0

مثنویات شاه نعمت‌الله ولی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۶

گر تو را دردیست رو درمان بجو

ور تو را سرّیست با مرشد بگو

گر نداری مرشدی جویاش باش

چون بدیدی گرد ِ خاک ِ پاش باش

دامن او را بگیر و بنده شو

وانگهی در بندگی پاینده شو

هرچه فرماید مکن بر وی مزید

تا مریدی گردی و چون بایزید

چیست شرط ره سخن بشنودن است

مردهٔ پیر مربی بودنست

بی مربی کار کی گردد تمام

مرشدی باید مکمل والسلام

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  2:08 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲۶

نقطه ای در دایره بنمود میم

میم این معنی طلب فرما ز جیم

لازم جیمست میم ای یار من

کی بود بی میم جیم ای یار من

عارفان دانند راز عارفان

عارفانه گفتهٔ عارف بخوان

جنبش سایه بود از آفتاب

با تو گفتم سر عالم بی حجاب

از وجودش سایه می یابد وجود

ور نه بی او سایه را بودی نبود

وحدت از ذاتست و کثرت از صفات

وحدت و کثرت بجو از کاینات

گر دو می خوانی بخوانش صادقی

ور یکی گوئی بگو گر عاشقی

حق تعالی بر همه شیئی شهید

جان من شهد شهادت زو چشید

آیت غیب و شهادت را بخوان

وحدت و کثرت از آن هر دو بدان

غیب باطن دان شهادت ظاهرش

آن یکی اول بگیر این آخرش

حالت و ماضی و مستقبل بدان

حد فاصل حال باشد در میان

گر نبودی حال بودی بی شکی

ماضی و مستقبل ای عاقل یکی

از خط موهوم آن یک دو نمود

دو نمود اما حقیقت دو نبود

خط موهوم ار نبودی در میان

کی نمودی یک حقیقت در جهان

خوانم از لوح ابد راز ازل

می نوازم تا ابد ساز ازل

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  2:08 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۹

مظهر اعیان ما ارواح ما

مظهر ارواح ما اشباح ما

ظل اعیانند ارواح همه

ظل ارواحند اشباح همه

باز اعیان ظل اسماء حقند

باز اسماء ظل ذات مطلقند

ذات او در اسم پیدا آمده

اسم در اعیان هویدا آمده

اسم و عین و روح و جسم این هر چهار

ظل یک ذاتند نیکو یاد دار

جمله موجودند اما از وجود

بی وجود اینها کجا خواهند بود

او به خود قائم همه قایم به او

هر چه باشد باشم آن دائم به او

در وجود و در عدم هر شی بود

بی شکی موجود باشد از وجود

هر کمالی کان شود ملحق به ما

نزد ما جود وجود است از خدا

ذات او دارد کمالی خود به خود

زو کمالت باشد ار داری به خود

یک وجود و صد هزاران مرتبه

پادشاهی و فراوان مرتبه

اعتباری وان مراتب را تمام

نیک دریاب این لطیفه و السلام

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  2:08 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲۳

از تعیُن اسم اعظم رو نمود

در حقیقت آن تعین اسم بود

بی تعین نه نشان و نام هم

بی تعین نه می است و جام هم

وحدت دانش تعین گفته اند

در این معنی به حکمت سفته اند

یک تعین اصل و باقی فرع او

آن تعین در همه بنگر نکو

آن تعین مبدع و مرجع بود

یک حقیقت منبع و مأوا بود

جملهٔ اشیا ظلالات ویند

بی تعین جمله اعیان ویند

هر تعین ز آن تعین حاصل است

با همه آن یک تعین واصل است

آن تعین همچو خمّ می به جوش

از همه جامی تعین باده نوش

از صفت برتر بود تزکیه ذات

از وجود اوست اسماء و صفات

اصل مجموع برازخ خوانمش

برزخ بحر ازل می دانمش

درهٔ بیضا ازین دریای ماست

حضرت یکتای بی همتای ماست

نفس کل از عقل کل آمد پدید

جزو و کل از جام مُل آمد پدید

بعد از این عالم مثال مطلق است

این سخن نزد محقق بر حق است

آنگهی باشد شهادت هرچه هست

خواه مخمور است و خواهی رند مست

جام و می ساقیش می خوانیم ما

فاضل و باقیش می دانیم ما

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  2:08 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۴

