تحت نظر پروردگار باشم و به قدرت و عزت بشری برسم. تصمیم گرفته بودم زندگیام را با توجه به شرایطی که داشتم رقم بزنم و استعدادها و توانمندیهایم را بروز بدهم.
البته ارتباط با دوستانی که با وجود تمام سختیها به موفقیت رسیده بودند هم در این میان خیلی به من کمک کرد و وقتی میدیدم دوستانم درگیر معلولیت و ناتوانی نشده بودند، خیلی برایم انگیزه میشد. در واقع زندگی امروزم را مدیون نخبگانی هستم که با وجود مشکلات به موفقیتهای چشمگیری رسیدند. به نظرم اینکه انسان در عین سالم بودن و نداشتن مشکل بتواند به موفقیت دست پیدا کند، چندان هنر نیست. در واقع، هنر انسان، رسیدن به موفقیت با وجود مشکلات و موانع است.
وقتی از مدرسه عادی به مدرسه نابینایان رفتید، شرایط برایتان به چه شکل شد؟
وقتی وارد این مدرسه شدم، دنیای این افراد کاملاً با افراد سالم متفاوت بود و قرارگیری در همین محیط بود که باعث شد من راه موفقیت را طی کنم. وقتی میدیدم افراد حتی در چنین شرایطی موسیقیدان و یا قاری قرآن شدهاند و یا به چند زبان حرف میزنند، انگیزة بیشتری برای رسیدن به موفقیت و پذیرفتن شرایطم پیدا میکردم. آن موقع یاد گرفتم که انسان ناتوان نیست و هرکاری میتواند انجام بدهد، حتی اگر شرایط جسمیاش به گونهای خاص باشد.
درس خواندن در چنین شرایطی، بویژه در زمان کنکور برایتان سخت نبود؟
مسلماً درس خواندن در چنین شرایطی نسبت به زمانی که در مدرسة عادی درس میخواندم سختتر بود، چون نحوة درس خواندن کاملاً متفاوت شده بود و باید با استفاده از خط بریل که ویژة مخصوص افراد نابینا و کمبیناست، درس میخواندم و برخی از کتابها هم به صورت گویا (صوتی) بود. برای کنکور شرایط درس خواندن خیلی سختتر هم بود، چون همة کتابهایی که در کنکور از آنها سؤال طرح میشد، به صورت بریل یا صوتی نبودند و به ناچار نتوانستم همة آنها را مطالعه کنم و فقط به کتابهایی که به صورت بریل یا گویا بودند بسنده کردم. افراد نابینا و کم بینا در یک شرایط نابرابر با افراد سالم در کنکور شرکت میکنند و پاسخگویی به سؤالات توسط یک منشی انجام میشود که گاهی ممکن است منشی برای پر کردن پاسخنامه دقت کافی به خرج ندهد و رتبة فرد پایینتر از آن چیزی شود که باید کسب میکرده است. با وجود این شرایط خاص توانستم در رشتة تاریخ دانشگاه آزاد اسلامی شهر ری قبول شوم.
شما در یک مدرسة خاص درس میخواندید و بعد از قبولی در دانشگاه، دوباره در بین افراد عادی قرار گرفتید. شرایط در دانشگاه به چه شکل بود؟
من در گروه افراد نابینا و کم بینا قرار میگیرم و مسلماً وقتی در بین افراد عادی درس میخواندم در اقلیت بودم و در اولویت افراد کلاس قرار نمیگرفتم؛ همین مسئله کار را کمی مشکل میکرد. باید جزوهها و کتابها را به شکل صوتی برای خودم درست میکردم و برای این کار کتاب را به کسی میدادم تا از روی آن بخواند و صدایش را ضبط کند و برای این کار پولی را به عنوان دستمزد میپرداختم، ضمن اینکه پول نوار یا سی دی را هم خودم میدادم و هزینة کتاب چاپی برایم چند برابر میشد. برای اینکه مسئلة کم بینایی و مشکل جسمیام در دانشگاه دیده نشود، سعی کردم خودم را به قدری توانمند کنم که فقط توانمندیهایم دیده شوند و مرا با آن توانمندیها بشناسند.
در واقع با مطالعه و تحقیق، خلأها را پوشاندم. خیلی از دانشجویان اگر مشکل درسی داشتند از من سؤال میکردند و کسی به تفاوتم توجهی نمیکرد. مسلماً اگر از خودم ضعف و ناتوانی نشان میدادم، رفتارها هم تغییر میکرد و حتی ممکن بود برخی رفتار نابهنجاری هم از خود نشان بدهند. سطح معلومات و دانش خود را تا حدی بالا بردم که استادانم میگفتند که با این معلومات باید در مقطع دکتری تحصیل کنم نه در مقطع کارشناسی. همیشه شاگرد اول بودم و با معدل کل 19 فارغ التحصیل شدم و به عنوان نخبة دانشگاهی مطرح شدم و نفر اول رشتة تاریخ در دانشگاه بودم. جالب اینکه در دانشگاه ما چهار رشته تدریس میشد و در دو رشتة دیگر افرادی مثل من شاگرد اول شده بودند.
برترین نفرات در رشتة حقوق و الهیات نابینا بودند و تنها رشتة مدیریت صنعتی بود که افراد عادی نفرات برتر آن را تشکیل میدادند و دلیلش هم این بود که امکان تحصیل در این رشته به دلیل ویژگیهای این رشته، برای افراد کم بینا و نابینا وجود ندارد.
بیشتر چه چیزی در زندگی شما را آزار میدهد؟
نگاه افراد جامعه نسبت به افرادی که دارای معلولیت هستند، خیلی آزارم میدهد. در گذشته هم این نگاه افراد جامعه مرا تحت فشار قرار میداد و به من آسیب میزد و خیلی در این رابطه اذیت میشدم. ترحّم به افراد دارای معلولیت، یک فرهنگ اشتباه و غلط است که در جامعه وجود دارد. فرد دارای معلولیت از نظر فکری هیچ تفاوتی با فرد سالم ندارد، حتی گاهی تفکر فرد معلول میتواند از فرد سالم بالاتر باشد. انسانها باید مسئول چیزی باشند که در به وجود آمدن آن نقشی دارند. اینکه بخواهم مسئول چیزی باشم که از اختیارم خارج است مرا آزار میدهد؛ مسئلة معلولیت از اختیار من خارج بوده است و اینکه افراد این مسئله را درک نمیکنند و گاهی برخی از روی فرهنگ اشتباه به من ترحم میکنند و یا شخصیتم را با این مسئله میسنجند آزارم میدهد.
بسیاری از دانشجویان برای ارتقای سطح علمیشان به ناچار باید از اینترنت کمک بگیرند. شما از اینترنت چگونه استفاده میکنید؟
خوشبختانه نرمافزارهای جاز و پارس آوا برای افراد کم بینا و نابینا طراحی شدهاند و این نرمافزارهای به گونه-ای است که تمام قسمتهای کامپیوتر را به صورت گویا درمیآورد و امکان استفاده از اینترنت و کامپیوتر را برایم ممکن کرده است. نرمافزارهایی هم برای موبایل طراحی شده که با استفاده از آنها میتوان به راحتی از تلفن همراه هم استفاده کرد.
بعد از پایان تحصیل در مقطع کارشناسی چه کاری انجام دادید؟
بعد از پایان تحصیل در مقطع کارشناسی، به دلیل معدل بالایی که داشتم در مقطع کارشناسی ارشد در رشتة روانشناسی مشغول به تحصیل شدم و دو ترم در این رشته تحصیل کردم، ولی با همة علاقهای که به این رشته داشتم، ادامه ندادم. دلیلش هم این بود که میخواستم روی شغلم تمرکز کنم و تصمیم گرفتم اول شغلم را در حد عالی به یک جایی برسانم، بعد روی درسم تمرکز کنم، چون معتقدم باید هر کاری را در حد کامل و عالی انجام بدهم. بعد از ادامة تحصیلم با اثبات توانمندیهایم و رزومهای که داشتم، توانستم کارمند شهرداری منطقة چهار بشوم. حوزة کاریام مرتبط با معلولین است و فعالیتهایی که من و همکارانم انجام میدهیم در راستای اصلاح نگاه جامعه و بهبود شرایط معلولان در جامعه است. دو سال است که به صورت پیاپی کانون معلولین شهرداری منطقه چهار، بهعنوان برترین کانون معلولین در شهرداری کل تهران در بین دیگر کانونها انتخاب میشود. مدت هشت ماهی هم هست که متأهل شدهام و قصد دارم در آیندة نزدیک درسم را دوباره شروع کنم و تا مقطع دکتری روانشناسی پیش بروم.
چه موانع دیگری در زندگی در سر راه موفقیت شما قرار داشتند؟
یک فرد نابینا برایش دیدن چیزی جز تاریکی مطلق نیست، ولی یک فرد کم بینا تکلیفش مشخص نیست و چنین فردی در جامعه باید همواره تلاش کند معلولیتش دیده نشود و این مسئله یکی از موانع من بود و میتوانست مانع پیشرفتم شود، ولی با این حال سعی کردم طوری زندگی کنم که مشکلم را نشان ندهم و فقط توانمندیهایم دیده شود. متأسفانه بیشتر افراد به صورت سطحی به مسائل نگاه میکنند، در حالی که باید سطحی نگری را کنار گذاشت و فقط شخصیت افراد و توانمندیهایشان را دید.
هیچ وقت برایتان پیش نیامد که از خودتان بپرسید چرا من دچار چنین مشکلی شدم؟
قطعاً وقتی این مشکل جدی شد، با خودم گفتم چرا من بین این همه انسان دچار چنین مشکلی شدم. ولی وقتی وارد مدرسة نابینایان و کمبینایان شدم، روش تفکرم عوض شد و تجربههای ارزشمندی کسب کردم و خیلی سریع به این سؤال جواب دادم. با خودم گفتم شرایط این گونه است و باید آن را بپذیرم و به فکر این باشم که چه طور زندگی کنم که زندگیام بهتر شود. اینکه سریع موضوع را پذیرفتم و درک کردم، نتیجة مطالعه کردن بود. مطالعه، روش فکر کردن را به انسان یاد میدهد و در حقیقت، تمرین فکرکردن است؛ اینگونه هر پرسشی که در زندگی پیش میآید، با تفکر و اندیشه میتوان به آن پاسخ داد.
چه افرادی در رسیدن شما به موفقیت نقش داشتند؟
همراهی و بودن در میان کسانی که از من بالاتر و توانمندتر بودند و اندیشة باز و روشنفکرانه و رفتار صالح داشتند، در این مسیر خیلی نقش داشت؛ به غیر از این، برادر بزرگتری دارم که شرایطش مثل من است و با مشکل کمبینایی، روبهروست، با این حال فردی موفق است و توانسته استاد دانشگاه بشود. الگوپذیری از انسانهای موفق، بویژه برادرم خیلی به من کمک کرد. البته، همسرم نیز همیشه همراه و پشتیبان من بوده است.
هیچوقت خستگی و ناامیدی باعث نشد که بخواهید از ادامة راه باز بمانید؟
خستگیها و ناامیدیها همگی مقطعی بودند و این مسئله برای همه وجود دارد و به نوعی تنوع برای زندگی محسوب میشود. برخی انسانها در گذشته برده بودند و از نظر جسمانی به بردگی در میآمدند و اربابها آنها را به خدمت میگرفتند، ولی در دنیای امروز، نوع بردگی فرق کرده و افکار انسانها به سمت بردگی میرود، ولی انسان نباید به بردگی شرایط و افکار نادرستش دربیاید. انسان باید فرمانروای زندگی خودش باشد.
گذشته برایتان چگونه است؟
گذشته برایم یک پله است برای موفقیتهای آینده و هر چه امروز هستم از گذشتهام دارم. گذشته میتواند برای انسان یک ساختمان باشد که هر روز روی آن طبقهای ساخته میشود .گذشته را مثبت میبینم و از آن یاد گرفتهام و تجربه کسب کردهام.
آینده را چگونه میبینید؟
قطعاً آینده روشن است و من به ذات اقدس الهی ایمان دارم و دل و قلبم را به او سپردهام؛ همین هم باعث میشود آینده را روشن ببینم.
فکر میکنید به آن جایگاهی که میخواهید رسیدهاید؟
اهداف بزرگتری دارم که باید به آنها برسم و تا زمانی که به آنها برسم، راه درازی در پیش رو دارم. هدفهایم در بندگی به خدا و کمال انسانی خلاصه میشود و کمال انسانی را در اخلاق و رفتار صالح میبینم و گرفتن هزاران مدرک بدون در نظر داشتن این دو بیهوده است.
به عنوان سؤال آخر، چه پیامی برای آن دسته از افرادی دارید که زانوی غم به بغل گرفتهاند؟
همة انسانها باید به این باور برسند که چیزی به نام بلا در زندگی وجود ندارد و هر مشکلی که در زندگی به وجود میآید چیزی جز نعمت نیست؛ و با این دید همه چیز عوض میشود. وقتی ایمان به قدرت بینهایت خداوند داشته باشید، به این باور میرسید که هر چه هست همگی با حکمت و دلیل به وجود آمده است، اگرچه شاید باب میل شما هم نباشد، ولی باید آن را پذیرفت و به حکمت الهی اطمینان کرد. مشکلات تنها موتور اشتیاق و پیشرفت انسان است که باید به حرکت دربیاید.