پاسخ به:دوبیتیها شاه نعمتالله ولی
اهل عقبی همت از وی یافته
مالداران ثروت از وی یافته
نعمت دنیی و عقبی را چه قدر
نعمتاللّه نعمت از وی یافته
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
اسم اعظم او به ما آموخته
شمع ما از نور او افروخته
رو نموده در همه آئینه ها
چشم غیر از غیرتش بر دوخته
ما شرح اصطلاحات گفتمی عارفانه
بس گوهر لطیفی سفتیم عارفانه
از قول نعمتاللّه شرح خوشی نوشتیم
این راه عارفان را رفتیم عارفانه
مقدم بر همه اسماست اللّه
چنین گفتم به آن یاران درگاه
مسمّی واحد اسم کثیر است
نکو دریاب قول نعمتاللّه
گر یکی را دو بار بشماری
آن یکی را دو یک نگهداری
دو یکی باشد و یکی دو عجب
یاد دارش ز یار از یاری
جامع عالمی اگر دانی
نسخهٔ خویش را فرو خوانی
بی همه چون همه تویی همه را
از خودش می طلب که تو آنی
رندی که حریف ماست مائیم
جز ما دگری کجاست مائیم
جامیم و شراب و درد و صافیم
دردی که همو دواست مائیم
رفتی ای خواجه و زیان کردی
عرض خود در سر زبان کردی
باز گفتی زنان چنین گفتند
از زبان زنان زیان کردی
ذکر حق می گو و در خلوت نشین
باش فارغ از چنان و از چنین
حاصل عمر عزیز آن یک دم است
دم به دم در یک دمی با ما نشین
مظهر اسم اعظم است آن شاه
به حقیقت یکی است عبداللّه
نعمتاللّه به صدق میگوید
وحده لا اله الا اللّه
شمع خوشی افروختی عود دل ما سوختی
از بهر بزم عاشقان شمعی ز نور افروختی
جز عاشقی کاری دگر از ما نمی آید دگر
زیرا که از روز ازل ما را چنین آموختی
رایت الله فی عینی بعینه
و عینی عینه فانظر بعینه
مبینی عند غیری غیر عینی
وعندی عینه من حیث عینه
ظاهر جامیم و باطناً می
این یک مائیم و آن دگر وی
چون ظاهر و باطنت یکی شد
نه جام و نه می بماند هی هی
از این عالم بدان عالم سفر کن
از آن عالم به بالاتر نظر کن
چو جسم و جان رها کردی و رفتی
به نور او به عین او نظر کن
خانهٔ تاریک اگر روشن کنی
خلوت خود چون سرای من کنی
گر بیابی یوسف گل پیرهن
کی سخن با ما ز پیراهن کنی