روزنامه سینما/ به سال 1940 در هارلم نیویورک با نام آلفردو جیمز پاچینو به دنیا آمد. در همان کودکی پدر و مادرش از هم جدا شدند و نزد خانواده مادری اش بزرگ شد. سرگرمی کودکی اش تقلید صدا و تکرار بازی هنرپیشگان بزرگ در فیلم هایی بود که روی پرده می دید. علاقه چندانی به تحصیلات آکادمیک نداشت، برای همین در 17 سالگی دبیرستان هنرهای نمایشی منهتن را رها کرد و شغل هایی مختلف را تجربه کرد، هر چند علاقه اش یعنی بازیگری را به شکل آماتوری و در اجراهای محلی دنبال کرد.
در 1960 به مدرسه بازیگری هربرت برگهاف رفت تا زیر نظر چارلز لافتن آموزش ببیند. با مرگ لافتن، به اکتورز استودیو رفت و متدهای بازیگری را از لی استراسبورگ آموخت که بعدتر در قدرتمندترین نقش آفرینی هایش از آن استفاده فراوانی کرد. در مراسم آبی فصل 67-1966، برای نمایش «سرخپوست ها برانکس را می خواهند» جایزه برد و دو سال بعد برای «ببر کروات می زند؟» جایزه تونی را دریافت کرد.
در 1971 با نمایش خیره کننده اش در «وحشت در نیدل پارک» نظر فرانسیس فورد کوپولا را برای بازی در نقش مایکل کورلئونه «پدرخوانده» جلب کرد و به رغم مخالفت همه در استفاده از یک بازیگر گمنام برای این نقش، پاجینو برای نقش مایکل قراردادی 35 هزار دلاری با پارامونت بست. این، دو سال پس از بازی در نخستین فیلمش «من، ناتالی» در نقشی کوتاه بود و البته اصرار کوپولا به تبار سیسیلی او هم برمی گشت.
«پدرخوانده» جدا از شهرت جهانی که برای پاچینو به ارمغان آورد، او را به نخستین نامزدی اسکار برای نقش دوم رساند. این نامزدی در اسکار امتداد داشت. از 1973 تا 1975 پاچینو سه بار دیگر نامش در فهرست آکادمی و این بار برای نقش اول قرار گرفت. دو فیلم از این کارها، «سرپیکو» و «بعدازظهر نحس»، ساخته سیدنی لومت و بر پایه دو داستان واقعی، پاچینو را در دو نقش متضاد، یکی مرد قانون و دیگری ضد قهرمانی مقابل قانون قرار داد و سومین فیلم «پدرخوانده قسمت دوم» بود که سبب تثبیت او به عنوان یک ستاره بین المللی شد و پاچینو را در کنار استادش لی استراسبورگ قرار داد. در چنین شرایطی، انتظارات از پاچینویی که برای هر فیلمش نامزد اسکار بود، بالا رفت.
در جستجوی نقش های متفاوت و البته به خاطر یک مشکل شخصی در 4 سال بعدی، تنها در یک فیلم نه چندان مهم از سیدنی پولاک ظاهر شد و در بازگشت، حضوری فوق تصور در «... و عدالت برای همه» داشت که یک نامزدی اسکار دیگر حاصلش بود. دهه هشتاد برایش با بدبیاری آغاز شد و دو سه فیلمش در گیشه و نزد منتقدان کار نکرد اما «صورت زخمی» اوضاع را تغییر داد؛ هر چند این تغییر مقطعی بود و یک بیماری سبب شد پاچینو به استثنای یک فیلم، 6 سالی از پرده دور باشد.
درت آستانه دهه نود، بازی در دو سه فیلم رمانتیک را تجربه کرد که آثار موفقی نبودند و حتی قرار گرفتن دوباره در قالب مایکل کورلئونه هم چندان کارگر نیفتاد؛ هر چند این نقش آفرینی دستمزدش را به 5 میلیون دلار افزایش داد. در میان این آثار، تنها یک نقش دوم در «دیکتریسی» ساخته وارن بیتی چشمگیر بود که برایش ششمین نامزدی اسکار را به همراه داشت اما در سال 93، سرانجام مجسمه طلایی را به دست گرفت؛ در سالی که هم برای «بوی خوش زن» در رشته بهترین بازیگر مرد و هم برای «گلن گری گلن راس» در رشته بهترین بازیگر نقش دوم نامزد دریافت جایزه بود، آکادمی سرانجام او را شایسته دریافت اسکار دانست.
پاچینو در «بوی خوش زن» نابینایی بود که کاریزمای همیشگی اش جذابیتی خاص به او بخشیده بود. در ادامه دهه، در «راه کارلیتو» در هیبتی متفاوت نقش آفرینی کرد و بعدتر در دو فیلم پیاپی مایکل دان، «مخمصه» و «نفوذی» بازی هایی ماندگار داشت. در «وکیل مدافع شیطان»، شیطان مجسم بود و همزمان با «نفوذی»، در «برنامه هر یکشنبه» الیور استون هم بازی کرد که مهمترین شاخصه فیلم بود. او همچنین در این دهه کارگردانی را هم با «در جستجوی ریچارد» آزمود که چندان موفق نبود. در پایان دهه دستمزدش به بالای 10 میلیون دلار برای هر فیلم رسید و بازی در تله فیلم های مهم و گرفتن جایزه از گلدن گلوب و اِمی را به بازی در فیلم های کم مایه ترجیح داد، هر چند هر بازی اش در فیلمی هالیوودی هم همچنان یک اتفاق مهم محسوب می شود.
سکانس دیدار وینست هانا و نیک مک کالی، دو شخصیت اصلی «مخمصه»، جدا از اهمیت داستانی، که مایکل مان به دلیل آن تا حد امکان با تاخیر برگزارش می کند، یک ارزش فرامتنی دارد. آل پاچینو و رابرت دنیرو پس از سال ها قیاس، بالاخره مقابل هم می نشینند، آن هم در فصلی که در سکون مطلق می گذرد و دو بازیگر همه آنچه را که در چنته دارند باید رو کنند.
آنها البته پیش تر در یک فیلم مشترک، پدرخوانده قسمت دوم بازی کرده بودند اما در آن فیلم هر دو پیش برنده داستان در دو مقطع زمانی بودند و هرگز کنار یکدیگر قرار نگرفتند (و بعدتر در یک فیلم بد تمام مدت کنار هم قرار می گیرند که اهمیت تاریخی ندارد). فصل نفسگیر دیدار در «مخمصه» که انتظارها را هم برآورده می کند، در مقیاسی بسیار کوچکتر نشان از مقایسه همیشگی میان دو بازیگر دانش آموخته اکتورز استودیو دارد. آل پاچینو در این سال ها همواره به عنوان یکی از بهترین های تاریخ سینما معرفی شده و در کنار دنیرو، مورد بحث ترین بازیگر برای بهترین بودن در میان تمام بازیگران معاصر است.
نمایش های حیرت انگیز او در قالب عاصیانی پرشور در دهه های هفتاد و هشتاد و سرخوردگانی قدرتمند یا پس زده شده از اجتماع در دهه نود که به طور نمونه ای در شخصیت مایکل کورلئونه «پدرخوانده»ها می توان سراغ شان را گرفت، آن چیزی است که پرسونای سینمایی پاچینو را شکل داده است.
گزیده کاری پاچینو در این سال ها، همواره زبان زد بوده است. در واقع پس از بازی در نخستین «پدرخوانده»، او مقابل سیل پیشنهادات پول ساز کمپانی ها ایستاد و با انتخاب «سرپیکو» ثابت کرد که قرار است متفاوت باشد. انتخاب های بعدی پاچینو، همگی نشن از انتخاب درست کوپولا از میان چندین گزینه مطرح برای نقش جانشین کورلئونه بزرگ بود. در 1971 کوپولا پس از دیدن بازی پاچینو به نقش یک معتاد خیابانی در «وحشت در نیدل پارک»، علیرغم مخالفت های کمپانی، سرمایه گذاران و حتی بازیگران دیگر فیلم، او را به چهره هایی چون رابرت ردفورد، جک نیکلسون، وارن بیتی، رایان اونیل و رابرت دنیرو ترجیح داد.
کارنامه سینمایی پاچینو به لحاظ کمی، کارنامه چندان پرباری نیست. در بسیاری از سال ها او حتی به زحمت یک فیلم بازی کرده و همین سبب می شود که عمده فیلم هایش آثاری شاخص باشند. در کنار این کارنامه، پاچینو کلکسیونی از نقش های رد شده هم دارد که خیلی های شان، بعدتر و در فرهنگ نمایش، بازیگری را به مقام ستاره رسانده اند. کریمر علیه کریمر، متولد چهارم ژوئیه، اینک آخرالزمان، زن زیبا و حتی نقش هان سولو در جنگ های ستاره ای از جمله این نقش ها و فیلم ها هستند.
پاچینو که یکی از بیشترین تعداد نامزدهای مردان برای نقش اول و دوم تاریخ آکادمی را دارد، از جمله مغضوبین اسکار تلقی می شود که نخستین مجسمه اش را 21 سال پس از نخستین نامزدی در نقش های مشکل و متفاوت، برای «بوی خوش زن» دریافت می کند؛ هر چند در تمام این سال ها چه در جوایز گوی طلایی، چه در جشنواره ها و چه در جوایز کانون های منتقدان همواره یکی از نفرات اصلی بوده است.
او همچنین تنها بازیگری است که در یک سال، هم برای نقش اول و هم برای نقش دوم، نامزد دریافت جایزه شده است. پاچینو از جمله بازیگرانی است که علاقه اصلی اش تئاتر است و در این سال ها همیشه سعی کرده به این علاقه پشت نکند. اجراهای قدرتمندش در این عرصه هم، چند جایزه تونی برایش به همراه داشته است. به حرفه اش اهمیت خاصی می دهد و زمانی که فهمید سیگار کشیدن به صدایش آسیب می زند،استفاده اش از سیگار را از دو پاکت در روز به حداقل کاهش داد.
آل پاچینو بازیگری است که نقش ها را از آن خود می کند، برای همین در هر فیلم و در نخستین دیدار با او، این پاچینوست که دیده می شود و شگفت اینکه پرسونای او آنقدر قوی هست که تماشاگر در قالب های مختلف و به همین شکل باورش کند. در متفاوت ترین بازی هایش، کاریزمایی با خود دارد که جذب کننده است و همین، از پاچینو ستاره ای را ساخته که شرح حال نویسان هالیوودی بر او نام «افسانه» را نهاده اند.