0

قطعات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۱۴

ای عذار تو از آفتاب تا بی یافت

گمان مبر که عذارت در آفتاب بسوخت

ولی چو در رهت افتاد آفتاب به مهر

جمال روی تو را دل بر آفتاب بسوخت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:08 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۱۶

ای سرفراز شهی کز بن دندان چو خلال

به غلامی درت قیصر و خاقان بر خاست

به هوای چمن خلق تو جان داد به باد

هر نسیمی که از اطراف گلستان برخاست

زان سر زلف بریدند که دردورانت

فتنه از زیر سر زلف پریشان برخاست

ای سبا خوف که از جود تو در بحر نشست

وی سبا ناله که از عهد تو ازکان برخاست

پادشاها اگر از زحمت دندان دو سه روز

حضرت پادشه از مسند دیوان برخاست

انجم از غم همه بودند فرو رفته به خود

یعنی این عارضه از گردش ایشان برخاست

درد، عمری به جهان زحمت مردم می‌داد

رای عالی تو را رغبت در مان برخاست

غضبت خواست که دندن کواکب شکند

فلک آمد به شفاعت ز سر آن برخاست

درد را عدل تو بنمود به کین دندانی

گفت می‌بایدت از عالم ابدان برخاست

زبده عالم ابدان چو تن پاک تو بود

درد فرمان تو برد از بن دندان برخاست

بر بساطت منشیناد درین توده خاک

گرد دردی که ز آمد شد دوران بر خاست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:09 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۱۷

به نسب نیست نسبت مردم

هر کسی را به نفس خود شرف است

شرف در به جوهر خویش است

نه ز پاکی جوهر صدف است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:09 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۱۸

تاج بخش خسروان شاهی کز آب تیغ او

جویبار مملکت پیوسته سبز و خرم است

رای او را زین زر بر پشت صبح اشهب است

قهر او را داغ کین بر ران شام ادهم است

نجم سیار از شهاب تیغ او یک پرتو است

بحر زخار از ریاض طبع او یک شبنم است

چون بیاض روی خوبان از سواد چین زلف

عکس صبح نصرتش تابان ز شام پرچم است

نوبت کوشش خروش کوس در گوشش بسی

شادی افزاتر ز صوت نغمه زیر و بم است

در علو پایه صدر منصب جمشید را

پیش دست و مسندش دست تواضع بر هم است

دست حکمش تا به صدر قدر باز افکنده‌اند

عدل را انصاف بار افتاده دستی محکم است

چرخ بالا دست گو دارد جهان زیر نگین

روز و شب گردان بر انگشتش بسان خاتم است

خسروا بلقیس ثانی آنکه مهد عصمتش

در جناب قدس بالاتر ز مهد مریم است

کرد در حق من احسانی و تنها حق وی

نیست بر من بلکه بر مجموع اهل عالم است

نایبان یک نیمه زر دادند و زان نیمی برات

بر وجوه تقدمه یعنی که وجهی اقدم است

باز می‌خواهند وجه داده را بعد از دو ماه

کافرم زان وجه اگر باقی مرا یک درهم است

نیست بر من حبه‌ای باقی و در دیوان مرا

مبلغی باقی است باقی رای عالی حاکم است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:09 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۱۹

شهی که شنقر عنقا شکار او را ماه

کلاه گوشه خورشید زنگ زرین است

چو باز سر علمش راهمای گردون دید

به چرخ گفت نظر باز کن که شاهین است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:09 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۲۰

زهی آصف کز صفاتی کز کفایت

تو را ملک سلیمان در نگین است

چو کلکت دانه مشکین فشاند

هزارش چون عطارد خوشه چین است

قضا با امر و نهیب همعنان است

قدر با صدر قدرت همنشین است

ز خاک درگهت صد پی کشیده

فلک نیل سعادت بر جبین است

ز شوق طاعتت صد ره نهاده

اسد داغ ارادت بر سرین است

وزیرا کاتب دیوان اعلی

چه گویم راستی مردی امین است

دور رسمک داشت در بغداد و واسط

رهی کز بندگان کمترین است

نجس کرد آن یکی را خواجه طاهر

که با خلق خدا دایم به کین است

یکی را خود یمین الدین بر آن است

که حاصل کرده از کد یمین است

یکی مطعون ارباب شمال است

یکی موقوف اصحاب یمین است

نمی‌دانم که در رسم من افتاد

خلل یا رسم این دیوان چنین است

من آن مستوفی نحس نجس را

اگر طاهرتر از ما معین است

سزایی می‌توان داد لیکن

نظر بر خواجه روی زمین است

به استخلاص من پروانه فرمای

که چون شمعم زبانی آتشین است

سخن را بر دعایت ختم کردم

که آمین در دعا روح‌الامین است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:09 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۲۱

الا ای آفتاب مشرق فضل

که تاب مهرت اندر جان ماه است

عنان تا تافتی بر جانب شام

جهان در چشم من چون شب سیاه است

به امید قدومت انجمن را

همه شب دیده چون انجم به راه است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:09 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۲۳

تا مادر زمانه بتایید نه پدر

آیین وضع و حمل ولادت نهاده است

وین مهد لاجوردی افلاک را خرد

آرایش از جواهر جرام داده است

دل شاد باش کز صدف فطرات وجود

پاکیزه جوهری چو تو هرگز نزاده است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:09 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۲۲

ای جهانگیری که وقت رفتن و باز آمدن

موکب نصرت عنایت در عنان پیوسته است

کرده سهم عدل تو صد پی کمان را گوشه گیر

ساخته شمشیر را کلک تو دایم دسته است

دین پناها مدتی شد کز سواد حضرتت

مردم چشمم چو اشک من کناری جسته است

جز خیالت کس نمی‌آید به پرسش بر سرم

خواب دست از من به آب دیده من شسته است

هم سقی الله اشک من کز عین مردم زادگی

در چنین غرقاب دست از دامنم نگسسته است

تا به گوش من خروش کوس عزمت می‌رسد

هوشم از تن رفته و مسکین دل از جا جسته است

جان من بر بسته است اینک به همراهیت بار

دل به کلی از تعلقهای تن وارسته است

دیده سرگردان و حیران مانده است از خستگی

گرچه با این خستگی او نیز هم بربسته است

دیرتر گر می‌رسد چشمم به گرد موکبت

خسروا معذور می‌فرما که چشمم خسته است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:09 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۲۴

پادشاها ز عمر خویش مرا

بی حضور شما چه فایده است

از دعا گو به غیبت و حضور

شاه را جز دعا چه فایده است

همچنان چون ز حضرتت دورم

بودن اینجا مرا چه فایده است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:11 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۲۵

دادند اشتری دو سه نواب شه مرا

شادان شدم از آنکه مرا چارپا بسی است

عقلم به طنز می‌گفت انظر الی الابل

کاندر ابل عجایب صنع خدا بسی است

دیدم ضعیف جانوری مثل عنکبوت

گفتم کزین متاع مرا در سرا بسی است

پرسیدمش چه جانوری گفت من شتر

گفتم بلای جانی و ما را بلا بسی است

گفتم تو گربه‌ای نه شتر گفت چاره نیست

در حیز زمانه شتر گربه‌ها بسی است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:11 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۲۶

می که نفع است درو در خوردست

گرچه بیش از همه بدنام و دنی است

خار کو ما در گلبرگ طری است

ز آنچه آزار کند سوختنی است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:11 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۲۷

دیدن خواجگان بلایی بود

بنده عمری ازین بلا می‌جست

ناگهانش به علت رمدی

دولتی داد اتفاقی دست

رفت در کنج خانه‌ای تاریک

دیده دربست و از بلا وارست

بنده صد سال دیگر ار باشد

بیش ازین خواجگان که اکنون هست

روشنایی جز این نخواهد دید

غیر ازین طرف بر نخواهد بست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:11 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۲۸

دیدمش دوش رخ تراشیده

گفتم ای جان و دل که روی تو خست

گفت مشاطه بهر چشم بدان

خالی از وسمه بر رخم می‌بست

عرضم زانکه سخت نازک بود

تاب وسمه نداشت خون برجست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:11 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قطعه شمارهٔ ۳۰

چون به قشلاق قرا باغ آمدیم

گفتم از افلاس وا خواهیم رست

جرها زین مملکت خواهیم کرد

طرفه‌ها ز اطراف بر خواهیم بست

ناخن اندر هر طرف انداختیم

عاقبت کو کارد در دستم شکست

نیست در دستم از آن جر جز جرب

بر نیامد غیر ازین، هیچم بدست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:11 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها