پاسخ به:دوبیتیها شاه نعمتالله ولی
نه دار بماند و نه دیار
نه یار بماند و نه اغیار
نه جام بماند و نه کاسه
نه خمر بماند و نه خمار
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
عقل را نایب خدا دانش
خاطر او ز خود مرنجانش
هر کتابی که عقل بنویسد
عاقلانه به عقل می خوانش
عقل کل لوح قضا می خوانمش
اول مجموع عالم دانمش
صورت او ، آدم معنی بود
خارج گنج الهی دانمش
حکم و عدل نام آن شاه است
باطناً شمس و ظاهراً ماه است
رند مست او زاهد هشیار
سیّد بندگان درگاه است
در همه آئینه ای اسما نگر
بلکه با اسما مسما می نگر
خو ش بیا با ما درین دریا در آ
بحر را می بین و در دریا نگر
مطلوب خود است و طالب خود
چه جای خیال نیک یابد
موجود بود عرض کدام است
غیری او را چگونه یابد
در آینهٔ وجود مطلق
خود بیند و خود نماید الحق
مائیم حباب و آب و دریا
زورق بحریست و بحر زورق
از جام و حباب آب می نوش
می نوش چو عارفانه و می پوش
گویی چه کنم چه چاره سازم
در راه خدا به جان همی کوش
در همه آئینهٔ اسما نگر
بلکه با اسما مسمی را نگر
خوش بیا با ما درین دریا در آ
آئینه بردار و در وی کن نظر
صورت لطف الهی می نگر
مجمع مجموع اسما را ببین
از کرم هر بی خبر را کن خبر
گر بیابی کمال اهل کمار
همچنان باش طالب متعال
چون کمالات ار نهایت نیست
تا ابد می طلب کمال کمال
خوش سماعی و عارفان در رقص
ذوق خواهی بیا چنین در رقص
اسم و عین است و جسم و روح چهار
همه رقصان ولی از آن در رقص
ما گدای خودیم و شاه خودیم
آفتاب خودیم و ماه خودیم
ملک و ملک مالک خویشیم
پادشاه خود و سپاه خودیم
در سراپردهٔ میخانه مقامی دارم
پیش رندان جهان منصب و نامی دارم
گر چه در صومعهٔ زهد ندارم جایی
در خرابات مغان جاه تمامی دارم
پیش از وجود آدم بودیم با تو همدم
در خلوت یگانه بنشسته هر دو با هم
اندر ظهور غیران گشتیم ور نه عینیم
بشنو ز نعمتاللّه قول خدای فافهم