اعتبار دادن به بعد معنوی زندگی از طریق آموزههایی که هم نو بوده و هم تکالیف خاصی را بر عهده فرد نمیگذارد، جذابیت خاص خودش را دارد؛ جذابیتی که موجب میشود کمکم عرفانهای نوظهور رایج شود و افرادی را شیفته خود گرداند.
در این باب با حجتالاسلام دکتر مهراب صادقنیا، استاد و عضو هیات علمی دانشگاه ادیان و مذاهب که دارای دکترای جامعهشناسی فرهنگ است، صحبت کردم تا بدانم مهمترین شاخههای عرفان نوظهور و نمادهایشان چیست و کمکاری در کدام ابعاد دین الهی موجب ایجاد چنین گرایشهایی میشود.
در بحث عرفانهای نوظهور کدام گرایشها برگرفته از مسیحیت یا یهودیت بوده که امروز رواج زیادی یافته است؟
جنبشهای معنوی نوظهور یا ادیان جدید که معمولا با عنوان NRMs شناخته میشود، مسالهای اجتماعی است که پیامدهای آن همگرایی و انسجام اجتماعی را تهدید میکند و آسیبهای آن بیش از هر کس جوانان را تهدید میکند. اولین موج پیدایش فرقههای دینی جدید در غرب در سنتهای دینی یهودی و مسیحی آشکار شد. «بیداریهای بزرگ» در آمریکا، «علم مسیحی»، «شهود یهوه» و «مورمونها» که در قرن 19 ظهور کردند، تقریباً همگی مشترکاتی با سنت یهودی ـ مسیحی داشتند. این سنتها تا اندازهای امروزه در جامعه ایران یافت میشود؛ اما موج جدیدتر ادیان جدید، اولا به ادیان غیرابراهیمی نظیر هندوئیزم، بودیزم و شینتو تمایل و گرایش دارد و ثانیا ترکیبی التقاطی از ادیان رسمی، مفاهیم اومانیستی و سایکولوژیک در قالبی تجربهگرایانه مهیا ساختهاند. افزون بر این، جامعهشناسان دین از ادیان بسیار جدیدی نیز یاد کردهاند که خصوصیت فروکاهشی دین در آنها بسیار ملموستر و مشهودتر است. به طور کلی، سیری فروکاهشی در ادیان جدید دیده میشود: 1 ـ به مثابه وحی لایتغیر الهی به دین چونان عناصر معنوی و تجربی؛ متفرق و انتخابی اما معطوف به غایت الاهی؛ 2 ـ از این دین معنوی فروکاسته به دین معنوی معطوف به غایات اومانیستی؛ 3 ـ از دین اومانیستی به دین مصرفی عرضهشده در بازار دینی؛ 4 ـ از بازار دینی به دین چونان ابزاری معطوف به اهداف اقتصادی دونپایه.
به هر روی، امروزه بسختی میتوان گفت یک گرایش دینی جدید لزوما تنها به یک دین سنتی وابسته است یا خاستگاهش یک دین سنتی خاص مانند مسیحیت یا یهودیت است.
کدام فرقهها امروز در ایران شهرت زیادی پیدا کردهاند؟
بعضی از این فرقهها (البته به صورت گزینشی) عبارتند از:
تولیک: طریقه تولیک دو بعد اصلی دارد؛ یکی بعد اخلاقی است که تقریبا اموری کلی را که بیشتر صبغه اخلاقی دارد به پیروان توصیه میکند. نمونه این تعالیم را میتوان در کتاب «چهار میثاق» اثر دون میگوئل روئیز ملاحظه کرد. بعد دیگر، سیر در عوالم رویایی و دستیابی به تجربیات فرامادی است. بر خلاف برخی مکاتب مانند گورجیف و اشو در این مکتب رویابینی، هنری معنوی محسوب میشود و تنها کافی است تعالیم لازم برای بهبود آن دریافت شود. در حقیقت، رویابینی ارادی مهارتی معنوی است که باید آن را کسب کرد. سرخپوستها در گذشته برای سیر در عوالم رویایی از روشهای دیگری جز تمرینات معنوی نیز استفاده میکردند.
رامالله: از جنجالیترین و در عین حال پرطرفدارترین فرقههایی است که طی این یکی دو دهه در ایران ظهور کرده است. چنان که از اسمش پیداست، ترکیبی است از هندوئیزم، مسیحیت و اسلام که در واقع آیینه تمامنمای هیچکدام از این ادیان نیست. رهبر این فرقه شخصی است به نام «پیمان فتاح » که خود را خالق فتاح، ایلیا، رامالله و الیاس مینامد و از سوی مریدانش شخصیتی آسمانی، خارقالعاده و مقدس معرفی میشود. در عین حال، برخی پیروان پیمان فتاح او را «آواتار» به معنی «تجسم جریان حقیقت»، «روح مجسم حق» و «تجسم الهی» نامیدهاند. درباره او گفتهاند: رامالله همیشه با لباسهای مشکی در میان مردم ظاهر میشد و با لحن خاصی صحبت میکرد.
اکنکار: این گروه دینی، سال 1965 توسط شخصی به نام «پال توئیچل» پایهگذاری شد. چون در آیین او اعتقاد راسخی به استاد زنده «اک» وجود داشت و توئیچل خود را وارث یک سنت باستانی و نهصد و هفتاد و یکمین استاد زنده اک میخواند، پس از او مساله جانشینیاش با بحران همراه شد. «داروین گراس» پس از وی به عنوان نهصد و هفتاد و دومین استاد زنده اک معرفی شد، اما پس از چندی با مخالفتهای فراوان مواجه شد و در نهایت از سمت خود برکنار گردید. اکنون هارولد کمپل به عنوان استاد زنده اک مشغول فعالیت است.
در مکتب اکنکار سفر روح نقشی کلیدی دارد؛ سفر روح یعنی حضور همزمان در دو مکان. اکیستها باید مهارت سفر روح را بیاموزند و از این طریق حالات دینی و معنوی را تجربه کنند. در جهانبینی اک، جهان از نور و صوت خدا یا به تعبیر خودشان «سوگماند» تشکیل شده و غایت یک اکیست همکاری با سوگماند است.
عصر نو: یک اصطلاح فراگیر است که بر شبکه گستردهای از افراد و گروههای کموبیش همپوش با معتقدات و جهتگیریهای بسیار متفاوت اطلاق میشود. درباره حد و مرزهای عصر نو ممکن است گفته شود آمیزهای از جنبشهای استعداد بشری، نوپاگانیسم، فکرنو، رازورزی شمنیسم یا ویکا یا جادوگری است. در این باره هیچ اتفاق نظری وجود ندارد.
شیطانپرستی: شیطانپرستی واکنشی در برابر مسیحیت بوده و واقعه نادری به شمار میرود. از اواخر قرون وسطی، جادوگران را متهم به شیطانپرستی میکردند، ولی تقریبا هیچ سند معتبری دال بر وقوع آن وجود نداشت. فرض میشود آیین اصلی و مشخصه شیطانپرستی مس سیاه است؛ یعنی هزل کفرآمیزی از عشایی که کشیش خلع لباسشده برگزار میکند، همراه با شمعهای سیاه و پیکرهای مسیح بر صلیب وارونه که شامل آلودن نان و شراب مقدس، آزادی افراطی روابط جنسی و گاهی قربانیکردن حیوانات وحشی از سوی انسان میشود.
چه وجوه مشترکی در عرفانهای نوظهور موجب میشود در نظر مخاطب درخشان و تاثیرگذار و راهگشا باشند؟
دلایل زیادی ممکن است برای این گرایش بویژه در میان جوانان یافت. شاید دلیل نخست، خصلت مهم مدرنیته در زیر سوال بردن همه آتوریتهها و مرجعیتها و تاکید بر خود است. این خصلت سبب میشود شهروندان مدرن کمتر بر معرفتهای دینی مبتنی بر مرجعیتهای رسمی دینی تکیه کنند و فهم خود و نیز دریافتهای خویش را محور دینداری قرار دهند؛ چیزی که با خصلتهای عمومی این ادیان سازگارتر است تا ادیان سنتی.تاکید این ادیان بر معنویتهای بدون آیین و تکلیف نیز میتواند دلیل عمدهای برای ایجاد جذابیت باشد. این ادیان معمولا نوعی عرفان و معنویت را معرفی میکنند که تکالیف کمتر یا راحت را به دنبال دارد. به عنوان نمونه، یاران علی محمد باب با ندای زمینهسازی برای ظهور قائم جعلی خود در جریان بدشت و... به آلودگیهای اخلاقی گرفتار شدند و راحت کشتار میکردند و همه کارهای خود را نشانه شیفتگی به موعود و رهبرشان میدانستند.
خصلت نو بودن نیز میتواند تا اندازهای جذاب باشد. گرایش به شیوههای نو بخصوص برای جوانان جالب است؛ تعداد قابل توجهی از جوانان که احساس میکنند در قالب جلسات خاص یا برنامههای منظم سیر و سلوک و القاب و عناوین جدید رشد میکنند، این احساس کاذب نو را به فال نیک میگیرند؛ لذا پس از آنکه روشن میشد نتیجهای به دست نیاوردهاند، گروهی از آن سرخورده شده و آن را مانند روشهای قبلی کنار گذاشتهاند.
خصلت درمانگرابودن نیز در این ادیان وجود دارد که تا اندازه زیادی میتواند جذاب باشد. رواندرمانگرایی در این ادیان به این معناست که این عرفانهای نوپا مدعیاند التزام به آنها موجب فروکاهش ناراحتیها و تشویشهای روحی ـ روانی میشود. به همین دلیل شماری از جوانان با دست زدن به این تجربههای عرفانی جدید در حقیقت تلاش دارند به رواندرمانی دست بزنند؛ چیزی که ممکن است برای زمانی محدود به درستی یا نادرستی حاصل آید. البته برخی ناتوانیها در معرفی ادیان اصیل و سنتی نیز ممکن است به این تمایلات شتاب دهد.
آیا عرفانهای مذکور، نمادهای خاصی هم دارند که مردم ناآگاهانه به سمت آنها گرایش پیدا کنند؟
نمادگرایی از خصلتهای نمایان این ادیان است. تعیین نماد در این ادیان نقش مهمی در انسجام درونی افراد و نیز همگرایی اعضا دارد. افزون بر آن، این نمادها میتواند موجب رشد و توسعه این ادیان گردد. تجربه نشان داده است رشد و توسعه این ادیان معمولا از طریق توسعه و گسترش نمادهای این ادیان که ممکن است در پوشش یا آرایش و در سمبلهایی خاص باشد، صورت میگیرد. مردم کشورهای میزبان قبل از آشنایی با ادبیات دینی و تعالیم این ادیان، ابتدا با نمادهای این ادیان آشنا میشوند.
آیا این گرایشهای ناآگاهانه در زندگی افراد در گذر زمان (حتی نهچندان طولانی) تاثیرگذار خواهد بود؟
بله، طبیعی است. باورهای دینی ممکن است ابتدا با نوعی گرایشهای نمادین و ناخودآگاه آغاز شود؛ یعنی اول نمادها وارد حیات فکر انسان میشود و پس از آن معنای نهفته در پس آن نمادها.
آیا مسیحیت و یهودیت خود دارای عرفانهای اصیل هستند؟ این مبانی عرفانی تا چه اندازه پیرو دارند و تا چه اندازه تبلیغ میشوند؟
بله. البته بستگی دارد شما اصیل را چه معنا کنید. گرایشهای عرفانی یهودی پیشینه درازی دارند. تقریبا از اوایل قرون وسطی ما شاهد پیدایش و رشد این جریانات هستیم. کتاب زهر، نمونه بارزی از این عرفان است. البته در مسیحیت نیز این گرایشها وجود دارد. با این حال، این جریانات عرفانی اصیل از آسیبهای ناشی از آنچه پیشتر به آن اشاره شد در امان نماندهاند.
جهل ما نسبت به تواناییهای بالقوه دینمان تا چه اندازه موجب دلدادگی و گرایش به این عرفانها شده است؟
بیتردید این گونه است. وقتی انسان از داشتههای خود آگاهی نداشته باشد، به آنچه دیگران دارند تمایل نشان میدهد. عرفان اصیل اسلامی و نیز مکتب متعالی شیعه، سرشار است از آموزههای انسانی و عرفانی عمیق که میتوانند سعادت اخروی انسان و نیز آرامش و بهزیست این جهانی او را فراهم آورند. وقتی انسان با این عمق و غنا آشنا نباشد، ممکن است هر شعار فریبندهای او را به سمت ادعای دروغینی که در این ادیان وجود دارد، سوق دهد.
ما در کدام جنبههای اسلام ضعیفتر عمل کردهایم که سخنان این گروهها در وهله اول برای بعضی افراد درخشانتر از آموزههای اسلامی است؟
واقعیت آن است که ما در جنبههای مختلفی کوتاهی کردهایم، اما آنچه سبب رشد این جریانها شده، به گمان من کمکاری در امر تبیین آموزههای اخلاقی دین و کوتاهی در زمینه بیان آموزههای رحمانی و نشان دادن چهره انسانی، نورانی، آرامبخش و عطوف اسلام است. تاکید بر برخی ابعاد دین و نپرداختن به برخی دیگر از ابعاد آن سبب میشود چهرهای کاریکاتوری و غیرواقعی از دین نشان داده شود که ممکن است به تمایل جوانان به عرفانهای دروغین جدید کمک کند