0

کنز الحقایق شیخ محمود شبستری

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

در ذکر شیطان و لعنت کردن بر او

ز من بشنو بیان حال شیطان

که می‌دانم نمی‌دانی به سامان

ز اول نام او بودی عزازیل

کنون ابلیس شده از راه تبدیل

ولیکن هر برزگش نام دیگر

به معنی دگر گفتند در خور

یکی‌اش حال مشغول ازل خواند

یکی‌اش صاحب طول امل خواند

یکی‌اش عارف اسرار حق گفت

یکی‌اش نقطهٔ پرگار حق گفت

یکی نیزش غیور مملکت خواند

که حق بگزید و ز آدم رو بگرداند

چنان خود را به کل در عشق او باخت

کزو با سجدهٔ آدم نپرداخت

نگردانید روی از حق و لعنت

به جان بخرید و یک شو شد ز رحمت

چنان با لعنت حق خوی دارد

که هرگز یاد رحمت می‌نیارد

ز لعنت کردن او را نیست رنجی

که دشنام جبلیش به ز گنجی

اگرچه کافر است امروز شیطان

ولی گردد قیامت را مسلمان

ز اول گر چه باشد شر مجمل

ولی آخر شود خیر مفصل

یقین سرچشمهٔ سر قدر اوست

یکی رکن عظیم معتبر اوست

ندیدم در جهان یک کس که جان یافت

که از سیلی شیطان او امان یافت

به صورت گرچه ملعون شد ز حضرت

ولیکن روی دارد سوی عزت

در لعنت بر او هرچند باز است

ولی اندر سرش بسیار ناز است

اگر چه لعنتش کرده است حالی

ولیکن این ز سری نیست خالی

سوالی هست اینجا نیک دریاب

جوابی گوی اگر دانی در این باب

اگر از خویش ترک امر حق کرد

چرا با او دگر بار این نسق کرد

که دادش انتظاری تا قیامت

که را بود از خلایق این کرامت

چرا بی واسطه با حق سخن راند

اگر باطل بُد او باقی چرا ماند

مرا حالی جوابی در دل آمد

بگویم گر به گفتن مشکل آمد

بدو دادست دنیا را به اقطاع

چو حال او چنان گردد ز اوضاع

اگر چه بر ملأ کارش تبه کرد

به زودی روی او آنجا سیه کرد

ولی اندر نهان کاری دگر بود

که خلقی زان حکایت بی‌خبر بود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  5:20 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

در جزلی عمل

گرت امروز سوی ظلم میل است

بدان کان میل فردا چاه ویل است

چو فردا نیک و بد اندر شمار است

جزای عدل نور و ظلم نار است

شنیدستی که خود بد ز مردم

بود فردا به صورت مار و کژدم

برو ای دوست ترک خوی بد کن

ز من بشنو دوای جان خود کن

خوی نیکو گزین کان دلپذیر است

که فردا شهد و خمر و آب و شیر است

بساز امروز نیکو کار خود را

بسوز ار می‌توانی تخم بد را

چو دانی مزرعه دنیاست انبار

چو دادت مزرعه تخم نکو کار

تو تخم نیک کاری بد نباشد

جزایش جز یکی هفتصد نباشد

اگر خار است اگر خرماست بارت

همان باشد قیامت در کنارت

درین معنی که گفتم نیست نقصان

حقیقت همچنین باشد یقین دان

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  5:20 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

التعظیم لامر الله و الشفقه علی خلق الله

به جان تعظیم امر حق به جا آر

بدل بر خلق شفقت نیز می‌دار

شریعت ورز کان تعظیم امر است

که شفقت نیکوی با زید و عمرو است

برای خود به امرش کار می‌کن

مسلمانی خود اظهار می‌کن

هر آنچت گفت حق کلی به جا آر

نه بهر نفس خود بهر خدا آر

که تعظیم آن بود کان را کنی کار

نداری کار او بر جان خود بار

رها کن بوالفضولی و هوس را

مرنج از کس مرنجان نیز کس را

به ناخوانده مشو مهمان مردم

منه باری ز خود بر جان مردم

وگر آیند مهمانان به ناگاه

گرامی دا و عذرش نیز می‌خواه

وگر داری تو وامی باز ده زود

کز این رو شد خدا و خلق خشنود

مده وام ار دهی دیگر مخواهش

به سختی تقاضا جان مکاهش

مگو درد دلت با خلق بسیار

وگر گویند با تو گوش می‌دار

ز کس چیزی مخواه و گر بخواهند

بده گر باشدت هرچند کاهند

مگو غیب کسان ور زانکه ایشان

کنندت عیب کمتر شو پریشان

مکن غیبت وگر گویند مشنو

چو می‌دانی تفاوت نیست یک جو

منه بهتان که آن جرمی عظیمست

مزن بر روی کودک چون یتیم است

یتیمان را پدر باش و برادر

بدان حق پدر با حق مادر

ضعیفان را فرو مگذار در راه

که افتد اینچنین بسیار در راه

مکن با دیگری کاری که آنت

اگر با تو کنند باشد گرانت

مکن بهر طمع با کس نکوئی

که رنجور است مطمع از دو روئی

بدان تعظیمت افشای سلام است

یقین دان شفقتت بذل طعام است

چو کردی با کسی احسان نعمت

بر او منت منه زو دار منت

دگر گر با کسی کردی نکوئی

نباشد نیکوئی چون باز گوئی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  5:20 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

در تحقیق صراط

صراط اندر حقیقت چیست راهست

چو بگذشتی از آن جان را پناه است

صراطت گرچه ره سوی بهشتست

ولی دوزخ به زیرش سخت زشتست

به نادانی بر او نتوان گذشتن

به دانائی توان آسان گذشتن

بکن نفست برای حق ضحیه

که باشد بر صراطت آن مطیه

بیفتی گر نباشد مرکبت زیر

که هست آن تیزتر از تیر و شمشیر

کسی کاینجا دل از توحید آراست

به عقبی بر صراطش راه شد راست

وگر افتاد در تشبیه و تعطیل

در آن شد سوی دوزخ میل در میل

برو دنیا رباط منزلی دان

به دانائی از آن بگذر چو مردان

چو دانستی که دنیا چون رباط است

وجودت اندر او همچون صراط است

اگر جانت سلامت زو گذر کرد

برستی از عذاب دوزخ ای مرد

وگر از وی در افتادی به پستی

ندانم کی رسی آنجا که هستی

ازین صورت اگر بیرون نرفتی

بدان همواره در دوزخ بخفتی

اگر راهت صراط المستقیم است

روانت در بهشت حق مقیم است

برو جان پدر پندار بگذار

چو نادانان مشو مغرور در پندار

نکوئی می‌کن و ترک تبه گیر

پی مردان و دانایان ره گیر

به جان بشنو ز من تحقیق این کار

به اقرار و مکن زین بیش انکار

کسی کز جان و دل با حق مقیم است

حقیقت بر صراط مستقیم است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  5:20 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

در تحقیق بهشت و دوزخ

اگر تو خوی خوش داری به هر کار

از آن خویت بهشت آید پدیدار

وگر خوی بدت اندر رباید

از آن جز دوزخت خیری نیاید

چو دانستی که خوی خوش بهشت است

همانا خوی بد کفر است و زشت است

بهشت و دوزخ زیر زبان دان

بهشتست سود و دوزخ را زیان دان

بهشت خود به خود می‌ساز اینجا

که چون رفتی نیائی باز اینجا

بیا بشنو حدیث نیکمردان

به دانش خوی بد را نیک گردان

بهشت صورت ار چه دلپذیر است

به نسبت با حقیقت زمهریر است

مشو شاد از بهشت و نعمت او

مترس از دوزخ و از نغمت او

چو صدیقان ز هر دو گرد آزاد

بجز در بندگی حق مشو شاد

تو حق را بندگی چون بندگان کن

چو استحقاق آن داری به جان کن

بلا را همچو مردان شو خریدار

که قوت اولیا را نیست هموار

بهشت اندر مثل چون مطبخی دان

که باشد اندر او مرغان بریان

بهشت پر طعام از بهر عام است

تو عامی میل تو سوی طعام است

به دنیا خوردن و در آخرت هم

چو بی خوردن نخواهی عمر یک دم

بجز خوردن اگر چیزی نخواهی

مرنج از من اگر گویم تباهی

که حیوانی نه انسانی به مقدار

که میلت نیست جز سوی علفزار

اگر طاعت برای آن کنی تو

که یابی مرغ خود بریان کنی تو

بهشت خاص بی ذوق و طعام است

که ذوق جان به حق ما لا کلام است

اگر طاعت تو را بهر نعیم است

نه بهر حق جزای آن جحیم است

هر آنکس را که باشد عقل همراه

نجوید مطبخ الا حضرت شاه

بدان خوبی جمال دوست حاضر

به هر حالی که هستی بر تو ناظر

نشان ابلهی چیزی دگر نیست

که مطبخ جوئی و زانت خبر نیست

به نزد تو اگر خوردن بهشت است

پس این دنیا بهشت است و چه زشتست

تو را با آخرت کاری نباشد

وزان بر جان تو باری نباشد

بهشت و دوزخت خود هست موجود

که بشناسی به معنی گفت محمود

به صورت چون تنت خورد این جهان را

به دست آوری به معنی ذوق جان را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  5:20 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

ادامه (صفحهٔ ۴۰ و ۴۱ مفقود است)

چو تسبیح از خواهر این اسرار بشنود

بزد یک نعره و بر دار شد زود

چو ببریدند یکسر جمله اعضاش

جدا کردند از کل جمله اجزاش

چو در باطن تجلی نور حق دید

فدا کرد او سر و زین سر نگردید

اناالحق می‌زد و می‌گفت ای دوست

چو می‌دانم که می‌دانیم نیکوست

ببینم کین تن خاکی به ناسوت

فدا گردد به جان از بهر لاهوت

اگر این را به پیشت هست مقدار

بیامرزش که با من کرد این کار

مناجاتش در آن سروقت این بود

چو صادق بود در دعوی چنین بود

تو را نیز ار بود این استطاعت

که باطن را کنی روشن به طاعت

درون گر پاک داری چون برونت

ز نور حق شود روشن درونت

بنی آدم شوی آنکه مکرم

ز نور حق رسد فیضت دمادم

ز فیض حق درونت جوش گیرد

به زورت عشق در آغوش گیرد

بدانی خویش را آن دم ز معشوق

بر آری نعرهٔ مستی به عیوق

همی گویی انالحق همچو حلاج

ستانی از ملایک در شرف باج

بنی آدم گروهی بس شریفند

لطیفند و شریفند و ظریفند

بنی آدم نباشد هر خسیسی

نباشد چون فرشته هر بلیسی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  5:21 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها