شمارهٔ ۱۶ - و کتب الیه ایضا
دلم از کار این جهان بگرفت
راست خواهی دلم ز جان بگرفت
که زمین بستد و زمان بگرفت
تا بجایی که می توان بگرفت
دست صیتش که در جهان علمست
بحر معنیست او وزین سبب است
که چو بحر از جهان کران بگرفت
عرضه کردند بر دلش دو جهان
همچو شمع از نگین نشان بگرفت
زهره از بهر نقل خویش آنرا
خرده بر عقل خرده دان بگرفت
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
پنج شنبه 12 فروردین 1395 9:55 AM
تشکرات از این پست