0

علل گرایش به عرفانهای نوظهور

 
meysam1200
meysam1200
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : دی 1394 
تعداد پست ها : 596
محل سکونت : فارس

علل گرایش به عرفانهای نوظهور

ردر دهه هاي اخير شاهد رشد فرقه هاي عرفاني اي در سطح جهاني بوده ايم كه كشور ما نيز تحت تاثير آنها قرارگرفته است. عواملي همچون رشد ارتباطات و اطلاعات. سرخوردگي از عقلانيت مدرن، شكست نظامهاي مادي، فراغت بيشتر، تنوع طلبي، برنامه هاي نظامي و اطلاعاتي، افزايش تحير بشر و... برايجاد گرايش به عرفانهاي نوظهور افزوده است. دراين عرفانها الزاما نزديكي و محبت خداوند هدف اصلي نبوده است و اهدافي مانند عشق، شادي، آرامش جاي آن را گرفته است با اين حال عواملي مانند: ترويج تكثر گرايي ديني، مريد پروري، ايجاد كمون وپايگاه، معرفي عشق به عنوان هدف، توجه به درون و اخلاق،توجه به مسائل جنسي و... ويژگيهاي كم وبيش مشترك ميان آنهاست. مجموعه اين مباحث مورد توجه و اهتمام نگارنده دراين نوشتار بوده كه در مقام تبيين و تفصيل آن بر آمده است. اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
نياز به معنويت كه از نيازهاي فطري و اوليه انسانها با وجود تغييرات فراوان همچنان زنده است و با وجود رشد و توسعه علم و فن آوري همچنان از مقولات موثربر جهان مي باشد وبدون بررسي و تحليل آنها تصميم گيري براي كشورها غير ممكن است حتي گويا در دهه هاي گذشته اين نياز كه به شكلهاي گوناگون سعي دركتمان آن داشتند با قدرتي بيشتر سر برآورده و تاثيراتي شگرف بر جامعه جهاني داشته است. از سوي ديگر هر جا كه نياز و منافعي است امكان تحريفات و بدعتها وسوء استفاده هاي گوناگون فراهم است و عده اي كالاي بدلي خود را به عنوان اصل مي فروشند، خصوصا درمباحث عرفاني به دليل پيچيده بودن و چند بعدي بودن آنها موارد زيادي از انحراف ديده مي شود با افزايش روز افزون اطلاعات و ارتباطات اين تغييرات دركشور ما نيز تاثيرات كم و بيشي گذاشته است و ما در نيز در نگاهي به دور و اطراف خود مي توانيم تاثيراتي از اين عرفانهاي نوظهوركه گاهي با عنوانهايي چون شاد زيستن، موفقيت، آرامش وغيره به جوانان معرفي مي شوند را ببينيم لذا براي جامعه محققين ما ضروري است كه درمورد اين مسائل حساس بوده و به بررسي آنها بپردازند.
معناشناسي عرفان
واژه عرفان و معرفت از نظر لغوي به معناي «شناختن» مي باشد اما در اصطلاح متفاوتند. (معرفت) هر نوع شناختي را شامل مي شود؛ اما (عرفان) شناخت ويژه اي است كه از راه شهود دروني و دريافت باطني حاصل مي شود. البته شناخت هاي شهودي فراوانند، اما همگي عرفان نيستند. عرفان عبارت است از «شناخت شهودي و باطني خداي متعال، اسماء، صفات و افعال او». شناخت عرفاني با شناخت عقلي متفاوت است. شناخت عرفاني از سنخ مفاهيم و الفاظ و صورت هاي ذهني نيست بلكه از سنخ يافتن و دريافتن است. (شريفي، درآمدي بر عرفان حقيقي و عرفانهاي كاذب، ص23)
درعين حال، كساني كه از چنين شناختي بهره مند مي شوند، ممكن است بخواهند آن را براي ديگران بازگو كنند و آنان را نيز در جريان آن تجربه معنوي و شهود باطني خود قراردهند. درچنين حالتي چاره اي جز بهره گيري از مفاهيم و صورت هاي ذهني و استفاده از قالب الفاظ ندارند. گرفتن علم حصولي از علم حضوري و ريختن علم حضوري و شهود باطني درقالب الفاظ و مفاهيم ذهني را عرفان نظري مي گويند. عرفان نظري، عملي ميان رشته اي است كه با فلسفه و كلام و قرآن وحديث در ارتباط است. همان طور كه درعرفان عملي نيز با فقه و اخلاق در ارتباط مي باشد. (همان، ص45)
با آن كه درنگاه نخست عرفان واژه اي مقدس به نظر مي آيد اما با ايجاد مدل هاي مختلف واژه عرفان طيف وسيعي از معاني و رويكردها را شامل مي شود. ازعرفان منهاي خدا گرفته تا عرفان خدامحور، زميني تا آسماني و... لذا مي توان رويكردهاي مادي و دنيوي را نيز نوعي عرفان دانست. به هرحال منظور ما دراين جا از عرفان اعم از وحياني و زميني و... مي باشد.
