پاسخ به:دوبیتیها شاه نعمتالله ولی
دعانی من الکرمان ثم دعانیا
فان هواها مولع بهوانیا
ولا تذکرنی ماء ماهان انه
بماهان بی فی الجسم ما کان هانیا
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
هر بلائی که باشد از محبوب
آن بلا خود مرا بود مطلوب
در بلا صبر کن که تا باشی
مبتلای بلاش چون ایوب
از صفات خود اگر یابی فنا
حضرت باقی تو را بخشد بقا
جز صفات او نیابی در نظر
گر ببینی نور چشم ما به ما
این بهشت از آشنای او طلب
جنّت المأوا برای او طلب
زاهدانه گر همی جوئی بهشت
بشنو از بهر رضای او طلب
دردمندانه طبیبی می طلب
زان شفاخانه نصیبی می طلب
دُرد دردش نوش می کن همچو ما
خوش دوائی از طبیبی می طلب
قلعهٔ دل خوشتر است از قلعهٔ این شهر ما
لشکر همت بباید تا بگیرد ملک ها
قلعهٔ دل گر بگیری جاودان ایمن شوی
همت ما اینچنین فرمان دهد بر پادشا
دردمندانه طبیبی می طلب
زان شفاخانه نصیبی می طلب
خوش دوایی از حبیبی می طلب
همه مستهلکند موج و حباب
نظری کن به چشم ما دریاب
عین آبیم و آب می جوئیم
عین ما را به عین ما دریاب
دل آینه دار حضرت اوست
دل بندهٔ خاص خدمت اوست
دل مظهر حضرت الهی است
دل منزل نزل نعمت اوست
در حقیقت فاعل افعال اوست
جمله افعال از آن وجهی نکوست
لطف او بر این و آن هادی بود
هست ما را بس امید از لطف دوست
درهٔ بیضا ز بحر ما طلب
آن چنان گوهر از این دریا طلب
عین ما جوئی به عین ما بجو
طالب و مطلوب را از ما طلب
انسان کامل است که مجلای ذات اوست
مجموعه ای که جامع ذات و صفات اوست
او چشمهٔ حیات و همه زنده اند از او
او حی جاودان به بقای حیات اوست
همه عالم جمال حضرت اوست
او جمیل و جمال دارد دوست
هم محب خود است و هم محبوب
عشق و معشوق و عاشق نیکوست
با محیط عشق او دریا بر ما شبنمی است
چشمهٔ آبی چه باشد هفت دریا شبنمست
عارف دریادلی گر دم ز دریا می زند
هفت دریای خوشی اما بر ما شبنمست
دل تو خلوت محبت اوست
جانت آئینه دار طلعت اوست
آینه پاک دار و دل خالی
که نظرگاه خاص حضرت اوست