بخش ۳۷
کرد روبه یوزواری یک ز غند
خویشتن را زان میان بیرون فگند
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
بخش ۳۱
پادشا سیمرغ دریا را ببرد
خانه و بچه بدان تیتو سپرد
بخش ۴۳
نان آن مدخل ز بس زشتم نمود
از پی خوردن گوارشتم نبود
بخش ۲۱
خود ترا جوید همه خوبی و زیب
هم چنان چون تو جبه جوید نشیب
بخش ۴۲
گر بزان شهر با من تاختند
من ندانستم چه تنبل ساختند؟
بخش ۳۰
آهو از دام اندرون آواز داد
پاسخ گرزه به دانش باز داد
بخش ۴۴
گفت دینی را که: این دینار بود
کین فراکن موش را پروار بود
بخش ۴۸
سر فرو بردم میان آبخور
از فرنج منش خشم آمد مگر
بخش ۵۶
وز چکاوک نوف بینی رستخیز
دشت برگیرد بدان آوای تیز
بخش ۵۲
آشکوخد بر زمین هموارتر
هم چنان چون بر زمین دشوارتر
بخش ۴۹
خور به شادی روزگار نوبهار
می گسار اندر تکوک شاهوار
بخش ۴۶
سرخی خفچه نگر از سرخ بید
معصفر گون، پوشش او خود سفید
بخش ۵۴
گرسنه روباه شد تا آن تبیر
چشم زی او برده، مانده خیر خیر
بخش ۵۷
چون گل سرخ از میان پیلگوش
یا چو زرین گوشوار از خوب گوش
بخش ۶۰
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
از برون سو باد سرد و بیمناک