شمارهٔ ۱۷۲
عالم و معلوم آنجا هست نیست
خادم و مخدوم آنجا هست نیست
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
شمارهٔ ۱۴۷
سر آبی نه سرابی طلب از خویش سر آبی
که بیابی ز سرابت سر آیی و سرابی
شمارهٔ ۱۶۸
ظل ید مطلق است این دست
خود دست که را دهد چنین دست
شمارهٔ ۱۷۴
عشق او در همه بود ساری
خواه در مصر خواه در ساری
شمارهٔ ۱۶۹
عارفان غیر او به او دانند
عاقلان او به غیر او دانند
شمارهٔ ۱۵۹
شمامه با شمایل راز می گفت
حدیث عاشقی را باز می گفت
شمارهٔ ۱۷۳
عشق است که گوهر محیط است
عشق است که بحر بیکران است
شمارهٔ ۱۴۱
رو به آب چشم ما خوشتر شده
روی ما خوش بود از آن خوشتر شده
شمارهٔ ۱۸۰
عین ما چون به عین واصل شد
اسم و رسمی که بود زایل شد
شمارهٔ ۱۷۰
عارفانش خوانده اند این حضرت جمع وجود
از عطای آن حقیقت این حقایق را نمود
شمارهٔ ۱۷۹
عیدی هر کسی بود چیزی
عیدی ما لقای محبوب است
شمارهٔ ۱۵۵
سیّد که بود نعمتاللّه به نامش
در آینه بنمود مراتب به تمامش
شمارهٔ ۱۷۷
عقل ذاتی عرش الرحمن ما
مستوی بر صورت سلطان ما
شمارهٔ ۱۸۳
قال بگذار و بگذر از سر حال
تا بیابی کمال ز اهل کمال
شمارهٔ ۱۵۸
شرک را قلب کن که شکر آن است
شکر می گو که جای شکران است