شمارهٔ ۱۵
همی بایدت رفت و راه دورست
به سغده دار یکسر شغل راها
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
شمارهٔ ۱۶
ندیده تنبل اوی و بدیده مندل اوی
دگر نماید ودیگر بود به سان سراب
شمارهٔ ۱۸
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
شمارهٔ ۱۹
جغد که با باز و پلنگان پرد
بشکندش پر و بال و گردد لت لت
شمارهٔ ۲۰
تا لباس عمر اعدایش نگردد بافته
تار تار پود پود اندر فلات آن فوات
شمارهٔ ۲۱
بر روی پزشک زن، میندیش
چون بود درست بیسیارت
شمارهٔ ۲۲
ای زان چون چراغ پیشانی
ای زان زلفک شکست و مکست
شمارهٔ ۲۳
خاک کف پای رودکی نسزی تو
هم بشوی گاو و هم بخایی برغست
شمارهٔ ۲۴
به باز کریزی بمانم همی
اگر کبک بگریزد از من رواست
شمارهٔ ۲۵
همه نیوشهٔ خواجه به نیکویی و به صلحست
همه نیوشهٔ نادان به جنگ و فتنه و غوغاست
شمارهٔ ۲۶
هیچ راحت مینبینم در سرود و رود تو
جز که از فریاد و زخمهات خلق را کاتوره خاست
شمارهٔ ۲۷
شب قدر وصلت ز فرخندگی
فرح بخشتر از فرسنا فدست
شمارهٔ ۲۸
لاد را بر بنای محکم نه
که نگهدار لاد بنیادست
شمارهٔ ۲۹
خوبان همه سپاهند، اوشان خدایگانست
مر نیک بختیم را بر روی او نشانست
شمارهٔ ۳۰
بهارچین کن ازان روی بزم خانهٔ خویش
اگرچه خانهٔ تو نوبهار برهمنست