رباعیات شاه نعمتالله ولی
با سلام و عرض ادب
در این تایپیک مجموعه دوبیتیها شاه نعمتالله ولی گرد آوری شده و در اختیار راسخونیهای عزیز قرار خواهد گرفت.
با ما همراه باشید
سید نورالدین نعمتالله بن محمد کوه بنانی کرمانی (۷۳۰، ۷۳۱ ــ ۸۳۲، ۸۳۴) از صوفیان بنام ایران و قطب دراویش نعمتاللهی است.
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
پاسخ به:رباعیات شاه نعمتالله ولی
ای آنکه طلب کار خدایی به خود آ
از خود بطلب کز تو خدا نیست جدا
اول به خود آ چون به خود آیی به خدا
اقرار بیاری به خدایی خدا
درویش عزیز پادشا شد به خدا
وارسته ز فقر و ز غنا شد به خدا
گویی که کجا رفت از اینجا که برفت
آمد ز خدا و با خدا شد به خدا
علمی که تو را پاک کند از من و ما
ماء القدسش نام کند مرد خدا
خواهی که حدث پاک شود از تو تمام
برخیز و بشو جامهٔ هستی و بیا
دریاب تو این قول حکیمانهٔ ما
آنگه بخرام سوی میخانهٔ ما
زین پس من و رندی و خرابات مغان
رنداند شنو گفتهٔ مستانهٔ ما
بنواخت مرا لطف الهی به خدا
هر درد که بود از کرم کرد دوا
تشریف خلافت او به سیّد بخشید
او را بشناس و یک زمانی به خود آ
دادند جهانی دل و هم دست به ما
برخاست ز غیر هر که بنشست به ما
ما بحر محیطیم و محبان چو حباب
پیوسته بود کسی که پیوسته به ما
عالم چو سرابست و نماید سر آب
نقشی و خیالیست که بینند بخواب
در بحر محیط چشم ما را بنگر
کان آب حیات را نموده به حباب
در دیدهٔ ما نور خدا را بطلب
در بحر در آ و عین ما را بطلب
سلطان سراپردهٔ توحید بجو
ور درد دلت هست دوا را بطلب
از خود بگذر نور خدا را بطلب
در بحر درآ و عین ما را بطلب
از دُردی درد دل دوا را بطلب
ماهی در آب و ماکیان در صحرا
هر یک به تنعمی گرفته مأوا
دیدیم سمندری در آتش خوش وقت
بینیم نعیم مرغ در روی هوا
تا بر سر ما سایهٔ شاهنشه ماست
کونین غلام و چاکر درگه ماست
گلزار و بهشت و حور خار ره ماست
زیرا که برون ز کون منزلگه ماست
عشقست که جان عاشقان زنده از اوست
نوریست که آفتاب تابنده از اوست
هر چیز که در غیب و شهادت یابی
موجود بود ز عشق و پاینده از اوست
میخانهٔ عشق او سرای دل ماست
وان دُردی درد دل دوای دل ماست
عالم به تمام و جمله اسمای اله
پیدا شده است و از برای دل ماست
ترکیب طبایع ار نگشتی کم و کاست
صورت بستی که طبع صورتگر ماست
پرورد و بکاست تا بدانند کسان
کاین عالم را مصوری کامرواست