معنويت
اصطلاح ديگر كه در دهه هاي اخير رواج پيدا كرده است اصطلاح معنويت است. برخي نويسندگان عصر جديد را عصر معنويت ناميده اند. اما منظور از معنويت چيست؟ شايد نتوان معناي شخصي از معنويت ارائه داد. اما آن چه كه به طور قطع دراين باره مي توان گفت اين است كه غربيان با تكيه بر مباني سكولاريستي و اومانيستي به دنبال پاسخگويي به نيازهاي معنوي انسان هستند. به همين دليل معنويتي كه درغرب درحال شكل گيري است عموما از نوع معنويت سكولار و متناسب با جهان بيني و ايدئولوژي ليبراليستي است. معنويت گراهاي جديد لازمه معنويت را اعتقاد به خدا نمي دانند چه رسد به دين. براساس اين تلقي از معنويت است كه حتي شيطان پرستي و جن گيري هم در زمره آيين هاي معنوي شمرده مي شود. برخي از نويسندگان داخلي نيز چنين ادعا كرده اند كه زندگي معنوي، لزوما به معناي تعلق به يكي از اديان نهادينه و تاريخي نيست، بلكه به معناي داشتن نگرشي به عالم و آدم است كه به انسان آرامش، شادي و اميد بدهد. (ملكيان، راهي به رهايي، تهران، صص376-380)
نياز بشر به اين نوع معنويت از آن جا ناشي شده است كه زندگي جديد و دوران جديد مشكلات روحي، رنج ها و اضطراب هاي رواني شديدي بر او پديد آورده است. بشر جديد در نوعي سردرگمي و بي معنايي به سر مي برد و علم و عقل جديد از حل اين موضوع عاجزند و او در جستجوي چيزي است كه براي او شادي، نشاط، آرامش، هدفمندي و معنا را به وجود آورد. به نوعي بعضي از معنويت ها در جهت به دست آوردن آرامش، شادي و هدف و... و دوري از ناراحتي وكسالت، سردرگمي و... هستند و براي رسيدن به اين اهداف آنها نيازي به خدا و معاد و نبوت نمي بينند و اين البته درتعارض با معنويت اديان الهي است. آنها زندگي اصلي را در جايي ديگر دانسته و همه زندگي دنيا با همه شادي ها و بيم ها و... را صرفا به منزله پلي و گذرگاهي براي رسيدن به حيات حقيقي مي دانند. به هرحال دراين نوشتار نيز معنويت به معناي عام رفته است و ابعاد مختلفي را در شكلهاي حتي متعارض در زير لواي خود دارد.
نوظهور
اما اصطلاح نوظهور كه در عنوان آمده است سعي شده تا به دور از داوري ارزشي انتخاب شود و تنها سابقه زمانه را در نظر بگيرد لذا از انتخاب واژگاني چون كاذب، زميني و غيره اجتناب شده است. اين مطلب را هم اشاره مي كنيم كه برخي از عرفانهايي كه درمتن آمده اند مانند يوگا و عرفان سرخ پوستي از نظر تاريخي داراي سابقه ديرينه اي مي باشند اما ورود آنها به ايران در دهه هاي اخير شدت گرفته و لذا در اين نوشتار نوظهور تلقي شده اند.
