0

غزلیات سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۲

تا گل لعل روی بنمودست

بلبل از خرمی نیاسودست

دیرگاهست تا چو من بلبل

عاشق بوستان و گل بودست

روز و شب گر بنغنوم چه عجب

پیش معشوق کس بنغنودست

من غلام زبان آن بلبل

کو گل لعل روش بستودست

ساقیا وقت گل چو گل می ده

وقت گل تو به کس نفرمودست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  3:30 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۵

ماه شب گمرهان عارض زیبای تست

سرو دل عاشقان قامت رعنای تست

همت کروبیان شعبدهٔ دست تست

سرمهٔ روحانیان خاک کف پای تست

رای همه زیرکان بستهٔ تقدیر تست

جان همه عاشقان سغبهٔ سودای تست

وصل تو سیمرغ گشت بر سر کوی عدم

خاطر بی خاطران مسکن و ماوای تست

بر فلک چارمین عیسی موقوف را

وقت خروج آمدست منتظر رای تست

موسا چون مست گشت عربده آغاز کرد

صبر به غایت رسید وقت تجلای تست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  3:30 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۲

توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست

دی که بودم روزه‌دار امروز هستم بت‌پرست

از ترانهٔ عشق تو نور نبی موقوف گشت

وز مغابهٔ جام تو قندیلها بر هم شکست

رمزهای لعل تو دست جوانمردان گشاد

حلقه‌های زلف تو پای خردمندان ببست

ابروی مقرونت ای دلبر کمان اندر کشید

ناوک مژگانت ای جانان دل و جانم بخست

با چنان مژگان و ابرو با چنان رخسار و لب

بود نتوان جز صبور و عاشق و مخمور و مست

پارسایی را بود در عشق تو بازار سست

پادشاهی را بود در وصل تو مقدار پست

جز برای تو نسازم من ز فرق خویش پای

جز به یاد تو نیارم سوی رطل و جام دست

شادی و آرام نبود هر کرا وصل تو نیست

هر کرا وصل تو باشد هر چه باید جمله هست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  3:30 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۳

این چه جمالست و ناز کز تو در ایام تست

وین چه کمالست باز کز شرف نام تست

جان همه جانها کوثر و تسنیم تست

نقل همه نقلها پسته و بادام تست

سرمهٔ چشم سپهر تربت درگاه تست

حلقهٔ گوش سروش صدمهٔ پیغام تست

تکیه گه جان و دل گه رخ و گه زلف تست

بوسه گه چشم و لب گه در و گه بام تست

تقویت عاقلان لطف به تقدیر تست

تربیت عاشقان ناز به اندام تست

تا تو به شوخی گری پخته شود کار خام

کانکه درین روزگار سوخته بر خام تست

لهو و هوس را همی عشق شمردند خلق

عشق نه آنست چیست آنکه به هنگام تست

گام برون نه یکی کز پی بوسیدنش

مردمک دیده‌ها منتظر گام تست

طبع سناییت را توسنی اندر سرست

رایض او تا تویی توسن او رام تست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  3:30 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۰

راه عشق از روی عقل از بهر آن بس مشکلست

کان نه راه صورت و پایست کان راه دلست

بر بساط عاشقی از روی اخلاص و یقین

چون ببازی جان و تن مقصود آنگه حاصلست

زینهار از روی غفلت این سخن بازی مدان

زان که سر در باختن در عشق اول منزلست

فرق کن در راه معنی کار دل با کار گل

کاین که تو مشغول آنی ای پسر کار گلست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  3:30 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۸

ای صنم در دلبری هم دست و هم دستان تراست

بر دل و جان پادشاهی هم دل و هم جان تراست

هم حیات از لب نمودن هم شفا از رخ چو حور

با دم عیسی و دست موسی عمران تراست

در سر زلف نشان از ظلمت اهریمنست

بر دو رخ از نور یزدان حجت و برهان تراست

ای چراغ دل نمی‌دانی که اندر وصل و هجر

دوزخ بی مالک و فردوس بی رضوان تراست

در میان اهل دین و اهل کفر این شور چیست

گر مسلم بر دو رخ هم کفر و هم ایمان تراست

از جمال و از بهایت خیره گردد سرو و مه

سرو بستانی تو داری ماه بی کیوان تراست

آنچه بت‌گر کرد و جادو دید جانا باطل است

در دو مرجان و دو نرگس کار این و آن تراست

گر من از حواری جنت یاد نارم شایدم

کانچه حورالعین جنت داشت صد چندان تراست

از همه خوبان عالم گوی بردی شاد باش

داوری حاجت نیاید ای صنم فرمان تراست

در همه جایی سنایی چاکر و مولای تست

گر برانی ور بخوانی ای صنم فرمان تراست

این چنین صیدی که در دام تو آمد کس ندید

گوی گردون بس که اکنون نوبت میدان تراست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  3:31 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۴

تا هلاک عاشقان از طرهٔ شبرنگ تست

وای مسکین عاشقی کو را دل اندر چنگ تست

عاشق مسکین چه داند کرد با نیرنگ تو

جادوی بلبل اسیر چشم پر نیرنگ تست

نافهٔ آهو غلام زلف عنبر بوی تست

عنبر سارا رهین خط سبز از رنگ تست

تا نهفته مشک باشد مر ترا در زیر سیم

دستهای عاشقان یکباره زیر سنگ تست

من به رنگ تو ندیدم هیچ کس را در جهان

بر تو عاشق باد هر کو در جهان همرنگ تست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  3:31 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۶

بر دوزخ هم کفر و هم ایمان تراست

بر دو لب هم درد و هم درمان تراست

گر دو صد یعقوب داری زیبدت

کانچه یوسف داشت صد چندان تراست

خندهٔ تو چون دم عیساست کو

هر چه در لب داشت در دندان تراست

چند گویی کان و کان یک ره ببین

کانچه در کانست در ارکان تراست

چند گویی جان و جان یک دم بخند

کانچه در جانست در مرجان تراست

از لطیفی آنت جان خواند از آنک

هر چه آنرا خواند جان بتوان تراست

هر زمان گویی همی چوگان من

گوی از آن کیست گر چوگان تراست

چون همی دانی که میدان آن تست

گوی هم می دان که در میدان تراست

بنده گر خوبست گر زشت آن تست

عاشق ار دانا و گر نادان تراست

صورت ار با تو نباشد گو مباش

خاک بر سر جسم را چون جان تراست

من ترا هرگز بنگذارم ولیک

گر تو بگذاری مرا فرمان تراست

هیچ مرغ آسان سنایی را نیافت

دولتی مرغی که این آسان‌تر است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  3:31 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۲

کار تو پیوسته آزارست گویی نیست هست

زین سبب کار دلم زارست گویی نیست هست

خصم تو بازار من بشکست و با خصم ای صنم

مر ترا پیوسته بازارست گویی نیست هست

تا به خروارست شکر لعل نوشین ترا

در دلم عشقت به خروارست گویی نیست هست

طرهٔ طرار تو دل دزدد از مردم همی

شد یقین کان طره طرارست گویی نیست هست

ماهرویا تا تو کردی رایت صحبت نگون

رایت صبرم نگونسارست گویی نیست هست

بوسه‌ای را زان لب چون لعل نوشینت به جان

چاکر مسکین خریدارست گویی نیست هست

نرگس خونخوار تو پیوسته خون ریزد همی

نرگست بس شوخ و خونخوارست گویی نیست هست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  3:31 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۶

ای جان جهان کبر تو هر روز فزونست

لیکن چه توان کرد که وقت تو کنونست

نشگفت اگر کبر تو هرگز نشود کم

چون خوبی دیدار تو هر روز فزونست

عالم ز جمال تو پرآوازه شد امروز

زیرا که جمال تو ز اندازه برونست

در زلف تو تاب و گره و بند و شکنجست

در چشم تو مکر و حیل و زرق و فسونست

تا من رخ چون چشمهٔ خورشید تو دیدم

چشمم ز غم عشق تو چون چشمهٔ خونست

ای رفته ز نزدیک سنایی خبرت هست

کز عشق تو حال من دل سوخته چونست

از مهر تو چون نقطهٔ خونست دلم زانک

بر ماه ترا دایرهٔ غالیه گونست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  3:31 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۵

تا خیال آن بت قصاب در چشم من است

زین سبب چشمم همیشه همچو رویش روشن است

تا بدیدم دامن پر خونش چشم من ز اشگ

بر گریبان دارم آنچ آن ماه را بر دامن است

جای دارد در دل پر خونم آن دلبر مقیم

جامه پر خون باشد آن کس را که در خون مسکن است

با من از روی طبیعت گر نیامیزد رواست

از برای آنکه من در آب و او در روغن است

گر زبان با من ندارد چرب هم نبود عجب

کانچه او را در زبان بایست در پیراهن است

جان آرامش همی بخشد جهانی را به لطف

گر چه کارش همچو گردون کشتن‌ست و بستن است

از طریق خاصیت بگریزد از آهن پری

آن پریروی از شگرفی روز و شب با آهن است

هر غمی را او ز من جانی به دل خواهد همی

پس بدین قیمت مر او را یک جهان جان بر من است

ترسم آن آرام دل با من نگردد رام از آنک

کودکی بس تند خوی و کره‌ای بس توسن است

بر وصالش دل همی نتوان نهاد از بهر آنک

گر مرا روزی ازو سورست سالی شیون است

هر چه زان خورشید رو آید همه دادست و عدل

جور ما زین گنبد فیروزهٔ بی روزن است

هر زمان هجران نو زاید جهان از بهر من

خود جهان گویی به هجر عاشقان آبستن است

جامه‌های جان همی دوزم ز وصلش تا مرا

تن چو تار ریسمان و دل چو چشم سوزن است

از پس هجران فراوان چون ندیدم در رهش

آن بتی را کافت آفاق و فتنهٔ برزن است

گفتم ای جان از پی یک وصل چندین هجر چیست

گفت من قصابم اینجا گرد ران با گردن است

گر چه باشد با سنایی چون گل رعنا دو روی

در ثنای او سنایی ده زبان چون سوسن است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  3:31 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۵

نرگسین چشما به گرد نرگس تو تیر چیست

وان سیاهی اندرو پیوسته همچون قیر چیست

گر سیاهی نیست اندر نرگس تو گرد او

آن سیه مژگان زهرآلود همچون تیر چیست

گر شراب و شیر خواهی ریخته بر ارغوان

پنجه‌های دست رنگین پر شراب و شیر چیست

گر مثال دست شاه زنگ دارد زلف تو

پس دو دست شاه زنگی بسته در زنجیر چیست

آیتی بنبشته‌ای گرد لب یاقوت رنگ

اندر آن آیت بگو تا معنی و تفسیر چیست

دل ترا دادم توکل بر خدای دادگر

روی کردم سوی تو تا بر سرم تقدیر چیست

مر مر اگر کشته خواهی پس بکش یکبارگی

من کیم در کشتن من این همه تدبیر چیست

مر مرا چون زیر کردی در فراق روی خویش

وانگهی گویی خروش و نالهٔ چون زیر چیست

ای سنایی در فراقش صابری را پیشه گیر

جز صبوری کردن اندر عاشقی تدبیر چیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  3:31 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۴

سبب عاشقان نه نیکوییست

آفت دلبران نه مه روییست

عشق ذات و صفات شرکت نیست

بت پرستیدن از سیه روییست

عشق هم عاشقست و هم معشوق

عشق دو رویه نیست یکروییست

مایهٔ عشق بی‌نصیبی دان

هر که گوید جز این سمر گوییست

قطع کردم سخن تمام نگفت

راحت عاشقان ز کم گوییست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  3:31 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۶

ماه رویا گرد آن رخ زلف چون زنجیر چیست

وندران زنجیر چندان پیچ و تاب از قیر چیست

گر بود زنجیر جانان از پی دیوانگان

خود منم دیوانه بر عارض ترا زنجیر چیست

گر شراب و شیر خواهی مضمر اندر یاسمین

تودهٔ عنبر فگنده بر شراب و شیر چیست

قبلهٔ جان ای نگار از صورت و روی تو نیست

از خیالت روز و شب در چشم من تصویر چیست

قد من گر چون کمان از عشق تو شد پس چرا

گرد آن دو نرگس بیمار چندان تیر چیست

آیتی کز فال عشق تو برآید مر مرا

اندر آن آیت به جز اندوه و غم تفسیر چیست

در ازل رفته‌ست تقدیری ز عشقت بر سرم

جز رضا دادن نگارا حیله و تدبیر چیست

ای سنایی چون مقصر نیستی در عشق او

در وفا و عهد تو چندین ازو تقصیر چیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  3:31 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۳

ای ساقی می بیار پیوست

کان یار عزیز توبه بشکست

برخاست ز جای زهد و دعوی

در میکده با نگار بنشست

بنهاد ز سر ریا و طامات

از صومعه ناگهان برون جست

بگشاد ز پای بند تکلیف

زنار مغانه بر میان بست

می خورد و مرا بگفت می خور

تا بتوانی مباش جز مست

اندر ره نیستی همی رو

آتش در زن بهر چه زی هست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  3:31 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها