پاره ۲۳
فگندند بر لاد پر نیخ سنگ
نکردند در کار موبد درنگ
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
پاره ۴۰
جوان چون بدید آن نگاریده روی
به سان دو زنجیر مرغول موی
پاره ۳۹
جوان بودم و پنبه فخمیدمی
چو فخمیده شد دانه برچیدمی
پاره ۳۴
سرشک از مژه همچو در ریخته
چو خوشه ز سارونه آویخته
پاره ۳۶
لب بخت پیروز را خنده ای
مرا نیز مروای فرخنده ای
پاره ۴۲
به چشم دلت دید باید جهان
که چشم سر تو نبیند نهان
پاره ۴۱
به خنیاگری نغز آورد روی
که: چیزی که دل خوش کند، آن بگوی
پاره ۳۰
جگر تشنگانند بیتوشگان
که بیچارگانند و بیزاوران
پاره ۳۲
که هرگه که تیره بگرددجهان
بسوزد چو دوزخ شود با دران
پاره ۲۲
تن از خوی پر آب و دهان پر ز خاک
زبان گشته از تشنگی چاک چاک
پاره ۴۳
بدین آشکارت ببین آشکار
نهانیت را بر نهانی گمار
پاره ۱۳
نشست وسخن را همی خاش زد
ز آب دهن کوه را شاش زد
پاره ۲۵
دو جوی روان از دهانش زخلم
دو خرمن زده بر دو چشمش زخیم