پاسخ به:دوبیتیها شاه نعمتالله ولی
خوش آب حیاتی است درین چشمه بنوشش
هر زنده ازین آب سبوئی است بدوشش
هر کس که خورد آب ازین چشمه نمیرد
یک جرعه به جانی بخر اما مفروشش
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
بسی نقشی که بر دیده کشیدیم
به جز نور جمال او ندیدیم
به گرد نقطه چون پرگار گشتیم
به آخر هم بدان اول رسیدیم
هرکه او از خدای ناترسد
از من و تو دگر کجا ترسد
ترسم از ذات اوست تا دانی
دلم از دیگری چرا ترسد
عقل علمش به ذات او نرسد
ور تو گویی رسد نگو نرسد
صوفی با صفا وفا دارد
حاصلش غیر گفتگو نرسد
آن گنج که مخفی بود از عالم و از آدم
پیدا شده است بر من ، من محرم آن گنجم
گنجی که نمی گنجد در مخزن موجودات
در کنج دلم گنجید در کون کجا گنجم
رو به خاک راه او بنهاده ام
خاک آن راهم به راه افتاده ام
گر بگوید جان بده آرم روان
بنده فرمان منتظر استاده ام
گر چه دارم ساغر اسما مدام
می ز خم ذات می نوشم به کام
ساقی سرمستم و رند حریف
عاشق و معشوق و عشقم والسلام
چون کمالات را نهایت نیست
ای آنکه جزو لایتحزی دهان تست
طولی که هیچ عرض ندارد میان تست
کردی به نطق نقطهٔ موهوم را دو نیم
پس مبطل کلام حکیمان بیان تست
بگذر ز وجود و از عدم هم
بگذار حدوث را قدم هم
این جمله هویت است دریاب
اسم و صفت است و جام جم هم
ای صبا گر روی به ترکستان
دوستان را سلام ما برسان
ما به جان پیش آن عزیزانیم
گرچه تن ساکنست در کرمان
هرچه بوده است و هر چه خواهد بود
به همه کس خدا عطا فرمود
قابلیت چنان که او بخشید
هر یکی یافتند آن مقصود
بگذر ز وجود وز عدم هم
بگذر ز حدوث وز قدم هم
اسم و صفتست جام و جم هم
رندیکه حریف ماست مائیم
جز ما دگری کجاست مائیم
جامیم و شراب و درد صافیم
دردی که هم او دواست مائیم
خوش بگو الله و اسم ذات بین
جمله اشیا مصحف آیات بین
در زمین و آسمان می کن نظر
نور او در دیدهٔ ذرات بین