شمارهٔ ۱۳۶
راز با کاغذ و با خامه نمی یارم گفت
به دو روی و دو زبان راز نگوید عارف
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
شمارهٔ ۱۳۹
رحمی به دلم کن ای برادر
عود دل من ز خود روا بگذر
شمارهٔ ۱۳۰
دل نرم و کف بخشنده آن گاه
دگر گفتار خوب و روی خرم
شمارهٔ ۱۴۲
رو طاعت و خیر کن که دین است
دین تو و هم دیانت این است
شمارهٔ ۱۴۰
رندی که حریف ماست دایم
افتاده مدام در شراب است
شمارهٔ ۱۲۷
در وصف و کمال قدر او گفت
لولاک لما خلقت الا فلاک
شمارهٔ ۱۲۸
دل حاضر دار با خدایت
تا فیض بیابی از عنایت
شمارهٔ ۱۱۶
در زمانی که با خدا باشیم
پادشاهان گدای ما باشند
شمارهٔ ۱۳۵
ذرهای نیست که خورشید در او پیدا نیست
قطرهای نیست درین بحر که او با ما نیست
شمارهٔ ۱۴۴
ستر است و ستایر و ستور است
بردار حجاب اگر چه نور است
شمارهٔ ۱۰۶
در آینه تمثال جمال رخ اوست
دوری نبود که آینه دارد دوست
شمارهٔ ۱۳۷
رب الارباب رب این مربوب است
در مذهب ما محب و هم محبوب است
شمارهٔ ۱۴۸
سر کل چون کله نهد بر سر
آن کله هم بلای دستار است
شمارهٔ ۱۴۵
سخن عارفان به جان بشنو
از همه بشنو و چنان بشنو
شمارهٔ ۱۲۱
در گلستان این چنین خوش رستهای
وانگهی در بزم او گلدستهای