شمارهٔ ۷۷
ترشروئی و دیگر تلخ گوئی
دلی سخت و کفی در بخل محکم
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
شمارهٔ ۹۰
چون مجرد شد او و عریان شد
آفتاب خوشی بر او برتافت
شمارهٔ ۱۰۱
خواجهای دیدم که می آید ز کیچ
گرچه کیچی بود با ما بود کیچ
شمارهٔ ۱۰۲
خوش آب حیاتی است روان از نفس ما
از همدم ما جو نفس همدم ما را
شمارهٔ ۱۰۳
خوش خیالی به خواب می بینم
گل وصلش به ذوق میی چینم
شمارهٔ ۱۰۴
خوش لب ماست یک زمان بنشین
وز لب من گل دو سر بر چین
شمارهٔ ۶۸
پاک باش و پاک باز و پاک نوش
ساغر پاکی بگیر و پاک توش
شمارهٔ ۵۵
به هر چه می نگرم نور طلعت شاه است
به هر طرف که روان می شوم همه راه است
شمارهٔ ۸۵
جسم و جانی که دارد این انسان
مصحف جامع است خوش می خوان
شمارهٔ ۱۰۷
در آینهٔ تمام اشیا
بنموده جمال جمله اسما
شمارهٔ ۱۱۳
در دو عالم یکی است عبداللّه
باطناً آفتاب و ظاهر ماه
شمارهٔ ۱۱۰
در حضرت او وحدت و کثرت دریاب
در موج و حباب می نگر یعنی آب
شمارهٔ ۱۱۱
در حقیقت بنده و سیّد یکی است
گر تو را شک هست ما را بی شکی است
شمارهٔ ۱۱۵
در ریاضت مراد خواهی یافت
عاقبت آن گشاد خواهی یافت
شمارهٔ ۱۰۹
در چنین خانه گر بیاری یار
طلب و طالبی و هم مطلوب