شمارهٔ ۱۴۸
ماه تمامست روی دلبرک من
وز دو گل سرخ اندر و پر گاله
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
شمارهٔ ۱۴۶
ناگاه برآرند ز کنج تو خروشی
گردند همه جمله و بر ریش تو شاشه
شمارهٔ ۱۴۳
ای خون دوستانت به گردن، مکن بزه
کس برنداشتست به دستی دو خربزه
شمارهٔ ۱۶۱
باغ ملک آمد طری از رشحهٔ کلک وزیر
زان که افشک میکند مر باغ و بستان را طری
شمارهٔ ۱۵۲
ندارد میل فرزانه به فرزند و به زن هرگز
ببرد نسل این هر دو، نبرد نسل فرزانه
شمارهٔ ۱۶۵
آهو ز تنگ کوه بیامد به دشت و راغ
بر سبزه باده خوش بود اکنون، اگر خوری
شمارهٔ ۱۵۸
کار بوسه چو آب خوردن شور
بخوری بیش، تشنهتر گردی
شمارهٔ ۱۶۷
جهانا، همانا کزین بیگناهی
گنه کار ماییم و تو بی کنازی
شمارهٔ ۱۷۰
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
شمارهٔ ۱۲۴
به چنگال قهر تو در، خصم بد دل
بود همچو چرزی به چنگال شاهین
شمارهٔ ۱۵۴
گه ارمندهای و گه ارغندهای
گه آشفتهای و گه آهستهای
شمارهٔ ۱۶۳
نیل دمنده تویی به گاه عطیت
پیل دمنده به گاه کینه گزاری
شمارهٔ ۱۶۲
چه نیکو سخن گفت؟ یاری بیاری
که: تا کی کشم از خسر ذل و خواری؟
شمارهٔ ۱۷۱
شدم پیر بدین سان و تو هم خود نه جوانی
مرا سینه پر انجوخ و تو چون چفته کمانی
شمارهٔ ۱۷۴
آمد این نوبهار توبه شکن
پرنیان گشت باغ و برزن و کوی