شمارهٔ ۶۲
گزیده چهار توست، بدو در جهانهان
همارا به آخشیج، همارا به کارزار
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
شمارهٔ ۶۴
فاخته بر سرو شاهرود بر آورد
زخمه فرو هشت زندواف به طنبور
شمارهٔ ۶۳
چنان بار برآورد به خویشتن
که من گویم: خوردست سوسمار
شمارهٔ ۶۵
علم ابر و تندر بود کوس او
کمان آدنیده شود ژاله تیر
شمارهٔ ۶۱
تا زندهام مرا نیست جز مدح تو دگر کار
کشت و درودم اینست، خرمن همین و شد کار
شمارهٔ ۵۹
اگر من زونجت نخوردم گهی
تو اکنون بیا و زونجم بخور
شمارهٔ ۶۶
چون لطیف آید به گاه نوبهار
بانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز
شمارهٔ ۶۷
به حق آن خم زلف ، بسان منقار باز
به حق آن روی خوب، کز گرفتی براز
شمارهٔ ۶۸
در عمل تا دیر بازی و درازی ممکنست
چون عمل بادا ترا عمر دراز و دیر باز
شمارهٔ ۶۹
تازیان دوان همی آید
همچو اندر فسیله اسب نهاز
شمارهٔ ۷۰
چون سپرم نه میان بزم به نوروز
در مه بهمن بتاز و جان عدو سوز
شمارهٔ ۷۱
نهاد روی به حضرت، چنان که روبه پیر
بتیم وا تگران آید از در تیماس
شمارهٔ ۷۲
حسودانت را داده بهرام نحس
ترا بهره کرده سعادت زواش
شمارهٔ ۷۵
تو چگونه جهی؟ که دست اجل
به سر تو همی زند سر پاش
شمارهٔ ۷۴
از چه توبه نکند خواجه؟ که هر کجا که بود
قدحی می بخورد راست کند زود هراش