0

ترکیبات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

ترکیبات سلمان ساوجی

با سلام و عرض ادب

 

در این تایپیک مجموعه  ترکیبات سلمان ساوجی گرد آوری شده و در اختیار راسخونیهای عزیز قرار خواهد گرفت.

 

با ما همراه باشید

 

خواجه جمال الدین سلمان ابن خواجه علاءالدین محمد مشهور به سلمان ساوجی در دههٔ اول قرن هشتم هجری در ساوه متولد شد. وی ابتدا در خدمت خواجه غیاث الدین محمد و سلطان ابوسعید بهادر خان بوده و پس ازبر هم خوردن اساس سلطنت ایلخانان واقعی به خدمت امرای جلایر پیوست. دلشاد خاتون همسر شیخ حسن بزرگ نسبت به سلمان کمال توجه و محبت را داشت و تربیت فرزندش سلطان اویس را به او واگذار کرد. وی در اواخر عمر منزوی شد و به زادگاه خود بازگشت و در همانجا در سال ۷۷۸ هجری قمری دار فانی را وداع گفت. از وی علاوه بر دیوان قصاید و غزلیات و مقطعات، دو مثنوی به نام "جمشید و خورشید" و "فراقنامه" به جای مانده است.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:00 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱ - در نعت حضرت رسول (ص)

ای ذروه لامکان مکانت

معراج ملایک آستانت

سلطانی و عرش تکیه‌گاهت

خورشیدی و ابر سایه‌بانت

طاقی است فلک ز بارگاهت

مرغی است ملک ز آشیانت

کوثر عرقی است از جبینت

طوبی ورقی ز بوستانت

فرزند نخست فطرتی تو

طفلی است طفیل آسمانت

هر چند که پرورید تقدیر

در آخر دامن الزمانت

آن قرطه مه که چارده شب

خور دوخت شکافته بنانت

تو خانه شرع را چراغی

عالم همه روشن از زبانت

تو گنج دو عالمی از آن رو

کردند به خاک در نهانت

از توست صلات در حق ما

و ز ما صلوات بر روانت

یا قوم علی النبی صلوا

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲ - رایت سلطان اویس

هان که علی رغم بوم باز همایون ظفر

از طرف چتر شاه بال زد و پر گشاد

آنکه به یک زخم داو بازی نراد برد

مهره پشت عدو می‌فکند در گشاد

معدلتش تا فکند ظل همای امان

دیده نیارست باز پیش کبوتر گشاد

تا در رافت گشاد راه حوادث ببست

چون کمر کین ببست برج دو پیکر گشاد

گاه به دندان تیغ گاه به انگشت کلک

عقده احوال ملک شاه سراسر گشاد

مفردی از خیل اوست آنکه به تنها شبی

از طرف باختر تا در خاور گشاد

منتهی از رای اوست عقل که از یک نظر

مشکل اسرار نه پرده اخضر گشاد

یک ورق از ذهن اوست آنکه افلاطون نوشت

یک طرف از ملک اوست آنکه سکندر گشاد

بخل و ستم دست و پای چون زند اکنون که شاه

پای مخالف ببست دست سخا برگشاد

آیت نصرالله است رایت سلطان اویس

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۳ - حقه لعل

طره از چهره براند از که آن زلف سیاه

در سپیدی عذار تو اثر پیدا کرد

به فدای گل رخسار تو با دام که او

فستقی دایره‌ای گرد شکر پیدا کرد

هر سحر داد به بوی سر زلف تو به باد

نافه مشک که به صد خون جگر پیدا کرد

روز رخسار تو تا با شب زلفت بنشست

در جهان قاعده شام و سحر پیدا کرد

بود نا یافت میان تو ولیکن کمرت

چست بر بست میان را کمر و پیدا کرد

چشم سر مست تو چون بخت من اندر خواب است

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۵ - مدح و ثنای راستین

صبح رسید و می‌رود یکدمه‌ای که حاضر است

از می و چنگ ساز کن برگ و نوای صبحدم

خاست هوای صبحدم جان به تن پیاله ده

هان که پیاله می‌دهد جان به هوای صبحدم

جلوه کنان عروس صبح آمد و می دمد افق

از زر مغربی خور روی نمای صبحدم

صبح سفید اطلسی ساخت قبای آسمان

ساز چو من به عکس می لعل قبای صبحدم

پیش که آهوی فلک سنبل شب چرا کند

زلف غزال ما نگر نافه گشای صبحدم

آن می خور شعاع ده در دل شب که این نفس

صبح رسید و می‌رسد خود ز قفای صبحدم

باد فدای مهوشی جان و دلم که دل درو

دید صفای صبح را یافت وفای صبحدم

بس که ز شرم عارضت چهره صبح ریخت خون

دامن خاک پر ز خوی کرد حیای صبحدم

صبح نمود نلع مه نعل بهاش در دل است

از زر و جان لعل ده نعل بهای صبحدم

صبح به صدق و روشنی هست چو رای پادشه

لاجرم آفتاب شد تابع رای صبحدم

شاه معز دین حق ملک خدای راستین

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۷ - در لافتی

در هوای بارگاهت عقل و دین جان یافته

در فضای پیشگاهت جان و دل والا شده

باد صبحت خاک غیرت بر رخ جنت زده

گرد فرشت آب روی عنبر سارا شده

سدره‌ات مرسالکان را بیت معمور آمده

حلقه‌ات فردوسیان را عروه‌الوثقی شده

هر کجا در باب فضلت عقل فصلی خوانده است

انس و جان گویای آمنا و صدنا شده

گر تو دریایی چه داری کان رحمت در کنار

ور تو کانی کی بود کان معدن دریا شده

لطف و فضل و رحمت حق در لبت جا یافته

آفتاب آسمانی دردلت پیدا شده

طاق محراب تو رشک قاب قوسین آمده

نور ماه قبه‌ات یاقو او ادنی شده

آفتاب کبریا دریای در لافتی

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۸ - سیل حادثه

ساحل دریای جان آشوب مرگ است این سرای

هان بترس از موج دریا بار بر ساحل منه

حادثه سیل است خیل افکن گذارش بر جهان

بر گذار سیل خیل افکن بنای گل منه

در جهان اندیشه‌ای بنیاد کردن باطل است

هیچ بنیادی برین اندیشه باطل منه

کودکی بس جاهل است این نفس بازیگوش تو

شیشه دل در کف این کودک جاهل منه

چون ز دنیا اهل دنیا راست دل سوی یسار

گر تو از اهل یمینی بر یسارش دل منه

سالها چون دیده در هر گوشه‌ای گردیده‌ام

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۹ - زوال آفتاب

آسمانی را فرود آورده‌ای از اوج خویش

بر زمین افکنده‌ای با خاک یکسان کرده‌ای

آفتابی را که خلق عالمش در سایه بود

زیر مشتی گل به صد زاریش پنهان کرده‌ای

بر زوال آفتابی کو فرو شد نیم شب

ماه را بار دگر شق گریبان کرده‌ای

زین مصیبت در زمین واقع نشد در دور تو

آسمانا زان زمان کاغاز دوران کرده‌ای

این سهی سروی که بر کندی ز باغ سلطنت

چشم‌های سنگ را چون ابر گریان کرده‌ای

نیست کاری مختصر گر با حقیقت می‌روی

قصد خون و خلق و مال و قصد ایمان کرده‌ای

خاک را می‌جست گردون تا کند بر سر نیافت

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۴ - تعزیت خور

شمع خورشید به آه سحری بنشانید

وز تف سوز جگر بار دگر درگیرید

نیست جز چرخ بدین راهبر اختر بد

ز آه دل راه بدین چرخ بد اختر گیرید

اختران را تتق اطلس کحلی بدرید

خانه‌هاشان به پلاس سیه اندر گیرید

ای مه و مشتری و زهری و کیوان در خاک

بنشینید و به هم تعزیت خور گیرید

بلبلان بر سر این سرو سهی بنشینید

هر یکی ناله‌ای از پرده دیگر گیرید

مردم چشم جهان رفته به خواب است ز اشک

خوابگاهش همه در گوهر احمر گیرید

دیده و چهره بر آن تربت مشکین مالید

خاک شو نیز یه را در گوهر و زر گیرید

بعد ازین واقعه دلشاد نخواهد بودن

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:02 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۶ - داغ نیستی

هستی طمع مدار که با داغ نیستی

کس درنیامدست به دروازه جهان

صاف فلک مجوی که درد است در عقب

نوش جهان منوش که نیش است در میان

امن از جهان مخواه که میر اجل دراو

هرگز نداده است کسی را به جان امان

دادی اگر چنانک تو دیدی زمان کس

اول زمان پادشه آخر الزمان

دارای عهد شیخ حسن آفتاب ملک

کو بود خسروان جهان را خدایگان

شاه جهان ملول شد و از جهان برفت

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:02 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۰ - خدنگ مصایب

از دیده زمانه روان است جوی خون

ای دیده زمانه بگو تا چه دیده‌ای

ای اشک گرم رو خبری بازده ز دل

تا چسیست حال او که بدین رو دیده‌ای

ای آفتاب لرزه فتادست بر دلت

آخر چه دیده‌ای که چنین دل رمیده‌ای

ای آسمان تو جامه کبود از چه کرده‌ای

آری مگر تو نیز مصیبت رسیده‌ای

ای پرچم از برای چه سرباز کرده‌ای

آری مگر تو نیز مصیبت رسیده‌ای

مرغان باغ ناله و فریاد می‌کنند

ای باغبان چه موجب فریاد دیده‌ای

گل جامه پاره می‌کند آخر بپرس ازو

کز باد صبحدم چه حکایت شنیده‌ای

نی نی سخن مپرس که جای ملالت است

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 10 فروردین 1395  2:02 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها