پاسخ به:دوبیتیها شاه نعمتالله ولی
جام و می را گر دو می گوئی رواست
ور یکی خوانی بخوان کان قول ماست
از حباب و موج و دریا آب جو
غیر آبی در نظر دیگر که است
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
یوسف گل پیرهن برهان ماست
این چنین خوش گلستانی آن ماست
لاجرم هر بلبلی کامد بباغ
او همی نالد که او جانان ماست
بر همه صورتی مصور اوست
بر همه نورها منور اوست
بندهٔ حضرت خداوند است
پادشاه تمام کشور اوست
درّهٔ بیضا ز بحر ما طلب
آنچنان گوهر ازین دریا طلب
عین ما جویی به عین ما بجو
طالب و مطلوب را از ما طلب
جام می از بهر می داریم دوست
این و آن از عشق وی داریم دوست
دوست را در آینه بینیم ما
آینه بی دوست کی داریم دوست
همه عالم تن است و او جان است
شاه تبریز و میر او جان است
جام گیتی نماش می خوانند
به حقیقت بدان که او آنست
عشق را جز عقل لایق هست و نیست
غیر او معشوق عاشق هست و نیست
عقل اگر گوید که غیر عشق هست
نزد ما این قول صادق هست و نیست
این بهشت از آشنای او طلب
جنت المأوا برای او طلب
زاهدانه گر همی جوئی بهشت
بشنو و بهر رضای او طلب
نقش عالم جز خیال یار نیست
جز خیال عشق خود اظهار نیست
گر یکی بینی و گر خود صد هزار
در حقیقت جز یکی اسمار نیست
ضاد و نقطه به همدگر دریاب
معنی ضاد ای پسر دریاب
معنی نازکش به این کردیم
گر تو دریافتی دگر دریاب
ذات احدیت است این ذات
بی اسم و صفت کجاست آیات
گفتم او را به شرط لاشئی
یعنی مطلق از این حکایات
از تجلی ذوق اگر داری خوشست
این چنین ذوق ار به دست آری خوشست
ذوق یاران از تجلی خوش بود
حال سرمستان به میخواری خوشست
خانقاه نعمتاللّه را صفائی دیگر است
خوش سر آبی و خوش بستان سرابی دیگر است
از سر اخلاص نان بی ریای او بخور
زان که خوان نعمتاللّه را نوائی دیگر است
هست الله اسم اعظم ذات
مع خلع نظر ز هر آیات
باز باشد چو اعتبار نماند
اسم او ذات با جمیع صفات
حکم عدل نام آن شاه است
باطناً شمس و ظاهراً ماه است
رند مست است زاهد هشیار
بندهٔ بندگان درگاه است