0

قطعات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۳۱

پادشاها خواست کردن جانم استقبال تو

لیکن از بیماری جان بود پایم سخت سست

جز دل و جان نیستم چیزی سزای حضرتت

حال جان من برین سان است و دل خود پیش توست

شکر ایزد را که بوم ظلم را بشکست بال

شاهباز آمد به تخت بخت شاد و تندرست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:11 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۳۲

بلقیس ثانی ای که صد پایه رای تو

بالای دست را بعه آسمان نشست

لطفت به آستین کرم پاک می‌کند

گردی که گرد دامن آخر زمان نشست

خورشید مهر توست که در جان چرخ تافت

گوهر حدیث توست که در طبع کان نشست

گردی است کز نشاط تو برخاست آسمان

آنگه به خدمت آمد و بر آستان نشست

نام کنیزکی تو بر خود نهاد گل

زان بر سریر مملکت بوستان نشست

شاها امید بود که داعی به دولتت

بر مرکبی بلند جوان روان نشست

اسپیم پیر کوته کاهل همی دهند

اسبی نه آنچنان که توانم بران نشست

چون کلک مرکبی سیه و سست و لاغر است

جهل مرکب است بر اسبی چنان نشست

از بنده مهتر است به ده سال و راستی

گستاخی است بر زبر مهتران نشست

اسب سیه نخواهم و خواهم به دولتت

بر خنگ باد سرعت آتش عنان نشست

ور نیست خنگ نیک بفرمای تا مرا

اسبی چنان دهند که بر وی توان نشست

ظلت ظلیل باد که گیتی به دولتت

در سایه مظله امن و امان نشست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:11 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۲۹

شاها یقین که مدح و ثنای تو برترست

زانها که در سواد دل و دفتر آمده است

شاها بیان حال مفصل نمی‌کنم

درد مفاصل است که گردم برآمدست

از درد جامه‌ای که به زانو همی رسد

زین جامه خانه بهره من چاکر بر آمدست

درد دل و جفای جهانم نبود بس

کم درد پای نیز کنون بر سر آمدست

حالم ز من مپرس که بهر عرض حال

برخاسته است درد و به زانو درآمدست

این بوده است مانع اگر زانکه چند روز

سلمان به آستان شما کمتر آمدست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:11 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۳۳

صاحب قران دور فلک خواجه تاج الدین

ای خواجه‌ای که دین و سعادت قرین توست

تو خاتم اکابری و دست حکم تو

آن خاتمی که دست خرد در نگین توست

دستت کلید باب امید خلایق است

دهر آن کلید یافته در آستین توست

هر جا که می‌نشینی و هر جا که می‌روی

اقبال همرکاب و خرد همنشین توست

کردست ملک را یدها هم به دست شاه

کلک یسار بخش که آن در یمین توست

محمود بنده زاده داعی دولتت

کو چو رهی به لطف و عنایت رهین توست

کردست التماس وزین ملتمس هزار

موقوف یک اشارت رای رزین توست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:11 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۳۵

پادشاها مهد عالی می‌رود سوی شکار

لیکن اسباب شدن ما را مهیا هیچ نیست

خیمه و اسب است و زین جامه اسباب سفر

جز دو اسب لاغری با بنده زینها هیچ نیست

نوکرانی نیز نیکو دارم اما هیچ یک

بر سرش دستار بر تن جبه در پا هیچ نیست

لاجرم از گفت و گوی نوکران در خانه‌ام

جز حدیث سرد و تشنیع و تقاضا هیچ نیست

زیر و بالا چون مگوید مردکی کش روز و شب

جز زمین و آسمان در زیر و بالا هیچ نیست

هم عفا الله قرض خواهم کودم فردای من

می‌خورد با آنکه می‌داند که فردا هیچ نیست

وجه مرسومی که سلطانم معین کرده بود

جو به جو مستغرق است و حالا هیچ نیست

آن محقر چون دهان شاهدان آوازه‌ای

داشت اما چون نظر کردیم پیدا هیچ نیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:11 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۳۶

ای جهانبشخ جوانبختی که اهل فضا را

جز جنابت در جهان امروز استظهار نیست

نو عروس تازه روی فتح را در روز عرض

جز به خون دشمنت گلگونه رخسار نیست

با عیار جوهر رای جهان آرای تو

آفتاب زر فشان را گرمی بازار نیست

کیست آنکو با تو پا بیرون نهاد از دایره

کو به کار خویشتن سرگردان تر از پرگار نیست

خود کدامین ذره است از خاک درگاهت که آن

توتیای دیده بخت او لوالابصار نیست

در چنین ملکی که هر کس را که بینی غله‌اش

گو ز صد گر نیست افزون، کم ز صد خروار نیست

در عراق امروز دشتی نیست کان از بهر کشت

چون سرای خصم ناهموار تو هموار نیست

کار، کار کارهای گندم است امروز و جو

لاجرم یک جو ندارد هر که گندم کار نیست

من ز بی کشتی چو کشتی‌ام که بر خشک اوفتد

کم جوی در دست و یک من گندم اندر بار نیست

از پی زرعم فلانی چند در کارست و کیست

در عراق اکنون کسی را کش فلان در کار نیست

کدخدایی‌ام کنون پا بست اطفال و عیال

صورت امسال من چون پار و چون پیرار نیست

در چنین شهری و وقتی و چنین بی برگییی

سی چهل نان خواره دارد بنده را غمخوار نیست

ده فلان باید مقسم کردنم یا هفت و هشت

گر نباشد هفت و هشت از پنج و ز شش چار نیست

این چه بی شرمی و ابرامست سلمان تن بزن

شد غرض معلوم شه را حاجت تکرار نیست

غله بی گاو و زر خواجه زراعت می‌کنی

کز زراعت هر که را زر نیست برخوردار نیست

آسمان کز سور دارد گاو تخم از سنبله

زان ندارد حاصلی کش در هم و دینار نیست

دولت مخدوم باقی باد و باقی بنده را

جز دعای دولتش مقصود ازین اشعار نیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:11 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۳۴

