0

گزیدهٔ غزلیات صائب تبریزی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۰۵

دست در دامن رنگین بهاری نزدم

ناخنی بر دل گلزار چو خاری نزدم

شبنمی نیست درین باغ به محرومی من

که دلم خون شد و بر لاله عذاری نزدم

ساختم چون خیس گرداب به سرگردانی

دست چون موج به دامان کناری نزدم

در شکست دل من چرخ چرا می‌کوشد؟

سنگ بر شیشهٔ پیمانه گساری نزدم

گشت خرج کف افسوس حنای خونم

بوسه بر پای بلورین نگاری نزدم

به چه تقصیر زرم قسمت آتش گردید؟

خنده چون گل به تهیدستی خاری نزدم

گر چه چون شانه دو صد زخم نمایان خوردم

دست صائب به سر زلف نگاری نزدم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 13 فروردین 1395  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۰۶

مکش ز حسرت تیغ خودم که تاب ندارم

ز هیچ چشمهٔ دیگر امید آب ندارم

خوشم به وعدهٔ خشکی ز شیشه خانهٔ گردون

امید گوهر سیراب ازین سراب ندارم

چرا خورم غم دنیا به این دو روزه اقامت؟

چو بازگشت به این منزل خراب ندارم

در آن جهان ندهد فقر اگر نتیجه، در اینجا

همین بس است که پروای انقلاب ندارم

مبین به موی سفیدم، که همچو صبح بهاران

درین بساط به جز پرده‌های خواب ندارم

ترا که هست می از ماهتاب روی مگردان

که من ز دست تهی، روی ماهتاب ندارم

ز فکر صائب من کاینات مست و خرابند

چه شد به ظاهر اگر در قدح شراب ندارم؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 13 فروردین 1395  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۰۷

نه چون بید از تهیدستی درین گلزار می‌لرزم

که بر بی‌حاصلی می‌لرزم و بسیار می‌لرزم

ز بیخوابی مرا چون چشم انجم نیست پروایی

ز بیم چشم بد بر دیدهٔ بیدار می‌لرزم

به مستی می‌توان بر خود گوارا کرد هستی را

درین میخانه بر هر کس که شد هشیار می‌لرزم

به چشم ناشاسان گوهرم سیماب می‌آید

ز بس بر خویشتن از سردی بازار می‌لرزم

به زنجیر تعلق گر چه محکم بسته‌ام دل را

نسیمی گر وزد بر طرهٔ دلدار می‌لرزم

نه از پیری مرا این رعشه افتاده است بر اعضا

به آب روی خود چون ساغر سرشار می لرزم

ز بیکاری، نه مرد آخرت نه مرد دنیایم

به هر جانب که مایل گردد این دیوار، می‌لرزم

به صد زنجیر اگر بندند اعضای مرا صائب

چو آب از دیدن آن سرو خوش رفتار می‌لرزم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 13 فروردین 1395  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۰۸

ز خال عنبرین افزون ز زلف یار میترسم

همه از مار و من از مهرهٔ این مار میترسم

ز خواب غفلت صیاد ایمن نیستم از جان

شکار لاغرم از تیغ لنگردار میترسم

خطر در آب زیر کاه بیش از بحر میباشد

من از همواری این خلق ناهموار میترسم

ز بس نامردمی از چشم نرم دوستان دیدم

اگر بر گل گذارم پا ز زخم خار میترسم

ز تیر راست رو چشم هدف چندان نمیترسم

که من از گردش گردون کج رفتار میترسم

بلای مرغ زیرک دام زیر خاک میباشد

ز تار سبحه بیش از رشتهٔ زنّار میترسم

بد از نیکان و نیکی از بدان بس دیده‌ام صائب

ز خار بی‌گل افزون از گل بی‌خار میترسم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 13 فروردین 1395  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۱۲

دو عالم شد ز یاد آن سمن سیما فراموشم

به خاطر آنچه می‌گردید، شد یکجا فراموشم

نمی‌گردد ز خاطر محو، چون مصرع بلند افتد

شدم خاک و نشد آن قامت رعنا فراموشم

چه فارغبال می‌گشتم درین عالم، اگر می‌شد

غم امروز چون اندیشهٔ فردا فراموشم

ز چشم آن کس که دور افتاد، گردد از فراموشان

من از خواری، به پیش چشم، از دلها فراموشم

سپند او شدم تا از خودی آسان برون آیم

ندانستم شود برخاستن از جا فراموشم

ز من یک ذره تا در سنگ باشد چون شرر باقی

نخواهد شد هوای عالم بالا فراموشم

نه از منزل، نه از ره، نه ز همراهان خبر دارم

من آن کورم که رهبر کرده در صحرا فراموشم

به استغنا توان خون در جگر کردن نکویان را

ولی از دیدنش می گردد استغنا فراموشم

نیم من دانه‌ای صائب بساط آفرینش را

که در خاک فراموشان کند دنیا فراموشم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 13 فروردین 1395  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۱۱

به دامن می‌دود اشکم، گریبان می‌درد هوشم

نمی‌دانم چه می‌گوید نسیم صبح در گوشم

به اندک روزگاری بادبان کشتی می شد

ز لطف ساقیان، سجادهٔ تزویر بر دوشم

ازان روزی که بر بالای او آغوش وا کردم

دگر نامد به هم چون قبله از خمیازه آغوشم

به کار دیگران کن ساقی این جام صبوحی را

که تا فردای محشر من خراب صحبت دوشم

ز چشمش مستی دنباله‌داری قسمت من شد

که شد نومید صبح محشر از بیداری هوشم

من آن حسن غریبم کاروان آفرینش را

که جای سیلی اخوان بود نیل بناگوشم

کنار مادر ایام را آن طفل بدخویم

که نتواند به کام هر دو عالم کرد خاموشم

ز خواری آن یتیمم دامن صحرای امکان را

که گر خاکم سبو گردد، نمی‌گیرند بر دوشم

فلک بیهوده صائب سعی در اخفای من دارد

نه آن شمعم که بتوان داشت پنهان زیر سرپوشم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 13 فروردین 1395  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۱۳

بیخود ز نوای دل دیوانهٔ خویشم

ساقی و می و مطرب و میخانهٔ خویشم

زان روز که گردیده‌ام از خانه بدوشان

هر جا که روم معتکف خانهٔ خویشم

بی‌داغ تو عضوی به تنم نیست چو طاوس

از بال و پر خویش، پریخانهٔ خویشم

یک ذره دلم سختم از اسلام نشد نرم

در کعبه همان ساکن بتخانهٔ خویشم

دیوار من از خضر کند وحشت سیلاب

ویران شدهٔ همت مردانهٔ خویشم

آن زاهد خشکم که در ایام بهاران

در زیر گل از سبحهٔ صد دانهٔ خویشم

صائب شده‌ام بس که گرانبار علایق

بیرون نبرد بیخودی از خانهٔ خویشم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 13 فروردین 1395  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۱۷

چه بود هستی فانی که نثار تو کنم؟

این زر قلب چه باشد که به کار تو کنم؟

جان باقی به من از بوسه کرامت فرمای

تا به شکرانه همان لحظه نثار تو کنم

همه شب هلاه صفت گرد دلم می‌گردد

که ز آغوش خود ای ماه، حصار تو کنم

جون سر زلف، امید من ناکام این است

که شبی روز در آغوش و کنار تو کنم

دام من نیست به آهوی تو لایق، بگذار

تا به دام سر زلف تو شکار تو کنم

آنقدر باش که خالی کنم از گریه دلی

نیست چون گوهر دیگر که نثار تو کنم

کم نشد درد تو صائب به مداوای مسیح

من چه تدبیر دل خسته زار تو کنم؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 13 فروردین 1395  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۱۴

سیه مست جنونم، وادی و منزل نمی‌دانم

کنار دشت را از دامن محمل نمی‌دانم

شکار لاغرم، مشاطگی از من نمی‌آید

نگارین کردن سرپنجهٔ قاتل نمی‌دانم

سپندی را به تعلیم دل من نامزد گردان

که آداب نشست و خاست در محفل نمی‌دانم!

بغیر از عقدهٔ دل کز گشادش عاجزم عاجز

دگر هر عقده کید پیش من، مشکل نمی‌دانم

من آن سیل سبکسیرم که از هر جا که برخیزم

بغیر از بحر بی‌پایان دگر منزل نمی‌دانم

اگر سحر این بود صائب که از کلک تو می‌ریزد

تکلف بر طرف، من سحر را باطل نمی‌دانم!

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 13 فروردین 1395  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۱۹

ما از امیدها همه یکجا گذشته‌ایم

از آخرت بریده ز دنیا گذشته‌ایم

از ما مجو تردد خاطر که عمرهاست

کز آرزوی وسوسه فرما گذشته‌ایم

گشته است در میانه روی عمر ما تمام

ما از پل صراط همین جا گذشته‌ایم

عزم درست کار پر و بال می‌کند

با کشتی شکسته ز دریا گذشته‌ایم

از نقش پای ما سخنی چند چون قلم

مانده است یادگار به هر جا گذشته‌ایم

ما چون حباب منت رهبر نمی‌کشیم

صد بار چشم بسته ز دریا گذشته‌ایم

صائب ز راز سینهٔ بحریم با خبر

چون موج اگر چه تند ز دریا گذشته‌ایم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 13 فروردین 1395  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۱۶

می‌کنم دل خرج، تا سیمین بری پیدا کنم

می‌دهم جان، تا ز جان شیرین‌تری پیدا کنم

هیچ کم از شیخ صنعان نیست درد دین من

به که ننشینم ز پا تا کافری پیدا کنم

تا ز قتل من نپردازد به قتل دیگری

هر نفس چون شمع می‌خواهم سری پیدا کنم

رشتهٔ عمرم ز پیچ و تاب می‌گردد گره

تا ز کار درهم عالم، سری پیدا کنم

از بصیرت نیست آسودن درین ظلمت سرا

دست بر دیوار مالم تا دری پیدا کنم

این قفس را آنقدر مشکن به هم ای سنگدل

تا من بی‌دست و پا بال و پری پیدا کنم

می‌گرفتم تنگ اگر در غنچگی بر خویشتن

می‌توانستم چو گل مشت زری پیدا کنم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 13 فروردین 1395  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۲۱

ما نقش دلپذیر ورق‌های ساده‌ایم

چون داغ لاله از جگر درد زاده‌ایم

با سینهٔ گشاده در آماجگاه خاک

بی‌اضطراب همچو هدف ایستاده‌ایم

بر دوستان رفته چه افسوس می‌خوریم؟

با خود اگر قرار اقامت نداده‌ایم

پوشیده نیست خردهٔ راز فلک ز ما

چون صبح ما دوبار درین نشاه زاده‌ایم

چون غنچه در ریاض جهان، برگ عیش ما

اوراق هستیی است که بر باد داده‌ایم

ای زلف یار، اینهمه گردنکشی چرا؟

آخر تو هم فتاده و ما هم فتاده‌ایم

صائب زبان شکوه نداریم همچو خار

چون غنچه دست بر دل پر خون نهاده‌ایم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 13 فروردین 1395  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۲۳

ما نقل باده را ز لب جام کرده‌ایم

عادت به تلخکامی از ایام کرده‌ایم

دانسته‌ایم بوسه زیاد از دهان ماست

صلح از دهان یار به پیغام کرده‌ایم

از ما متاب روی، که از آه نیم شب

بسیار صبح آینه را شام کرده‌ایم

سازند ازان سیاه رخ ما، که چون عقیق

هموار خویش را ز پی نام کرده‌ایم

ما همچو آدم از طمع خام دست خویش

در خلد نان پخته خود خام کرده‌ایم

چشم گرسنه، حلقهٔ دام است صید را

ما خویش را خلاص ازین دام کرده‌ایم

صائب به تنگ عیشی ما نیست میکشی

چون لاله اختصار به یک جام کرده‌ایم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 13 فروردین 1395  9:19 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۱۰

با تجرد چون مسیح آزار سوزن می‌کشم

می‌کشد سر از گریبان ز آنچه دامن می‌کشم

کوه آهن پیش ازین بر من سبک چون سایه بود

این زمان از سایهٔ خود کوه آهن می‌کشم

دانه در زیرزمین ایمن ز تیغ برق نیست

در خطرگاهی که من چون خوشه گردن می‌کشم

هر که را آیینه بی‌زنگ است، می‌داند که من

از دل روشن چه زین فیروزه گلشن می‌کشم

در تلافی سینه پیش برق می‌سازم سپر

دانه‌ای چون مور اگر گاهی ز خرمن می‌کشم

جذبهٔ دیوانه‌ای صائب به من داده است عشق

سنگ را بیرون ز آغوش فلاخن می‌کشم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 13 فروردین 1395  9:19 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۱۸

دلم ز پاس نفس تار می‌شود، چه کنم

وگر نفس کشم افگار می‌شود، چه کنم

اگر ز دل نکشم یک دم آه آتشبار

جهان به دیدهٔ من تار می‌شود، چه کنم

چو ابر، منع من از گریه دور از انصاف است

دلم ز گریه سبکبار می‌شود، چه کنم

ز حرف حق لب ازان بسته‌ام، که چون منصور

حدیث راست مرا دار می‌شود، چه کنم

نخوانده بوی گل آید اگر به خلوت من

ز نازکی به دلم بار می‌شود، چه کنم

توان به دست و دل از روی یار گل چیدن

مرا که دست و دل از کار می‌شود، چه کنم

گرفتم این که حیا رخصت تماشا داد

نگاه پردهٔ دیدار می‌شود، چه کنم

نفس درازی من نیست صائب از غفلت

دلم گشوده ز گفتار می‌شود، چه کنم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 13 فروردین 1395  9:19 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها