0

طریق التحقیق سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

فصل در اکل و شرب

ازپی لقمه‌ای چه ترش و چه شور

تاکی این گفت وگوی شیرین شور

بر در این و آن چو سگ چه دوی‌؟

گرنه‌ای سگ چنین به تک چه چه دوی‌

بیش خوردن قوی کند گردن

لیک زبرک شوی زکم خوردن

آفت علم و حکمتست شکم

هرکه را خورد بیش‌، دانش کم

مرد باید که کم خورش باشد

تا درونش به پرورش باشد

هر چه پرسی ازو نکو داند

سرهای حقیقت او داند

فرخ آن کاختیار او همه سال

عمل صالحست و اکل حلال

هست به نزد من در این ایام

بینوا زیستن زکسب حرام

چونکه جان را زعشق قوت بود

قوت از حی لایموت بود

ای عزیز این همه ذلیلی چیست‌؟

وی سبک روح، این ثقیلی چیست‌

شکم از لوت چار سو چه کنی‌؟

خویش را بندهٔ گلو چه کنی‌؟

لقمه‌ای کم خوری زکسب حلال

به بود از عبادت ده سال

مرد باید که قوت جان جوید

هر چه گوید همه زجان گوید

نظر از کام و از گلو بگسل

هر چه آن نیست حق‌، ازو بگسل

تا تو در بند آرزو باشی

پر بار خسان دوتو باشی

چون تو از آرزو بتابی روی

آرزو در پی‌ات کند تک و پوی

به حقیقت بدان که ایزد فرد

در ازل روزی‌ات مقدر کرد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  2:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

فصل فی الرزق

آنکه جان آفرید روزی داد

شور بختی و نیک روزی داد

روزی از وی طلب نه از مکسب

از فلک جوی مه نه از نخشب

غم روزی مخورکه خود برسد

به خردمند و بیخرد برسد

روزی خود به پر چرخ‌کبود

نتواند کسی به جهد افزود

پیش هر ناکس و خسیس و بخیل

از یی نان مباش خوار و ذلیل

خویش را زآفتاب سایه نمای

همچو کیوان بلند پایه نمای

تن مپرور که جای او گورست

خورش کرم و روزی مور است

روح پرور اگر خرد داری

هان و هان ضایعش بنگذاری

چون که آن دم به وقت‌کار آید

روح باشد که در شمار آید

روح نوریست زان ولایت پاک

که تعلق گرفت با این خاک

پرتو نور فیض ر‌بانی است

گر چه محبوس جسم ظلمانی است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  2:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

خطاب به خورشید

ای خطاب تو نیر اعظم

ای خضر کسوف مسیحا دم

ای فریدون خطهٔ اعلی

بی نصیب از تو دیدهٔ اعمی

چون نمایی به صبح رایت نور

خیل ضحاک شب شود مقهور

در حجاب تو اختران یکسر

اندرین هفت منظر اخضر

دو وشاقند بسته دردو وثاق

بر میان بهر بندگیت نطاق

هم قمر پرده‌دار ایوانت

هم عطارد دبیر دیوانت

از پی بزم توست خنیاگر

در سیم قصر، زهره ازهر

بسته پیشت کمر به سرهنگی

والی عقرب آن یل جنگی

سعد اکبر عیال‌ انعامت

راهب دیر حارس بامت

توکه در هفت‌کشوری خسرو

شهسواری و لیک تنها رو

دار ملک تو کشور چارم

بام قصر تو پنجمین طارم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  2:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

فصل فی الصبر والشکر

هر که را داد ایزدش توفیق

صبر و شکرش بود همیشه رفیق

این بکاهد بلا و محنت را

وان فزاید غنا و نعمت را

صبرتلخ است ازو بود حرجت

او دهد از بلا و غم فرجت

چون شکر ذوق شکر شیرین‌است

نعمت افزای و قوت آیین است

باد دایم به هر دو حال ترا

تا میسر شود کمال ترا

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  2:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

فصل فی التسلیم

لطف او هر که را دلالت داد

آخرش هدیهٔ هدایت داد

قهرش آن را که بد مقالت کرد

هدف پاسخ ضلالت کرد

زشتی و خوبی وکم و بیشی

رنج و راحت‌، غنا و درویشی

کردهٔ اوست جمله نیک بدان

«‌یفعل الله مایشا» برخوان

بد و نیک تو در عمل بسته ست

نقش آن جمله در ازل بسته‌ست

هر چه امروز پیش می‌آید

همه برجای خویش می‌آید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  2:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

فی قدوم الخضر

دوش چون شاهد جهان افروز

زلف شب برگرفت از رخ روز

من چو عنقا نهفته روی از خلق

شسته حرف پا زتختهٔ زرق

گاهی اندر فنا بقا جستم

درد را زان جهت دوا جستم

کاه سر بر در عدم زده‌ام

در ره نیستی قدم زده‌ام

به وثاقم درآمد از ناگاه

خضر پیغمبر آن ولی الله

گفت ای عندلیب گلشن کن‌

طوطی خوش نوای نغز سخن

تا کی این عاجزی و حیرانی

اندرین تنگنای ظلمانی

چونکه بر تافتی زدعوی روی

خیز و آب حیات معنی جوی

تا زین ظلمتت نجات بود

در جهان بقا حیا ت بود

در مضیق جهان توقف چیست‌؟

این همه غصه و تاسف چیست‌؟

نه چو یعقوب‌گم شدت فرزند

که بریدی زخرمی پیوند

گفت خضرم ز راه غمخواری

کای فرو مانده در گرفتاری‌

بیت احزان چه جای توست بگو

مصر عشق از برای توست بجو

خیز و بیرون خرام ازین مسکن

رخت خود پن وطن برون افکن

کاندرین خطه خراب آباد

نشود خود دل خراب آباد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  2:02 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

فصل فی العافیه

در جهان هر چه هست عاریت است

بهترین نعمتیش عافیت است

هست اندر جهان جسمانی

عافیت ملکت سلیمانی

هر که در عافیت بداند پست

قدر این مملکت شناسد چیست

خشک نانی به عافیت زجهان

نزد من به زملکت خاقان

فرخ آن کو دل از جهان برکند

ببرید از جهانیان پیوند

فرخ آن کو به گوشه‌ای بنشست

گشت فارغ زگفت وگوی‌برست

هرکه را این غرض میسر شد

از شرف با ملک برابر شد

شاه ایوان غلام او باشد

جرعه خواران جام او باشد

چون ترا عافیت نماید روی

پس از آن بر طریق آزمپوی

آز بگذار تا نیاز آری

کاز آرد به رویها خواری

طمع و آز را مرید مباش

بایزیدی کن و یزید مباش

از پی ملک او گزید سفر

دو جهان پیش او نداشت خطر

بزن ای پیرو جوانمردان

بر جهان پشت پای چون مردان

تا ترا بر جهان و جان نظر است

هر چه هستی توست در خطراست

برفشان آستین زجان و جهان

التفاتی مکن بدین و بدان

شاخ حرص و هوا ز بیخ بکن

کردن آز و آرزو بشکن

هر چه یابی زنعمت دنیا

برفشان بهر عزت عقبا

چون الف آن‌کسی‌که هیچ نداشت

اندر آن هیچ بند و پیچ نداشت

دم زتجرید، آن تواند زد

که لگد بر جهان‌، تواند زد

در روش چون بدین مقام بود

دان که در عاشقی تمام بود

مرد این ره چو راهرو باشد

هر زمان قربتیش نو باشد

نقش کژ محو کن زتخته دل

تا شود کشف بر تو هر مشکل

هر مرادی که از تو روی بتافت

نتوان جز براستی دریافت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  2:02 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

در فضیلت عدالت

عدل شمعی بود جهان افروز

ظلم شه آتشی ممالک سوز

رخنه در ملک شاهی آرد ظلم

در ممالک تباهی آرد ظلم

شه چو ظالم بود نپاید دیر

زود گردد برو مخالف چیر

ظلم تا در جهان نهاد قدم

عافیت شد در آرزوی عدم

عدل تا سایه از جهان برداشت

خوشدلی رخت از این مکان برداشت

مادر خرمی عقیم بماند

غصه در سینه‌ها مقیم بماند

جگر اهل دل پر از خون شد

دل ارباب فضل محزون شد

در جهانی که هست کون و فساد

در کشیدند رخ‌، صلاح و سداد

دورگردون نگرکه جون دون شد

جنبش اختران دگرگون شد

برکشید آسمان لئیمان را

تیره کرد اختر کریمان را

خاک بر تارک ضعیفان بیخت

آبروی همه شریفان ریخت

این لئیمان که سر برآوردند

عادت و رسم دیگر آوردند

همه از دانش است دعویشان

لیک بی دانشی است معنیشان

علمشان بهر فتنه انگیزی است

فضلشان از برای خونریزی است

بوی گند آید از فضایلشان

دیو بگریزد از شمایلشا ن

خویشتن ناشناس و بی‌ادبند

همه آزار خلق را سببند

آنچه بینی که مشتری نظرند

گه زکیوان نحس‌، نحس‌ترند

هم زبانشان زفحش آموده

هم درونشان به خبث آلوده

عالمی پر زدیو و دد بینی

جمله مست شراب خود بینی

هر یکی همچو دیو درنگ و پوی

همه دور از خدا و دنیا جوی

تو چه کوبی چنانکه ایشانند؟

بکن اندیشه نامسلمانند

این گروه دگر که مظلومند

اندرین روزگار محرومند

همه سرکشته و پریشانند

خسته تیغ ظلم ایشانند

آهشان سوخت سقف گردون را

اشکشان دجله ساخت‌ هامون را

عجب ارآهشان اثر نکند

درود دلشان جهان سقر نکند

هست آن را که هست نادانتر

کار او از همه به سامانتر

وآنکه داند که کار دنیا چیست

یکنفس خوش نمی‌تواند پست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  2:02 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

در تنبیه غافل و مذمّت جاهل

طلب صحبت خسان نکنی

تکیه بر عهد ناکسان نکنی

که نکردست خس‌، وفا با کس

سگ به گاه وفا به از ناکس

گر رخ ناکسان نبینی به

با خسان هر چه کم نشینی به

زانکه ناکس ز دد بتر باشد

راست خواهی زبدبتر باشد

گر تو نیکی‌، بدان کنند بدت

کم کند صحبت بدان خردت

تا توانی مجوی صحبتشان

که مه ایشان مه نام و کنیتشان

زین حریفان وفای عهد مجوی

وز درخت کبست شهد مجوی

منشین با بدان و بدکاران

باش دائم رفیق دینداران

از برون و درون مردم بد

صورت آدم است و سیرت دد

پای در کش زهمنشینان

دیده بر دوز تا نبینیشان

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  2:02 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

فصل فی البلا

عاشقان را غذا بلا باشد

عاشقی بی بلا کجا باشد

لقمه از سفرهٔ بلا خوردند

می‌زمیخانهٔ رضا خوردند

هرکه را در جهان بلا دادند

اولش شربت رضا دادند

نزد آن کس‌که در ره آمد مرد

رنج و راحت یکیست و دارو و درد

رهروان از بلا نپرهیزند

چون بلا رخ نمود نگریزند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  2:02 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

حکایت

بود در عهد ما شهی کافر

نام او در جهان به عدل شمر

سایهٔ عدل بر جهان گسترد

خلق را در خط امان آورد

ملک خود را به عدل‌کرد آباد

کآفرین بر شهان عادل باد!

مهربان بود بر رعیت خود

از برای صلاح دولت خود

در پناهش رعیت آسوده

ده به داد و دهش بیفزوده

ایزدش عز این جهانی داد

مدتی دیر زندگانی داد

روزگاری جهانگشایی کرد

کامرانی و پادشایی کرد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  2:02 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

کثرة الضحک تمیت القلب

برتو بادا که خیره کم خندی

وربخندد کسی تو نپسندی

هیچ دانی غرض از اینها چیست‌؟

هر که خندید بیش‌، گریست

در جهانی دهان زخنده ببند

چون برستی زهول حشر، بخند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  2:02 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

فصل در مذمّت مرائی و ریائی

صفت آنکه داردش حق دوست

هر چه جز حق بود همه بت‌اوست

دان که آنجا که شرط بندگی است

بهترین طاعتی فکندگی است

تا تو خود را نیفکنی زاول

نکنند ت قبول هیچ عمل

تات باشد به کنج زاویه جاه

برگرفتی به قعر هاویه را

نیست شو در رهش که راه‌این‌است

دربن چاه شو که جاه این است

از پی آنکه زاهدت خوانند

صوفی چست و عابدت خوانند،

ظاهر آراستی به حسن عمل

باطن انباشتی به زرق و حیل

نه غلط گرداب خطات افتاد

این خطابین‌ که از کجات افتاد

رهروان را روش چنین نبود

در طریقت طریق این نبود

نشود گر کند به آب گذر

قدم راهرو به دریاتر

وربگیرد همه جهان آتش

دامنش را نسوزد آن آتش

نقد دل قلب شد در این بازار

کودلی در جهان تمام عیار؟

دل که او دار ضرب عشق ندید

روی اخلاص و نقش صدق ندید

ای زنقد وجود خویش به شک

خیز و بنمای نقد خود به محک

تاببینی توکم عیاری خویش

زین چنین شور و زشت‌کاری خویش

به زبان خیره لاف چند زنی‌؟‌!

لاف نیز از گزاف چند زنی‌؟‌!

چند گویی که من چنین کردم‌؟

اول شب به روز آوردم‌؟

طاعت روزم اینچنین بودست‌؟

تیره‌شب ،‌سوزم‌اینچنین‌بودست‌؟

در نماز و نیاز خاشع باش

در قیام و قعود خاضع باش

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  2:02 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

فصل فی ذم الظلم

در جهان هرکه بینی ازکه و مه

همه در بند آنکه فردا به

همه را بر امید بوک و مگر

عمر بگذشت و روز روز بتر

کار بر خاص و عام شد مشکل

غصه دارند این و آن حاصل

رفت کار جهانیان زنسق

گشت یکباره ملک بی رونق

کرد بنیاد ملک‌، ظلم‌، خراب

رفت خورشید عدل زبرسحاب

چرخ منسوخ کرد آیت عدل

سرنگون گشت باز رایت عدل

معدلت اندرین زمانهٔ شوم

شد چو سیمرغ وکیمیا معدوم

نیست انصاف در ولایت ما

دل ما خون شد از حکایت ما

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  2:02 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

حکایت

ای شنیده فسانه بسیاری

قصهٔ کوزه‌گر شنو باری

کوزه‌گر سال و ماه در تک و پوی

تاکند خاک دیگران به سبوی

چون که خاکش نقاب روی کنند

دیگران خاک او سبوی کنند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 11 فروردین 1395  2:03 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها