پاسخ به:دوبیتیها شاه نعمتالله ولی
ما گدای خودیم و شاه خودیم
آفتاب خودیم و ماه خودیم
ملک ملک مالک خویشیم
پادشاه خود و سپاه خودیم
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
خوش صفایی یافتم از خدمتش
خوش نوایی دیده ام از نعمتش
بندگانه بندگیها کرده ام
پادشاهی یافتم از خدمتش
نور او را به نور او بیند
هر چه بیند همه نکو بیند
هم از او گوید و از او شنود
نه چو احول یکی به دو بیند
از جام حباب آب می نوش
می نوش چو عارفان و می نوش
گوئی چه کنم چه چاره سازم
در راه خدا به جان همی کوش
عمل و علم هست کار خواص
خوش بود نیز در عمل اخلاص
ور نباشد چنین که ما گفتیم
نتوان یافتم به علم خلاص
فقر بگزین و غنا ایثار کن
اختیار خود فدای یار کن
صوفیانه گر بیابی این خصال
رو به صوفیخانه و انکار کن
هر چه بوده است و هر چه خواهد بود
به همه کس خدا عطا فرمود
قابلیت چنانکه او بخشید
هر یکی یافتند آن مقصود
در صورت و معنیش نظر کن
می بین همه و مرا خبر کن
خواهی که رسی به نعمت الله
بر درگه سیدم گذر کن
من حسینی مذهبم ای یار من
یافته تعظیم از خلق حسن
علم تو باشد همه از قیل و قال
و آن من میراث من از جد من
آن گنج که مخفی بود از عالم و از آدم
پیدا شده است بر من ، من محرم آن گنجم
گنجی که نمی گنجد در مخزن موجودات
در کنج دلم گنجید ، در کون کجا گنجم
باده می نوش و جام را می بین
خلق را مظهر خدا می بین
نعمت الله را نکو بشناس
دیده بگشا و هر دو را می بین
خواهی که رسی به نعمتاللّه
بر درگه سیّدم گذر کن
ساقیا از روی لطف بیکران
ساغر می ده به دست عاشقان
می به زاهد گر دهی ضایع شود
می بخ رندی ده که می نوشد به جان
یک عین به اختلاف اعیان
بنموده جمال ای عزیزان
در هر عینی نموده حسنی
از عین جمال خود به اعیان
دنیی دون دنی از دون مجو
چون رها کن غیر آن بی چون مجو
عشق عاقل را چو مجنون می کند
عاقلی از خدمت مجنون مجو