با تو گویم نکته ای در نقطه ای

وصف نقطه می کنم در نکته ای

از سه نقطه یک الف ظاهر شده

در حروف آن یک الف ناظر شده

نقطهٔ ذاتست اصل این عدد

در عدد نبود احد باشد احد

عقل اول نقطهٔ آخر بود

نقطه ها باطن الف ظاهر بود

اعتبار نقطهٔ کن در صفات

تا بیابی هر دو نقطه عین ذات

عقل اول نور ختم انبیا

مظهر ذات و صفات کبریا

سر نقطه در الف چون نقش بست

آن الف بر اول دفتر نشست

آن الف از اول احمد بجو

سرّ پیغمبر بیا با ما بگو

خوانم از لوح قضا سرّ قدر

از قدر دریاب حالی این قدر

اصل مجموع کتب ام الکتاب

فهم کن والله اعلم بالصواب

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  2:08 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲۱

هر یک از اسمای حق در علم او

صورتی دارد که باشد عین تو

نور هر عینی که می بیند بصر

وجه خاصی می نماید در نظر

جود او بخشید اسما را وجود

ورنه اسما را به خود بودی نبود

هر چه موجود است مرحوم خداست

گر چه اسمای وی و اعیان ماست

کثرت اسمای او اندر عدم

از صفاتش نقش می بندد قلم

چون صفت از ذات او دارد وجود

رحمت ذاتش غضب را داده بود

راحم و مرحوم از آن می خوانمش

اسم او ذات و صفت می دانمش

نسخهٔ اعیان اگر خوانی تمام

شرح اسما را بدانی والسلام

جملهٔ عالم تن است و عشق و جان

اسم ظاهر این و باطن اسم آن

یک مسمی دان و اسما صدهزار

یک وجود و صد هزارش اعتبار

صورتش جام است و معنی می بود

گرچه هر دو نزد ما یک شی بود

در دو میدان یک یکی و دو یکی

نیک دریابش که گفتم نیککی

بی وجود او همه عالم عدم

بر وجود او همه عالم عَلَم

عالم از بسط وجود عام اوست

هرچه می بینی ز جود عام اوست

اوئی او ذاتی و ماتی ما

عارضی باشد فنا شو زین فنا

مائی عالم نقاب عالم است

بلکه عالم خود حجاب عالم است

جاودان این حجاب ای جان من

ای خلیل الله ِ من برهان من

حال عالم با تو می گویم تمام

تا بدانی حال عالم والسلام

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  2:08 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲۵

قطب عالم نقطهٔ پرگار روح

شیخ ما سرمایهٔ گنج فتوح

یک هویت دان و اسما بی شمار

یک هویت را به اسما می شمار

در هویت جمله اسماء هالکند

ما سوی الله چیست اشیا هالکند

چون هویت یک بود اسما یکیست

چون یکی باشد همه اشیا یکیست

گر یکی خوانی یکی باشد به ذات

ور دو گوئی دو نماید در صفات

در هویت هست هست و نیست نیست

نیک دریابش دمی اینجا بایست

یک هویت داده بودت کاینات

زان هویت دان وجود کاینات

بی هویت جملهٔ عالم ، عدم

بی هویت نه حدوث و نی قدم

صورت او معنی اشیا بود

معنیش سردفتر اسما بود

نسبتش با ما عدم ما را نمود

نسبتش با حق بود عین وجود

نسبت ذاتی او از حق بجو

نسبتش از عارضی با ما بگو

از هویت داده ما را حق وجود

یک هویت در دو نسبت رو نمود

خط وهمی از میان ِ های و هو

گر براندازی یکی ماند نه دو

حسن او در آینه پیدا شده

نور رویش دیده و شیدا شده

دیده ام آئینهٔ گیتی نما

گر نظر داری ببین در چشم ما

چشم ما روشن به نور او بود

این چنین چشمی خوش و نیکو بود

موج و دریا هر دو نزد ما یکی است

آن یکی در هر دو عالم بی شکی است

چیست عالم در محیط ما حباب

بر سر آب آمده جام شراب

خوش خوشی با ما دراین دریا درآ

تا بیابی ذوق حال ما به ما

ذره ذره هر چه آید در نظر

آفتابی مه نقابی می نگر

نقد گنج کنت کنزاً را طلب

جوهر دُر یتیم از ما طلب

جامی از می پر ز می بستان بنوش

شیر اگر نوشی از این پستان بنوش

بر سر دار فنا سردار شو

از بقای خویش برخوردار شو

هر که او فانی شود باقی شود

مدتی رندی کند ساقی شود

گر حریف ساقی یاران شوی

ساقی سرمست میخواران شوی

غیر او نقش خیالی گفته اند

دُر این صورت به معنی سفته اند

شخص و سایه دو نماید در نظر

گر نه ای احول یکی را می نگر

جان عالم آدمست ای آدمی

دل به من ده یک دمی گر همدمی

در خرابات فنا با ما نشین

ذوق سرمستان بزم ما ببین

آینه بردار تا بینی نکو

جان و جانان خوش نشسته روبرو

نور او داریم دایم در نظر

یک نظر در چشم مست ما نگر

یار شیرینی که او حلوا شود

مشکلاتش سر به سر حل ، وا شود

نعمت الله در همه عالم یکیست

در میان عاشقان جانم یکیست

عارفانه گر تو را باشد یقین

نزد تو حق الیقین باشد چنین

علم توحید است اگر دانی تمام

بعد از این توحید خوانی والسلام

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  2:08 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲۹

گر بیابی عارفی صاحبدلی

خدمت او کن که گردی مقبلی

خدمت صاحبدلان می کن به جان

تا بیابی منصب اهل دلان

خدمت این طایفه مردانه کن

جان فدای خدمت جانانه کن

سر بنه بر پای مردان خدا

تا چو ما سرور شوی در دو سرا

ترک این دنیی کن و عقبی بمان

تا فدای تو شود هم این و آن

غیر محبوب از دل خود دور کن

بگذر از ظلمت هوای نور کن

بعد از آن بگذر ز نور ای نور چشم

تا ببینی نور او منظور چشم

چیست عالم نزد یاران سایه اش

سایه را مان و ببین همسایه اش

در نظر آئینهٔ گیتی نما

می نماید نور چشم ما به ما

او یکی و اعتبارش صد هزار

ز اعتبارات آن یکی شد صد هزار

در صد آئینه یکی پیدا شده

آن یکی با هر یکی پیدا شده

او یکی و اعتباراتش بسی

نیک دریاب و مگو با هر کسی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  2:08 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۵

روح اعظم صورت اسم اله

پرده دار حضرت آن پادشاه

آدم معنی است یعنی عقل کل

صورتش جام است و معنی عین گل

جزو کل از عقل کل حاصل بود

این کسی داند که او واصل بود

اسم الرحمن از او آموختیم

شمع خود از نور او افروختیم

اسم اعظم نزد ما باشد قدیم

یعنی بسم الله الرحمن الرحیم

بحر اعیان گر شود یک سر مداد

کی تواند داد این تقریر داد

ور قلم جاوید بنویسد کلام

همچنان باقی بود ما لا کلام

جمله اعیان صورت اسمای اوست

دوستدار و صورت خود دوست دوست

اول این بحر خوانندش ازل

آخرش باشد ابد ای بی بدل

مائی ما در میان بررخ نمود

ور نه بی ما این دوئی هرگز نبود

برزخ ما در میان پامال شد

ماضی و مستقبل ما حال شد

هو معنا و فانظروا معنی

انه ظاهر بنا فینا

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  2:08 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۳۱

ابتدا کردم به نام آن یکی

در وجود آن یکی نبود شکی

یک وجود است و صفاتش بی شمار

آن یکی در هر یکی خوش می شمار

چشم احول گر دو بیند تو مبین

تو یکی می بین چو احول دو مبین

گر هزار آئینه دیدم ور یکی

آن یکی را دیده ام در هر یکی

علم او آئینهٔ ذات وی است

آئینه خود غیر ذات او کی است

او تجلی کرده خوش در آینه

می نماید آن یکی هر آینه

روی او بنگر به نور روی او

تا چو آئینه نماید روبرو

نوش کن جام حبابی پر ز آب

تا خبر یابی ز جام و از شراب

ما درین دریا به هر سو می رویم

آبرو داریم و نیکو می رویم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  2:08 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۳۵

جامع مجموع اسما آدم است

لاجرم او روح جمله عالم است

عقل اول درهٔ بیضا بود

صورت و معنی ز جد ما بود

آدمی معنی است عقل کل به نام

جملهٔ عالم از او یابد نظام

حضرت مبدا چو او را آفرید

مبدا مجموع عالم شد پدید

علم اجمالیست او را از قضا

لاجرم لوح قضا خوانیم ما

نفس کلیه از او حاصل شده

این و آن با یکدگر واصل شده

مرد و زن یعنی نفوس و هم عقول

فرع ایشانند این هر دو اصول

نفس کل یاقوتهٔ حمرا بود

این کسی داند که او از ما بود

بعد از این هر دو طبیعت گفته اند

در این معنی بحکمت سفته اند

علم تفصیلی ز لوح دل بخوان

جامع علم قدر باشد چنان

آن گهی باشد هیولا یاد دار

صورتی خوش بر هیولائی نگار

هر دو با هم جسم کلّی خوانده اند

خوش حکیمانه سخنها رانده اند

عرش اعظم تخت الرّحمن بگو

الرحیم از کرسی اعلا بجو

سقف جنت عرش کرسی زمین

خوش جنانی باشد ار یابی چنین

بندگی سید هر دو سرا

این چنین فرمود ما را از خدا

هفت افلاکند نیکو یاد دار

کوکب هر یک به هر یک می شمار

چون زحل چون مشتری مریخ هم

آفتاب و زهره همچون جام جم

با عطارد ماه خوش سیما بود

نیست پنهان این سخن پیدا بود

چار ارکان مخالف بعد ازاین

معدنست و پس نبات ای نازنین

باز حیوان آنگهی جن ای پسر

نیک ترتیبی است نیکو می نگر

در زمین و آسمان باشد ملک

روز و شب خیرات می باشد ملک

آخر ایشان همه انسان بود

گر چه انسان اول ایشان بود

معنیش اول ، به صورت آخر است

روح باطن ، جسم پاکش ظاهر است

جامع مجموع اسما او بود

جمله می دان کاین جعل نیکو بود

روشنست و دیده ام در آینه

می نماید نور او هر آینه

از وجودش یافته عالم نظام

بلکه جان عالم است او والسلام

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  2:08 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲۷

بود ما از بود او پیدا شده

جمع گشته قطره و دریا شده

بر سر آبی و پنداری سراب

غرق آبی آب می جوئی ز آب

قطره و موج و حباب و بحر و جو

هر یکی را گر بیابی آب جو

در محیط دیدهٔ ما کن نظر

یکدمی بنشین و در ما می نگر

جام الوان پر کن از یک خم می

تا نماید رنگها از لطف وی

عاشقانه می بنوش از جامها

شاهدی را می نگر در جامه ها

چشم ما هر سو که جنبد در نظر

چشمهٔ آب حیاتست ای پسر

گر فسردی بر لب جو ژاله ای

ور گذاری آب روی لاله ای

هر گلی را شیشه ای دان از گلاب

هر حبابی کاسه ای می بین پر آب

کاسه و کوزه چو بشکستیم ما

در میان بحر بنشستیم ما

قطره و دریا نماید ما و او

کل شیئی هالک الا وجهه

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  2:08 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۳۶

ابتدای سخن به نام یکی

در دو عالم یک است و نیست شکی

جود او می دهد وجود به ما

جام گیتی نما نمود به ما

دیدهٔ ما نکو شده روشن

چشم عالم به نور او روشن

در همه نور او عیان دیدیم

تو چنین بین که ما چنان دیدیم

نور اسمای اوست در اشیا

خوش بود هر که خواند این اسما

آسمان و زمین و لوح و قلم

روشن از نور او بود فافهم

او یکی و صفات او بسیار

لیس فی الدار غیره دیار

نعمت اللهم و شدم آگاه

گفته ام لا اله الا الله

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  2:08 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۳۳

شخص و سایه دو نماید در نظر

بگذر از سایه یکی را می نگر

مظهر و مظهر به نزد ما یکی است

آب این امواج و این دریا یکیست

ز اعتبار ما و تو باشد دوئی

همچو ما بگذر ز خود کان یک توئی

هر که او فانی شود باقی شود

مدتی رندی کند ساقی شود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  2:08 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۳۷

بیا با ما درین دریا به سر بر

از اینجا دامنی خوش پر گهر بر

ز ما بشنو حبابی پر کن از آب

حباب از آب و در وی آب دریاب

به معنی آب در صورت حباب است

ببین در این و آن کان هر دو آبست

دمی در آفتاب و سایه بنگر

در آن هم سایه را همسایه بنگر

چه دریائی که ما غرقیم در وی

چه خوش جامی که ما داریم پر می

درین دریا به عین ما نظر کن

صدف بشکن تماشای گهر کن

اگر نورست اگر ظلمت که او راست

به راه کج مرو بشنو ز ما راست

وجودی جز وجود او نبینی

اگر آئی به چشم ما نشینی

به نور او جمال او توان دید

چنین می بین که سید آنچنان دید

نشان بی نشانی عارفان است

اگرچه بی نشانی هم نشان است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 12 فروردین 1395  2:08 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها