شمارهٔ ۱۱۰
بسی خسرو نامور پیش ازین
شدستند زی ساری و ساریان
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
شمارهٔ ۱۱۴
به نوبهاران بستای ابر گریان را
که از گریستن اوست این زمین خندان
شمارهٔ ۹۹
هنوز با منی و از نهیب رفتن تو
به روز وقت شمارم، به شب ستاره شمارم
شمارهٔ ۱۱۳
خود غم دندان به که توانم گفتن؟
زرین گشتم برون سیمین دندان
شمارهٔ ۱۰۰
من بدان آمدم به خدمت تو
که برآید رطب ز کانازم
شمارهٔ ۱۲۲
به سرو ماند، گر سو لاله دار بود
به مورد ماند، گر مورد روید از نسرین
شمارهٔ ۱۱۸
تلخی و شیرینیش آمیخته است
کس نخورد نوش و شکر با پیون
شمارهٔ ۱۱۷
هرگز نکند سوی من خسته نگاهی
آرنگ نخواهد که شود شاد دل من
شمارهٔ ۱۲۵
ازان کوز ابری باز کردار
کلفتش بسدین و تنش زرین
شمارهٔ ۱۰۸
گر کس بودی که زی توام بفگندی
خویشتن اندر نهادمی به فلاخن
شمارهٔ ۱۱۹
ای خریدار من ترا بدو چیز:
به تن و جان و مهر داده ربون
شمارهٔ ۱۰۴
بت پرستی گرفته ایم همه
این جهان چون بتست و ما شمنیم
شمارهٔ ۱۳۰
دلبرا، زوکی مجال حاسد غماز تو
رنگ من با تو نبندد بیش ازین ملماز تو
شمارهٔ ۱۳۲
هفت سالار، کندرین فلکند
همه گرد آمدند در دو و داه
شمارهٔ ۱۲۷
آن رخت کتان خویش من رفتم و پردختم
چون گرد به ماندستم تنها من واین باهو