آنچه در این مقاله میخوانید، اثبات برتری رسول اکرم(ص) بر پیامبران بنیاسرائیل پس از حضرت موسی(ع) میباشد. این روایت، ضمن روایتی بلند به نقل از امام حسین(ع) است که ماجرای احتجاج امیرمؤمنان علی(ع) را در برابر مردی یهودی بیان میکنند. امید است با شناخت آن حجّت عظیم، شکوه و قدرت خدای خود را بهتر بشناسیم؛
حضرت داوود(ع)
عالم یهودی خطاب به امیرمؤمنان(ع) گفت: این حضرت داوود(ع) است كه خداوند آهن را برای او نرم ساخت و از آن سپرها را ساخت. آیا چنین فضیلتی برای محمّد(ص) هست؟
حضرت مولی الموحّدین(ع) فرمودند: «همین طور است و به حضرت محمّد(ص) بهتر و برتر از آن داده شده. خداوند سنگ سخت محكم را برای او نرم نمود و تبدیل به غار ساخت و زیر دستان مبارك آن حضرت در «بیتالمقدّس» چنان نرم همچون خمیر شد. ما این را مشاهده كردیم و تحت پرچم او آن را لمس نمودیم.»
عالم یهودی گفت: این حضرت داوود(ع) است كه بر خطای خود گریست؛ به نوعی كه كوهها از سر ترس با او ساری و جاری شدند.
حضرت(ع) فرمودند: «همینطور است و به حضرت محمّد(ص) برتر از آن عطا شده. آن حضرت وقتی به نماز میایستاد از شدّت گریه از سینه و شكم او صوتی همچون آوازی كه از دیگ مسین مملوّ از آب كه بر بالای آتش افروخته باشد و در جوش و غلیان بود، شنیده میشد و این در حالی بود كه خداوند او را از عقاب خود ایمن ساخته بود و آن حضرت با این گریه میخواست به درگاه خداوند، اظهار خشوع و خاکساری كند و او امام و مقتدای همه است.
آن رسول گرامی، مدّت ده سال به واسطه عبوديّت خداوند بر اطراف انگشتان ایستاده عبادت ربّ العزّت نمود، تا آنكه قدمهای مباركش متورّم و ستبر و رنگ مباركش مایل به زردی گردید و دائماً نماز شب میخواند تا آنكه از جانب خداوند عزَّ و جلَّ عتاب شد كه «طه؛ ما قرآن را نازل نکردیم که تو را به زحمت بیندازیم؛ بلكه باید بدان واسطه خوشبخت گردی.»1 او چندان گریه میكرد كه در برخی اوقات بیهوش میشد. روزی یكی از اصحاب به او عرض كرد: ای رسول خدا! مگر نه این است كه خداوند گناهان دور و نزدیك گذشته تو را آمرزیده؟ گفت: «آری. مگر من نباید بنده سپاسگزار خدا باشم؟!»
و چنانچه كوهها با داوود، جاری شده و تسبیح گفتند، با محمّد(ص) برتر از آن انجام دادند.
ما با او بر «كوه حرا» بودیم. ناگاه كوه به لرزه درآمد و آن حضرت به كوه فرمود: «آرام بگیر كه جز نبیّ و وصیّ یا صدّیق شهید بر روی تو نایستاده است.» پس كوه مطیع فرمان آن حضرت آرام گرفت.
[همچنین] ما با او از كوهی عبور میكردیم كه ناگاه قطرات گریه از برخی از قسمتهای آن بیرون میزد. آن حضرت به كوه فرمود: «برای چه گریه میكنی؟» گفت: ای رسول خدا! حضرت مسیح بر من عبور كرد و او مردم را از آتشی میترساند كه هیمه آن مردمند و سنگها و من ترس آن دارم كه نكند من از آن سنگها باشم. حضرت بدو فرمود: «هراس مكن. آن سنگ، كبریت است.» پس كوه آرام گرفت و سكون یافت و پاسخ او را داد.»
حضرت سلیمان(ع)
الف) پادشاهی و فرمانروایی
عالم یهودی گفت: این حضرت سلیمان(ع) است، که به او ملك و سلطنتی عطا شد كه هیچ كسی پس از او بدان دست نیافت.
حضرت علی(ع) فرمودند:
«همین طور است و به حضرت محمّد(ص) بهتر و برتر از آن عطا شده. روزی فرشتهای بر آن حضرت نازل شد كه پیش از آن به زمین نیامده بود و او همان میكائیل است. عرض كرد: ای محمّد! اگر خواهی، پادشاه و منعم و مكرم باش و این كلیدهای گنجینههای زمین با تو است و تمام كوههای آن با تو طلا و نقره خواهد شد و این كار ذرّهای از آنچه در آخرت برایت ذخیره شده، كم نخواهد كرد. پس اشارهای به جبرئیل، كه از میان فرشتگان دوست آن حضرت بود، نمود و او را اشاره به تواضع نمود. پس فرمود: «بلكه من نبوّت و بندگی را اختیار كردم كه یك روز بخورم و دو روز گرسنه باشم تا اینكه به برادرانم از انبیا ملحق شوم.» پس خداوند عزّوجلّ به آن حضرت «كوثر» و «رتبه شفاعت» را عنایت فرمود و این درجه رفعت و كرامت، هفتاد مرتبه عظیمتر از ملك دنیا از اوّل تا آخر آن است و او را وعده مقام محمود فرمود. پس وقتی روز قیامت فرا رسد، خداوند عزَّ و جلَّ، او را بر روی عرش مینشاند. پس ای یهودی! این عطا از آنچه به سلیمان داده شده، بسی برتر و بهتر است.»
ب) تسخیر باد
عالم یهودی گفت: این حضرت سلیمان است كه تمام بادها تحت فرمان او شدند؛ به طوری كه با آن به تمام شهرها میرفت تا به یك شب و روز راه یك ماهه میپیمود.
حضرت امیر(ع) فرمودند:
«همین طور است و به حضرت محمّد(ص) برتر و بهتر از آن داده شده. ایشان مسیر یك ماه راه از «مسجد الحرام» به «مسجد الأقصی» سیر داده شد و از آنجا در ملكوت آسمانها مسیر پنجاه هزار سال را عروج داده شد و اینهمه در كمتر از سه شب بود تا اینكه به ساق عرش رسید؛ تا اینكه به علم نزدیك شد و به آن چسبید و از آنجا او را به جنّت بردند. به بالای رفرف سبز مشرّف شد. در آنجا نور محل بصر آن رسول گرامی را خیره كرد. پس عظمت حضرت عزَّ و جلَّ را به چشم دل به نظر درآورد و با دیدگان او را ندید و فاصله میان او و آن نور به مقدار فاصله دو كمان یا كمتر از آن بود. پس خداوند به بندهاش آنچه [که میخواست] وحی فرستاد و از جمله، این آیه شریفه از «سوره مباركه بقره» بود كه:
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آنِ خداست و اگر آنچه در دلهای خود دارید، آشكار یا پنهان كنید. خداوند شما را به آن محاسبه میكند؛ آنگاه هر كه را بخواهد میبخشد و هر كه را بخواهد عذاب میكند و خداوند بر هر چیزی تواناست.»2
و این آیه [در عالم ذرّ] بر تمام انبیا از زمان حضرت آدم عرضه شد تا اینكه خداوند عزَّ و جلَّ، حضرت محمّد(ص) را مبعوث فرمود و بر تمام امّتها عرضه شد و از شدّت سنگینی، آن را نپذیرفتند و آن بر رسول خدا(ص) عرضه شد و آن را پذیرفت و پس از عرضه بر امّت، آنان نیز آن را پذیرفتند. پس وقتی خداوند تبارك و تعالی این پذیرش را از ایشان مشاهده نمود، دریافت كه اینان طاقت آن را ندارند. پس هنگامی كه آن حضرت به ساق عرش رسید آن مطلب را بر او تكرار فرمود تا دربارهاش اندیشه كند. پس فرمود:
«پیامبر [خدا] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است، ایمان آورده است.»3 پس آن حضرت از جانب خود و امّتش پاسخ داد كه:
«و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ایمان آوردهاند [و گفتند:] «میان هیچ یك از فرستادگانش فرق نمیگذاریم.»4 پس خداوند متعال فرمود: «در صورت انجام این اعمال، بهشت و مغفرت از آن ایشان خواهد بود.» و پیامبر عرض كرد: «اگر اینگونه با ما رفتار فرمایی، آمرزش تو را [خواستاریم] و فرجام به سوى تو است.»5
ج) فرمانبری اجنّه
عالم یهودی گفت: این حضرت سلیمان است كه شیاطین به فرمان او بودند و هر چه میخواست برای او میساختند؛ معبدها و تندیسهها و تمثالها.
حضرت مولا علی(ع) به او فرمودند: «همین طور است و به حضرت محمّد(ص) بهتر و برتر از آن عطا شده. شیاطین در حالی تحت فرمان او (سلیمان نبی(ع)) بودند كه هنوز در كفر به سر میبردند؛ ولی شیاطین تحت امر محمّد(ص) همه مؤمن بودند. پس نُه نفر از اشراف گروه جنّیان، یكی از جنّ نصیبین بود و هشت نفر ایشان از بنیعمرو بن عامر كه از اهل یقین ایشان بودند، خدمت آن حضرت شرفیاب شدند كه عبارتند از: شضاه، مضاه، هملكان، مرزبان، مازمان، نضاه، هاضب، هضب و عمرو و ایشان كسانی هستند كه خداوند در بارهاشان میفرماید:
« و چون تنى چند از جنّ را به سوى تو روانه كردیم كه قرآن را بشنوند، پس چون بر آن حاضر شدند [به یكدیگر] گفتند: «گوش فرا دهید.» و چون به انجام رسید، هشداردهنده به سوى قوم خود بازگشتند.»6
و اینان نه نفر میباشند. پس جنّیان خدمت آن حضرت آمدند و پیامبر داخل نخلستان بود. آنان عذرخواهی كرده و گفتند: ما گمان كردیم كه خداوند كسی را مبعوث نفرموده و از پی آن هفتاد و یك هزار تن از ایشان با پیامبر بیعت نمودند كه روزه گیرند و نماز گزارند و حجّ به جای میآرند و جهاد میكنند و خیرخواه مسلمانان هستند و از یاوهگوییهای خود درباره خداوند عذر خواستند. ای یهودی! این عطا برتر از آن چیزی است كه به سلیمان داده شده. پس پاك و منزّه است خداوندی كه شیاطین را پس از تمرّد، برای نبوّت محمّد(ص) مسخّر نمود و آنان پنداشته بودند كه خداوند دارای فرزند است؛ به خاطر همین بعثت آن حضرت، شامل تعداد بیشماری از جنّ و انس گردید.»
حضرت یحیی(ع)
عالم یهودی گفت: این حضرت یحییبن زكريّا است که درباره او گفتهاند: به او هنگام خردسالی حكم و حلم و فهم داده شده و او بیهیچ گناهی میگریست و روزه را [در روزهای پیدر پی به هم] وصل میكرد.
حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) به او فرمودند:
«همین طور است و به حضرت محمّد(ص) برتر از آن عطا شده. حضرت یحیی در زمانی زندگی میكرد كه نه بتی بود و نه جاهليّتی و به حضرت محمّد(ص) در میان بتپرستان و حزب شیطان حكم و فهم داده شد و [او] كمترین رغبتی به بتها و مراسم آنان نشان نداد و هیچ دروغی از او شنیده نشد و او فردی امین بود و راستگو و حلیم. او روزه را هفتگی به هم وصل میكرد یا كمتر یا بیشتر و وقتی به این عمل او اعتراض میشد، میفرمود: «من مانند هیچ كدام شما نیستم. من زیر سایه [الطاف] پروردگارم بوده؛ مرا غذا داده و آب مینوشاند.» و آن حضرت(ص) بیهیچ جرمی و فقط از سر خشیت خداوند به قدری میگریست كه محلّ سجده او تماماً خیس میشد.»
حضرت عیسی(ع)
الف) سخن گفتن در گهواره
عالم یهودی گفت: این حضرت عیسیبن مریم است که [مسیحیان] میپندارند او در گهواره سخن میگفته.
حضرت علی(ع) به او فرمودند:
«همین طور است و حضرت محمّد(ص) در حالی از شكم مادرش متولّد شد كه دست چپ خود را بر زمین و دست راستش را به آسمان بالا گرفته بود و لبان خود را به یكتاپرستی حركت میداد. در این حال، نوری از دهانش آشكار شد كه اهل «مكّه» در آن قصرهای بصری و اطراف آن از «شام»، قصرهای «حمر» از «یمن» و اطرافش و قصرهای «بیض» از «اسطخر» و حوالی آن را دیدند.
تمام دنیا در شب تولّد آن حضرت نورانی شد تا آنجا كه گروه جنّ و انس و شیاطین به وحشت افتادند و گفتند: واقعهای بر روی زمین رخ داده است. در شب میلاد، ملائكه مشاهده شدند كه بالا و پایین میروند و مشغول تسبیح و تقدیس خداوند میباشند و بعضی ستارگان به لرزه در آمدند و برخی سقوط نمودند و اینها همه از علائم و نشانههای تولّد آن حضرت بود.
ابلیس لعین پس از مشاهده آن عجایب، قصد آن نمود به آسمان رود و او در آسمان سوم جایگاهی داشت و شیاطین [در آن جایگاه] استراق سمع میكردند. پس هنگامی كه آن شگفتیها را دیدند، قصد استراق سمع نمودند و چون خواستند این كار را انجام دهند، از تمام آسمانها محجوب شده و با شهابهای آسمانی ممنوع و مترود گشتند و اینها همه دلائل نبوّت او (حضرت محمّد(ص)) است.»
ب) شفای بیماران
عالم یهودی گفت: این حضرت عیسی است كه میپندارند مرض پیسی و جذام را به اذن خداوند شفا میداد.
حضرت علیّبن ابیطالب(ع) فرمودند: «همینطور است و به حضرت محمّد(ص) برتر از آن عطا شده و آن حضرت بسیاری از دردمندان را درمان نموده.
روزی رسول خدا(ص) در بین اصحاب خود نشسته بود و سراغ مردی از یارانش را گرفت، گفتند: ای رسول خدا! او از شدّت بلا و گرفتاری مانند جوجه بیپر شده. با شنیدن این سخن، آن حضرت بر بالین او آمد و فرمود: «آیا برای سلامتی خودت دعایی به درگاه خداوند نمودهای؟» گفت: آری. اینگونه دعا كردم كه: ای پروردگارم! مرا به هر عقوبتی كه میخواهی در آخرت مبتلا نمایی، همان را برای من در دنیا قرار بده. رسول خدا(ص) فرمود: «چرا اینگونه دعا نكردی كه: «پروردگارا! در دنیا و آخرت به من حسنهای عطا فرما و از آتش دوزخ مرا برهان.» و چون [آن مرد] اینگونه دعا نمود، فوراً از بند بیماری رها گشت و صحیح و سالم برخاست و با ما خارج شد.
[همچنین] مردی از [قبیله] جُهَینه، مبتلا به جذام سختی شد و از شدّت آن گوشتش تكّه تكّه گردید. روزی نزد آن حضرت آمد و از بیماری شكایت كرد. رسول خدا(ص) آب دهان مبارك خود در قدحی از آب ریخت و فرمود: «با این بدن خود را مسح كن.» او با انجام این كار، شفا یافت؛ به طوری كه هیچ اثری از بیماری در او دیده نشد.
و بار دیگر، مرد عربی که مبتلا به پیسی بود، نزد آن حضرت آمد و ایشان آب دهان خود را بر آن سفیدی نهاد و آن برطرف شد و [مرد] به سلامت برخاست.
و اگر تو میپنداری كه عیسی دردمندان را از مرضشان شفا میداد، بدان كه روزی محمّد(ص) با یكی از اصحاب نشسته بود كه زنی آمد و گفت: ای رسول خدا! پسرم در شرف مرگ است و قصد دادن هر غذایی به او میكنم، غش میكند. پس آن حضرت برخاست و ما نیز در پی او روان شدیم تا به بالین مریض رسیدیم. آن حضرت خطاب به مریض فرمود: «ای دشمن خدا! از دوست خدا دور شو! زیرا من رسول خدایم!» پس بیدرنگ شیطان از جسم او خارج شد و بیمار صحیح و سالم با ما به لشكرگاه آمد.
و تو ای یهودی! اگر فكر میكنی كه عیسی نابینایان را شفا میداد، محمّد(ص) بیشتر از آن را انجام داده است. قتاده بن ربعی فرد سالمی بود؛ ولی در روز اُحُد در اثر اصابت یك تیر چشمش از حدقه در آمد و رسول خدا با یك معجزه آن را به جای خود باز گرداند و او شفا یافت و آن چشم به همان زیبایی و روشنایی چشم دیگرش شد.
و نیز عبد اللَّه بن عبید، در روز حنین به شدّت از ناحیه دست مجروح شد و آن حضرت با كشیدن دست خود بر ناحیه مجروح، آن را بیهیچ تفاوتی با دست دیگر مثل اوّل خود نمود.
و همین جراحت برای محمّد بن مسلمه در روز كعب بن اشرف، در چشم و دستش رخ داد و رسول خدا(ص) دست خود بر آن كشید و [جراحت] برطرف شد.
و نیز همین مجروحيّت برای عبدالله بن انیس در ناحیه چشمش رخ داد. پس آن حضرت دست خود بر آن كشید و بر طرف شد و اینها همه از دلایل نبوّت او است.»
ج) زنده کردن مردگان
عالم یهودی گفت: درباره عیسی(ع) میپندارند كه به اذن خداوند مرده زنده میكرد.
حضرت فرمودند:
«همین طور است؛ [امّا درباره رسول اکرم(ص) اینگونه بود که] روزی حضرت محمّد(ص) نُه دانه سنگریزه در دستانش تسبیح گفتند و شدّت نغمههاشان از جمود بیروح آنها شنیده میشد و اینها برای اتمام حجّت نبوّت آن حضرت بود و مردگان با او سخن میگفتند و از ترس سختیهای مرگ دست به دامن رسول خدا(ص) میشدند. [حضرت] روزی با اصحاب خود نماز میگزارد كه فرمود: «آیا از قبیله بنی نجّار كسی اینجا هست؟ اگر هست بداند كه یكی از افراد همقبیلهاش كه شهید شده، به خاطر سه درهم بدهی به فلان یهودی بر در بهشت محبوس مانده است.»
و[ای یهودی!] اگر میپنداری كه عیسی(ع) با مردگان سخن میگفت، عجیبتر از این برای محمّد رخ داده است. آن حضرت وقتی شهر «طائف» را محاصره نمود، آنان گوسفند بریان مسمومی را برای آن حضرت فرستادند. در این بین، دست گوسفند به سخن آمد و گفت: ای رسول خدا! مرا نخور؛ زیرا مسموم شدهام.
اگر تنها حیوانات زنده با او سخن میگفتند، همان از بزرگترین حجج الهی بر منكران نبوّت آن حضرت بود تا چه رسد به اینكه حیوانی ذبح شده و مسلوخ و بریان شده با او صحبت كند!
و رسول خدا(ص) درخت را میخواند و آن اجابت میكرد و حیوانات اهلی و وحشی با او سخن می گفتند و به نبوّت او شهادت میدادند و آنها را از عصیان خود بر حذر مینمودند و اینها همه برتر از آن چیزهایی بود كه به عیسی(ع) عطا شده است.»
د) اطّلاع داشتن از غیب
عالم یهودی گفت: درباره عیسی پنداشتهاند كه قوم خود را از آنچه میخوردند و در خانه انباشته بودند، مطّلع میساخت.
حضرت علی(ع) فرمودند: «همین طور است و حضرت محمّد(ص) بیشتر از اینها دارد. حضرت عیسی(ع) مردم را از آنچه پشت دیوار داشتند، خبر داد و حضرت محمّد (ص) خبر از سرزمین «مؤته» میداد؛ با اینكه در آنجا حاضر نبود و جنگ جهادگران را وصف مینمود و شهدایشان را بر میشمرد، با اینكه میان او و آنان یك ماه راه بود و هنگامیكه یكی از آنان به سرعت از مؤته نزد آن حضرت آمد تا از او بپرسد، به او فرمود: «تو بازمیگویی یا من ماجرا را شرح دهم؟» او گفت: شما بفرمایید و تمام جزئیات را شرح داد.
آن حضرت را رسم بر این بود كه مردم مكّه را از همه اسرارشان باخبر میساخت.
یكی از آنها قضيّهای، میان صفوانبن اميّه و عمیر بن وهب بود. وقتی عمیر نزد آن حضرت آمد و گفت: من برای خلاصی فرزندم اینجا آمدهام، به او فرمود: «تو دروغ میگویی؛ بلكه حضور تو در اینجا فقط به جهت وعدهای است كه تو در مجلس یادآوری كشتگان خود به كارزار بدر به او دادهای كه مرا بكشی و در ابتدا به جهت عیال و بدهی عذر آوردی؛ ولی وقتی صفوان همه آنها را تقبّل كرد، تو نیز آماده انجام قتل من شدی و حال آمدهای تا نقشه شوم خود را به انجام برسانی! عمیر با شنیدن این كلام، كه جز او و صفوان هیچ كس از آن مطّلع نبود، زبان به تصدیق گشوده و گفت: من شهادت میدهم كه معبودی جز الله نیست و اینكه تو فرستاده خداوندی.
و ای یهودی! مانند این مطالب بسیار است و بیشمار.»
هـ) دَم احیاگر
عالم یهودی گفت: درباره حضرت عیسی(ع) میپندارند كه او از گِل، شبیه پرندهای ساخته و در آن میدمید و به فرمان خداوند پرنده زنده میشد.
حضرت یعسوب الدّین(ع) فرمودند:
«همین طور است و حضرت محمّد(ص) شبیه این كار را انجام داد. آن حضرت در روز حنین سنگی را در دست گرفته بود كه ما صدای تسبیح و تقدیس را از آن میشنیدیم، سپس به سنگ گفت: «شكافته شو!» بیدرنگ سه قطعه شد و ما از هر قطعه، تسبیحی غیر از تسبیح دیگری میشنیدیم.
نیز در روز بطحاء، در پی درختی فرستاد و آن اجابت نمود و هر كدام از شاخههای آن به طرق مختلف تسبیح و تهلیل و تقدیس میكرد. سپس حضرت به آن فرمود: «دو نیم شو.» بیدرنگ دو نیم شد. سپس فرمود: «به هم متّصل شو!» فوراً به هم وصل شد. سپس به آن فرمود: «به نبوّت من شهادت بده!» شهادت داد. سپس فرمود: «با تسبیح و تهلیل و تقدیس به مكان خود باز گرد.» پس بازگشت و مكانش در محلّ قصّابهای مكّه است.»
و) بسیار سفرکردن
عالم یهودی گفت: درباره عیسی میپندارند كه بسیار اهل سفر و سیاحت بود.
حضرت(ع) فرمودند: «همین طور است و سیاحت حضرت محمّد(ص) در جهاد بود. ایشان مدّت ده سال اقدام به مجاهده و جنگ با اهل ضلال از حاضر و بادی مینمود و هزاران عرب كافر را پس از اتمام حجّت با كلام، [وقتی کلامش را نمیپذیرفتند] از تیغ شمشیر گذراند و لحظهای در این امر فروگذاری نمیكرد و هیچ سفری را جز برای مقاتله و مجاهده انجام نمیداد.
ز) زهد
عالم یهودی گفت: درباره عیسی میپندارند كه زاهد بود.
حضرت فرمودند: «همینطور است و حضرت محمّد(ص) از تمام انبیا زاهدتر بود. او سیزده زوجه، جز كنیزان داشت و هیچ سفرهای برایش پهن نشد كه در آن گندم باشد و اصلاً نان گندم تناول نفرمود و از نان جو هم سه روز متوالی سیر نخورد. آن حضرت در حالی وفات یافت كه زره او به چهار درهم در رهن فردی یهودی بود و با تمام غنائمی كه از فتوحات به او رسید، هیچ طلا و نقرهای باقی نگذاشت و آن حضرت در یك روز سیصد، چهارصد هزار تقسیم كرد و هنگام غروب فرد سائلی از او درخواست مال كرد و آن حضرت فرمود: «قسم به خدایی كه محمّد را مبعوث فرمود! هیچ مقداری از جو و نه گندم و نه درهم و نه دیناری تا به حال در خاندان محمّد به غروب نرسید و باقی نمانده است.»
اسلام آوردن مرد یهودی
عالم یهودی گفت: با این توضیحات من نیز شهادت میدهم كه معبودی جز الله نیست و اعتراف میكنم كه محمّد رسول خدا است و به این مطلب اقرار میكنم كه خداوند عزَّ و جلَّ، هیچ درجه و فضیلتی به انبیا و مرسلین عطا نكرده، جز آنكه همهاش را در محمّد جمع نموده است و چندین درجه او را بر جمیع انبیا فزونی بخشیده است.
در اینجا ابن عبّاس به حضرت علیّ(ع) عرض كرد: ای ابو الحسن! من شهادت میدهم كه تو از راسخین در علم و دانش هستی.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرمودند:
«وای بر تو! چرا نگویم آنچه گفتم در حقّ كسی كه خداوند عزَّ و جلَّ او را عظیم داشته است؟ آنجا كه فرموده:
«وَ إِنَّكَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ؛7
و به راستی كه تو خویی والا داری.»
پینوشتها:
1. سوره طه، آیات 1-2.
2. سوره بقره، آیه 284.
3. همان، آیه 285.
4. همان.
5. همان.
6. سوره احقاف، آیه 29.
7. سوره قلم، آیه 4.
منبع روایت: طبرسی، احمد بن علی، «الإحتجاج علی اهل اللّجاج»، ترجمه جعفری، تهران، اسلامیه، چاپ اوّل، 1381، ج1، صص 459-505.