ایا سحاب نوالی که ابر دریا دل

به های های ز دست تو بارها بگریست

به هر کجا که کنی روی فتح پیشرو است

که پشت فتح به روی مبارک تو قویست

خدا یگانا من بنده قدیم توام

به حال بنده ازین بیش بایدت نگریست

کسی که در ورق بخشش تو ثابت نیست

سه چار سال پیاپی به غیر سلمان کیست؟

ز ذل فاقد و از طعن مردمان هر دم

مرا بدار به نوعی که خوش توانم زیست

وظیفه‌ای که ازین پیش داشتم آن نیز

نمی‌دهند ازین پس وظیفه من چیست؟

زیاده باد هزاران عطیه کبری

شمار عمر تو و هر عطیه‌ای صد و بیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:11 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۳۸

خواجه از قول باز می‌گردد

خواجه را شرط و قول و پیمان نیست

دلپذیر است قول او لیکن

لیکنش بازگشت چندان نیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:11 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۳۹

ز پیری جهان دیده کردم سوالی

که بهر معیشت ز مال بضاعت

چه سرمایه سازم که سودی کند گفت

اگر می‌توانی قناعت قناعت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:11 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۴۰

مشیر ملک و صلاح زمانه عزالدین

که هر چه هست به جز خدمت تو نیست صلاح

هرآنچه بر دل خصمت گذشته کج بوده

مگر به روز نبرد تو در سهام و رماح

به هر زمین که گذر کرده باد آبادی

نسیم معدلتت جسته از مهب ریاح

بزگوارا یک شمه بشنو از حالم

که چیست بر دلم از گردش صباح و رواح

جماعتی چه جماعت سه چار بی سر و بن

همه به خصمی من بر کشیده قلب و جناح

بر آن امید نشسته که خون من ریزند

که هر چه بود به جز خونشان نبود مباح

بجز هنر همه جرمم دعای دولت توست

که عقد منتظمش کرد روزگار و شاح

به دولت تو بر آرم دمارشان از سر

مرا زبان چو خنجر کفایت است صلاح

تو دیرمان به جهان و جهانیان که تو را

بدین به خلق فرستاد رازق فتاح

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:11 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۳۷

وزیرا جهان قحبه بی وفاست

تو را زین چنین قحبه‌ای ننگ نیست

برون زین فراخی دگر را بخواه

خدای جهان را جهان تنگ نیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:12 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۴۵

ای وجودت سبب راحت و آسایش خلق

به وجودت ابدا زحمت و رنجی مرساد

از ره راستی اندر چمن دین سروی

خاطرت باد چو سرو از همه بندی آزاد

گر چه از هستی ما عارضه‌ات گرد انگیخت

نور چشم هنری هیچ غبارت مرصاد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:12 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۴۲

پادشاها صبوح دولت تو

متصل با صباح محشر باد

بنده امروز پنج روز گذشت

که برین برهمی زنم فریاد

نه کسی می‌رسد به فریادم

نه یکی می‌کند ز حالم یاد

چه دهم شرح لطفهای کچل

آن نکو سیرت فرشته نهاد

سر من از جفای او کل شد

که به موییم از و نگشاد

بستد از بنده راه خود صد بار

یک یک راه راه بنده نداد

کرد بیداد و داد دشنامم

دادای پادشاه عادل داد

بخت نیکت به منتهای امید

برساناد و چشم بدمرساد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:12 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۴۶

ای یاد حضرتت چو قدح مایه نشاط

طبع جهان به خرمی دولت تو شاد

آن لفظ وعده‌ای که پی آن محقرست

حاشا که از ضمیر منیرت رود زیاد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:12 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۴۷

خدایگان وزیران ملک آصف عهد

زهی نهاده نهاد تو عدل را بنیاد

غبار ادهم کلک تو عنبر اشهب

غلام سنبل خلق تو سوسن آزاد

ز صنع تربیت رای بنده پرور توست

خرد که پیر فلک را نزاده دارد یاد

گر از شمامه خلقت صبا اثر یابد

شود بنفشه محزون چو گل از آن هم شاد

زبان لاله ازان شد به عنبر آلوده

که او حکایت خلق تو می‌کند با باد

خدایگانا احوال من ز دور فلک

به صورتی است که احوال دشمنان تو باد

الاغکی دو سه زین پیش داشت بنده تو

به وجه قرض یکایک به قرض خواهان داد

کنون تصور آن می‌کند که بر تابد

به سوی ساوه عنان عزیمت از بغداد

پیاده رخ به ره آورده ماتم از حیرت

تو شهسواری و اسبی به مات باید داد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:12 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها