در ذکر شیطان و لعنت کردن بر او
که میدانم نمیدانی به سامان
کنون ابلیس شده از راه تبدیل
یکیاش حال مشغول ازل خواند
یکیاش صاحب طول امل خواند
یکیاش نقطهٔ پرگار حق گفت
یکی نیزش غیور مملکت خواند
که حق بگزید و ز آدم رو بگرداند
چنان خود را به کل در عشق او باخت
نگردانید روی از حق و لعنت
به جان بخرید و یک شو شد ز رحمت
که هرگز یاد رحمت مینیارد
ز لعنت کردن او را نیست رنجی
اگرچه کافر است امروز شیطان
ندیدم در جهان یک کس که جان یافت
که از سیلی شیطان او امان یافت
به صورت گرچه ملعون شد ز حضرت
در لعنت بر او هرچند باز است
ولی اندر سرش بسیار ناز است
اگر چه لعنتش کرده است حالی
ولیکن این ز سری نیست خالی
سوالی هست اینجا نیک دریاب
جوابی گوی اگر دانی در این باب
اگر از خویش ترک امر حق کرد
چرا با او دگر بار این نسق کرد
که را بود از خلایق این کرامت
چرا بی واسطه با حق سخن راند
اگر باطل بُد او باقی چرا ماند
بگویم گر به گفتن مشکل آمد
بدو دادست دنیا را به اقطاع
چو حال او چنان گردد ز اوضاع
اگر چه بر ملأ کارش تبه کرد
به زودی روی او آنجا سیه کرد
ولی اندر نهان کاری دگر بود
که خلقی زان حکایت بیخبر بود
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
پنج شنبه 12 فروردین 1395 5:20 PM
تشکرات از این پست