پاسخ به:دوبیتیها شاه نعمتالله ولی
مخبر چو نمانده است خبر کو
مؤثر چو نمانده است اثر کو
گفتیم لطیفهٔ بدیعی
چون شمس نمانده است قمر کو
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
خوش بگو اللّه و اسم ذات بین
معنیش در صورت و آیات بین
جمله مرآتند ها و هو و هی
یک حقیقت در دو سه مرآت بین
مقدم بر همه اسما است الله
چنین گفتیم با یاران آگاه
مسما واحد اسما کثیر
نکو دریاب قول نعمت الله
منکرت گر همی کند انکار
مکن انکار منکرت زنهار
زان که هر کو موحد است تمام
همه بیند یکی کند اقرار
یک عین به اختلاف اعیان
بنمود جمال ای عزیزان
در هر عینی نموده حسنی
از عین جمال ای عزیزان
فقر بگزین و غنا ایثار کن
اختیار خود فدای یار کن
صوفیانه گر بیابی این خصال
رو به صوفیخانه ای و کار کن
حق تعالی دری به ما بگشود
نقد آن گنج را به ما بنمود
نقد گنج خزانهٔ جودش
به کرم او نثار ما فرمود
جمله اشیا مصحف و آیات بین
در زمین و آسمان می کن نظر
نور او در دیدهٔ ذرات بین
در آئینهٔ وجود مطلق
خود بیند و خود نماند الحق
مائیم و حباب و آب دریا
زورق بحر است و بحر زورق
باده می نوش و جام را می بین
خلق را مظهر خدا می بین
نعمتاللّه را نکو بشناس
دیده بگشا و هر دو را می بین
به هر صورتی نشئه ای یافته
چو خورشید بر ذره ها تافته
همه برجها قطع کرده تمام
همه نور معنی از او یافته
بگذر از خوف و رجا با ما نشین
عاشقانه خوش درین دریا نشین
قصهٔ ماضی و مستقبل مگو
حالیا با ما به حال ما نشین
ز صورت گر شوی فانی ازین معنی بقا یابی
ازین و آن چو بگذشتی همه نور خدا یابی
درین دریای بی پایان اگر غرقه شوید چون ما
به عین ما نظر می کن که عین ما ز ما یابی
مصصفا فرمود بقوا او تقوا
باش یک رنگ از دو رنگی فاتقوا
جان و دل را دوست می داری ولی
لن تنالوا البر حتی تنفقوا
اگر درویش میجوئی منم درویش بیچاره
و گر دلریش میجوئی منم دلریش بیچاره
اگر تو آشنا جوئی منم خود آشنای تو
و گر بی خویش میجوئی منم بی خویش بیچاره