علل روي آوري بشر جديد به معنويت و عرفان درجهان
درجهان معاصر بعد از وقفه اي نسبتاً طولاني كه درجهان غرب نسبت به معنويت رخ داد هم اينك ما شاهد علاقه وگرايش زياد مردم به معنويت هستيم. ازجمله شواهد اين گرايش را مي توان به آثار معنوي (فيلم، كارتون، كتاب، رمان، و موسيقي و...) خلق شده دراين زمينه و گرايش وسيع مردم به آنها اشاره كرد و همچنين رونق محافل و مجالس مربوط با معنويت نمونه اين گرايشات را دركشور خودمان مثلا درچاپ فراوان كتب عرفان چه اصيل و چه بديل مانند: زندگي بزرگان، طالع بيني، كف بيني، جن گيري، وپيش گويي و ...ديد اما علل مجدد گرايش بشر به معنويت چيست؟
1-سرخوردگي از عقلانيت و علم مدرن
بشر گمان كرد كه علم جديد حلال همه مشكلات و دغدغه هاي اوست و آينده درخشاني درانتظار اومي باشد. نمونه اين انديشه ها را مي توان در انديشه هاي اشخاصي چون اگوست كنت كه دنبال جهاني اثباتي و علمي درآينده درخشان بشر بودند ديد. واين انديشه ها تا جايي پيش رفت كه هرگونه تلاشي خارج از چهارچوب علم تجربي را تحقير كرد و خرافه دانست و علم را منحصرا درچارچوب علم و عقل مدرن تعريف كرد وماوراء ماده را انكار نمود. او نه تنها مفاهيم الاهياتي و مابعد الطبيعي بلكه مفاهيم اخلاقي را نيزمفاهيمي غير علمي و در نتيجه بي معنا تلقي مي كرد. به هرحال، با گذر زمان وقوع جنگها و فجايع بزرگ بشر متوجه شدكه با صرف اين علم نمي توان به آرامش و سعادت واقعي رسيد و صحبتهاي فراواني مانند ، ازخود بيگانگي، استبداد نوين و تحميق انسانها و .... به گوش رسيد.
2-اثبات نادرستي فلسفه هاي معنويت ستيز
درجهان مدرن فلسفه هاي جديد در معنا دهي و نظم بخشي به جهان مدرن دچار بحران و ناكارآمدي شدند و عدم كارايي خود را به اثبات رساندند. به عنوان نمونه امكان ايجاد جامعه اي اخلاقي با احترام متقابل و بيان فلسفه اخلاق در اين فلسفه مدرن با شكست روبه رشد و جنگ ها و ظلم ها به گونه اي ديگر نمود پيدا كرد.
3- شكست نظام هاي معنويت ستيز
علاوه بر فلسفه هاي معنويت ستيز، نظام هاي برآمده از آن نيز با شكست روبه رو شدند. مانند شكست كمونيسم و ماركسيسم كه يكي از شاخصه هاي آن معنويت ستيزي و دين گريزي بود. نهايتا اين نظام از دهه هشتاد قرن بيستم به طور رسمي ناكارآمدي و در نتيجه مرگ خود را اعلام كرد. افزون بر اين، دركشورهايي كه هنوز به طور رسمي اين نظام حاكميت دارند، همچون چين و كوبا، ديگر آن مخالفت هاي شديد وخشن با دين و معرفت ديده نمي شود. بلكه به گونه اي مي كوشند، تا نوعي معنويت هم سنخ با ماده گرايي را رواج دهند. به همين دليل با معنويت هاي بودايي و هندي وسرخ پوستي و معنويت سكولار نه تنها مخالفت نمي كنند كه خود به ترويج چنين و معرفت هايي دست مي زنند. جالب است كه فيدل كاسترو،رهبر نظام كمونيستي كوبا، درباره پايان مدت رهبري اش مي گويد: تا وقتي كه خدا بخواهد اداره كشور را در دست خواهم داشت. ابتدا خواست واراده خدا وپس از آن خواست و اراده مردم بالاتر از هر چيزي است. (عصر امام خميني ص 62 به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي 11/6/77)
4-تبليغات گسترده گروه هاي معنويت گرا
گروه هاي مختلف معنويت گرا درگوشه و كنار جهان وبا استفاده از رسانه هايي چون ماهواره اينترنت و... دست به تبليغ مي زنند. مسيحيت، اديان بودايي و معنوي وگروه هاي معنويت گراي آفريقايي و آمريكايي و... مشغول تبليغات گسترده هستند و رسانه هاي نوظهور و بالاتر رفتن سطح سواد مردم و افزايش امكانات ارتباطي امكان بيشتري را براي تبليغات فراهم كرده است. مي دانيم در بيان اديان رسمي و مشهور، يهوديت شايد تنها ديني باشد كه در طول تاريخ هيچ تبليغي نداشته است. چرا كه خود را ديني نژادي و مخصوص قوم اسرائيل مي داند. اما الان با استفاده از شگردهاي تبليغاتي درمعرفي عرفان يهودي كه با نام عرفان كابالا يا قبالا نيز خوانده مي شود، تلاش مي كنند.
5-برنامه هاي نظامي و اطلاعاتي
يكي ديگر ازعلل وعوامل دامن زدن به برخي از نحله هاي عرفاني و معنوي سوء استفاده هاي اطلاعاتي ونظامي مراكز بزرگ استكباري از قدرت هاي روحي است. در ذيل به دو نكته دراين زمينه اشاره مي شود:
الف) سوابق نظامي برخي ازگروه هاي عرفاني ومعنوي

با توجه به سوابق نظامي رهبران برخي از آيين هاي به اصطلاح معنوي بعيد نيست سازمان هاي اطلاعاتي وجاسوسي آمريكا و كشورهاي غربي در وراي گسترش برخي از فعاليت هاي به اصطلاح معنوي باشند. به عنوان مثال، عرفان اكنكار كه فعاليت هاي گسترده اي در سطح جهان دارد و در حدود پنجاه كشور جهان به صورت علني مشغول فعاليت و عضوگيري است، عرفاني است كه بنيانگذار آن پال توئيچل، افسر نيروي دريايي آمريكا بود و هم اكنون نيز رهبري آن برعهده هارولد كلمپ، افسر سابق نيروي هوايي آمريكاست.
ب) اميدواري نسبت به كشف سلاح هاي سايكوترونيك
چند دهه است كه سرويس هاي اطلاعاتي و جاسوسي شوروي سابق و ايالات متحده آمريكا و برخي ديگر از كشورها به مطالعاتي درباره سلاح سايكوترونيك (سلاح هاي رواناالكترونيكي، سلاح هايي كه از راه دور به هدف مورد نظر تاثير مي گذارد و موجب اختلال عملكرد يا نابودي آن مي شوند) روي آورده اند. مثلا جك آندرسون يكي از روزنامه نگاران مشهور آمريكايي، درسال 1981 دراين مورد سه مقاله با عناوين «گروه ضربتي فراواني به شدت مشغول فعاليت است». «پنتاگون در مورد جنگ ادراكات فراحسي سكوت كرده است» و «ميزان توجه سيا به ادراكات فراحسي سريعا رو به افزايش است.» منتشر كرده است(وايت،روش هاي جنگ هاي رواني ، ج 1 ، ص 15).
به همين دليل برخي معتقدند بعدي هراس آور از جنگ سرد در حال ظهور است. پيش بيني برخي از متخصصان وصاحب نظران اين است كه جنگ هاي آينده به سوي جنگ هاي رواني و جنگ اراده ها و نيت ها خواهد رفت.
برخي نيز معتقدند جنگ هاي رواني در ميان قدرت هاي بزرگ نظامي از مدت ها قبل شروع شده است تا جايي كه عده اي غرق شدن و از بين رفتن زير دريايي فوق پيش رفته نيروي دريايي آمريكا با نام «يو.اس. اس.ترشر» و از بين رفتن 129 خدمه آن در اقيانوس اطلس را به اسلحه هاي فراحسي شوروي سابق نسبت داده اند. (همان ص 35-به بعد)
6-فطري بودن بحث پرستش درانسان
يكي از اساسي ترين عوامل در مورد افزايش دين هاي نوظهور فطري بودن بحث پرستش در نهاد انسا ن هاست كه در شرايط مختلف اجتماعي سعي درجهت راهي براي ارضاي اين نياز پيدا مي كند حال ممكن است اين پرستش وسرسپردگي به صورت صادق ياكاذب درمورد دين و يا شخص خاصي جلوه كند.
7-عدم معرفي شدن دين هاي كهن به صورت به روز و متناسب با شرايط جديد
با تغييرات شگرفي كه در بعد از رنسانس و جهان مدرن معاصر اتفاق افتاده عدم معرفي دين هاي كهن به صورت به روز باعث گرايش به اديان نوظهور گشته است، تا شايد عطش حقيقت خواهي خود را از جايي ديگر سيراب كنند حتي اگر اين تلاش درمسير سرابي بيش نباشد و چشمه حيات درپشت لايه هايي از غبار پنهان باشد.
8- افزايش تحير بشر
با افزايش سطح ارتباطات و آگاهي عمومي تحير بشر درباره جهان نيز بيشتر شده است. زيرا با سؤالاتي روبه رو مي شود كه جواب آنها را با علم مرسوم نمي تواند بيابد. مثلا پيش گويي هايي كه مي بيند كه به حقيقت مبدل مي شود. كرامات و خرق عادت هايي را به عينه توسط رسانه هاي گوناگون مشاهده مي كند و اين تحير موتور محركه فرد براي دستيابي به آن و يا حداقل آگاهي از علل آن است و دراين سطح ارتباطات وسيع ديگر به راحتي نمي توان ماوراء ماده را انكار كرد و آن را به خرافات و توهمات نسبت داد.
9- ترس از آينده
روند پيشرفته بشر در دو سه قرن اخير و رشد روزافزون عقلانيت و ماشينيزاسيون و به دست آمدن فراوان قدرت در دست سياستمداران بدون تعهد باعث ترس بشر از آينده پيش روست كه نمونه آن را در فيلم هاي هاليوودي كه در آن بشر درتسلط ربا ت ها يا افراد قدرت طلب و سودپرست قرارمي گيرد مي توان ديد. ترس از جنگ اتمي، ترس از نابودي محيط زيست، ترس از مسخ انسانها توسط ابزارهايي به صورت ناخودآگاه همه از ترس هايي است كه بشر را به سمت معنويت سوق مي دهد.
10- افزايش فراغت
بشر جهان مدرن غرب ديگر از آن تلاش ها فقط براي زندگي كه در قرن اخير بيشتر با آن سروكار داشت رها شده است و اكنون زمان بيشتري دارد كه به اموري غيرمادي با دقت بيشتر بنگرد.
با توجه به آمار ساعات كار و افزايش حقوق و مزايا و بيمه و غيره بشر جديد غربي راحتي و رفاه بيشتر و اوقات فراغت بيشتري دارد تا به اموري مانند دين به صورت اساسي تر بينديشد. تازه با افزايش رشد ماشينيزاسيون و تكنولوژي ممكن است اين آمار بهتر هم بشود. اما آيا اين راحتي مادي بشر براي تسكين آلام اساسي انسان كافي است؟ پاسخ خير است و انسان مرفه كه از گردش و راحتي مادي خسته شده دنبال حقيقتي است تا او را سيراب كند.
11- افزايش تنوع طلبي
يكي از ارزش هايي كه در جهان مدرن تبليغ مي شود تنوع خواهي است. تنوع موتور محركه صنايع غرب است و عدم رسيدن انسان به قناعت و زياده خواهي و تنوع طلبي موجب خريد بيشتر آنها مي شود. حال اگر اين تنوع تحريك شده ازسوي رسانه ها و كارخانه ها و... با ابزار مادي ارضا نشود جواب خود را سعي مي كند در ماوراء ماده بگيرد و روح جستجوگر و تنوع طلب خود را در ماوراء و تجربه كردن معنويت ها و عرفاني هاي گوناگون ارضاء كند.
12- بي عدالتي جهاني است:
جهان جديد بسيار ناعادلانه تر به نظر مي رسد تا گذشته و درحالي كه بسياري از مردم جهان در فقر به سرمي برند و دچار سوءتغذيه هستند كشورهاي غربي دچار ريخت و پاش و اسرافند. همچنين سيستم كاپيتاليسم باعث انباشت قدرت و ثروت در دستان اقليتي شده است كه تاريخ و جهان را به خواست خود اداره مي كنند. اين اختلاف شديد روح انسان معاصر را به حركت در مي آورد تا يك جور اين بي عدالتي و شكاف را به صورت دروني (پذيرش) يا بيروني (با مبارزه) حل كند به آمارهايي كه در اين زمينه ارائه مي شود توجه بفرماييد:
درآمد 400 نفر از ثروتمندان آمريكا در طول يك سال برابر با مجموع درآمدهاي سالانه بيست كشور آفريقايي با جمعيتي بالغ بر 300 ميليون نفر است. بي عدالتي درجهان روند فزاينده خود را ادامه مي دهد. طبق محاسباتي كه اقتصاددانان برپايه داده هاي صندوق بين المللي پول انجام داده اند. در آمد 10% از ثروتمندترين مردم دنيا، 117 برابر درآمد 10% از فقيرترين مردم جهان است. اين در حالي است كه اين نسبت در سال 1980، حدود 79 برابر بوده است (ويسمن، رابرت، رشد حيرت انگيز بي عدالتي) در جهان، منبع:
multi national monitorcom البته آمار اخير ارائه شده توسط بانك جهاني نيز به اين مورد اشاره مي كند: در سطح جهان 1% از جمعيت دنيا با بيشترين درآمد، 5/9 درصد كل درآمد دنيا و بيش از كل درآمد 50% انتهاي جدول افراد را دارا بوده اند. همچنين در سال 1993 ميلادي، 5% افراد صدرنشين جدول توزيع درآمد، 75% كل درآمد مردم دنيا را در اختيار داشته اند. (بلامي فوستر، جان، بازگشت امپرياليسم،
منبع :reviewOrg wwwmonthly
31- پيروزي انقلاب اسلامي ايران
مبارزه و پيروزي ملت ايران در راه اسلام با وجود تمام مشكلاتي كه كشورهاي غربي و شرقي در مقابل آن ايجاد كردند خود روحي تازه در پيكر جديد معنويت گرايي دميد. كه نقش امام خميني (قدس) در آن بسيار حائز اهميت است و اين تنها براي اسلام نبود بلكه اديان ديگري نيز مانند مسيحيت را تكاني تازه داد در زير به نقل قول از دو انديشمند در اين زمينه اشاره مي شود:
آنتوني گيدنز ازمعروفترين جامعه شناسان معاصر مي گويد: در گذشته سه غول فكري جامعه شناسي يعني ماركس، دوركيم و ماكس وبر با كم و بيش اختلافاتي فرآيند عمومي جهان را به سوي سكولاريزاسيون و به حاشيه رفتن دين مي ديدند. ولي از آغاز دهه هشتاد ميلادي و با پيروزي انقلاب اسلامي ايران شاهد تحقق عكس اين قضيه هستيم؛ يعني فرآيند عمومي جهان روند معكوسي را آغاز و به سمت ديني شدن پيش مي رود. (حاجتي، عصر امام خميني) و يا انديشمند و نويسنده روسي، والنتين پروساكوف، درباره تاثيرگذاري امام خميني در موج جديدمعنويت خواهي مي نويسد: «اوجهان بيني را احيا و نور ايمان را روشن كرد و بزرگترين حماسه عظيم فداكاري عصر ما را به وجود آورد.» (همان ص 43)
همين نويسنده مي گويد: امام خميني مبشر عصر جديدي در زندگي بشريت بود كه به نظر مي رسد در اين مرحله براي روحيه آشفته بشريت بيش از هرچيز به معنويت نياز خواهد بود.» (همان ص 53)
41- ساختن پيشتوانه براي اخلاق و فعل در تمدن مدرن
با گسست تمدن مدرن از ريشه ديني، جامعه غرب مدرن دچار عدم وجود فلسفه اخلاقي و عمل فرد در ميان جامعه شده است لذا مي تواند باعث از هم گسيختگي افزايش جرم و جنايت شده است. جوامع غربي با درك اين خلأ سعي در جعل و ايجاد معنويت هاي جديد در جامعه شده اند. معنويت هايي كه مباني اخلاقي را درجوامع تا حدي ايجاد مي كنند اما در ساختاري سكولار قرار دارند و متناسب با نيازهاي جامعه هاي مدرن هستند. نمونه اي از اين تلاش ها را مي توان در بحث هاي موفقيت و شادكامي و... در جوامع مدرن پيدا كرد.
دلايل گرايش به معنويت هاي نو ظهور در ايران
در ادامه بايد اشاره كرد كه نكات بالا ناظر بر رشد معنويت در سطح جهاني بود اما در ايران مي توان دلايل ديگري براي گرايش به معنويت هاي نوظهور پيدا كرد. كه از جمله مي توان:
1- اختلاط ميان دين و حكومت و ورود روحانيت به عرصه حكومت كه باعث شده است در ميان آن ها كه از حكومت ناراضي هستند گرايشي به سمت اديان نوظهور ايجاد گردد.
2- فرهنگ غرب زدگي: كه اين امر باعث مي شود كه بعضي از امور غربي بدون آنكه شرايط آن در جامعه وجود داشته باشد و مورد نياز جامعه ما باشد تنها به دليل پيروي از تمدن غرب و خودباختگي در مقابل آنها وجود داشته باشند.
3- يكي از علل مهم ديگر به نظر اين است كه با توجه به اين كه در جامعه ايران دين نقش بسيارمهمي در سطح فردي و اجتماعي دارد فردي كه خود را نمي تواند با دين جامعه يكسان كند و آن را نمي پذيرد براي جبران اين خلأ و همرنگ شدن با ديگر روي به عرفان هاي نوظهور مي آورد.
عواملي چون فشارهاي اقتصادي و رواني، خانوادگي و غيره نيز بر روي گرايش به عرفان هاي نوظهور وجود داشته است.
برخي از ويژگي هاي مشترك عرفانهاي نوظهور

عرفان ها و فرقه هاي نوظهور در ايران تنوع بالايي دارند و به كار و تبليغات براي فرقه مطبوع خود مي پردازند. بسياري از كتاب هاي آنها ترجمه شده و حتي بعضي از آنها مؤسسات فرهنگي، آموزشي و تبليغي تشكيل داده و دوره هاي آموزشي ارائه مي دهند. اما اصلي ترين آنها را درايران مي توان: ساي بابا، رام الله، اوشو واكنكار، عرفان ساحري يا عرفان جادو، عرفان پائولوكوئيلود، يوگا، مديتيشن متعالي، عرفان مسيحي، قبالا و كبالا دانست.
مسئله عرفان هاي نوظهور را مي توان از جنبه هاي مختلف ديگري نيز مورد مداقه قرار داد. مثلا از نظر نوع افرادي كه به اين گونه عرفان ها گرايش دارند، ميزان نفوذ اينگونه عرفان ها در جوامع مختلف و غيره. اما ما در اينجا به بحث ويژگي هاي مشترك آنها مي پردازيم.
درابتدا بايد گفت كه مجموعه اين عرفانها دامنه وسيعي را شامل مي شود كه از عرفان هاي هندي، سرخ پوستي گرفته تا عرفانهاي مرتبط به يهود و مسيحيت و بعضي از آنها خود به تنهايي شامل هزاران صفحه مطلب مي باشند مثلا يوگا خود داراي شاخه هاي گوناگون است و كتابهاي زيادي درباره آن نوشته شده است يا حاصل تعاليم اشو تا به حال به بيش از 056 كتاب رسيده است و طبعا انجام اين بررسي نه در حد بضاعت ما بوده و نه در حد محدود صفحات اين تحقيق.
نكته ديگر آنست كه در ميان اين عرفانها يقينا نكات مثبت و ايجابي را مي توان يافت و اين طور نيست كه همه عقايد و اعمال ظاهري آنها باطل و بي اثر باشد. مثلا شما تاكيد بر اخلاق و نوع دوستي را مي توانيد در بعضي از آنها ببينيد. بنابراين برخي از نكات مشترك قيدشده ممكن است كه مثبت و برخي منفي باشند اما ذكر اين نكته ضروري است كه ممكن است نكته اي مثبت باشد اما بجانبودن و يا در حد افراط و تفريط بودن آن مي تواند خود آن مورد را منفي كند مانند توجه به حيوانات كه امري مثبت است اما با افراط در آن مي توان آن را نكته اي منفي تلقي كرد. به هر حال ما در اينجا سعي مي كنيم به بيان برخي از نكات مشترك عرفانهاي نوظهور پرداخته و البته بايد گفت كه اينطور نيست كه مطالب قيدشده در همه آنها وجود دارد اما در بخش و تعدادي از آنها ديده مي شود.
1- عدم صراحت بيان و مبهم گويي
در نگاهي به عرفانهاي نوظهور شما متوجه مي شويد كه نوعي عدم صراحت و شفافيت در آنها وجود دارد و تلاش شده است با ايجاد هاله اي از ابهام امكان پنهان كردن خطاها زير غبار آن و همچنين امكان برداشتهاي مختلف از كلام آنها را ايجاد كنند نمونه اي از اين مورد را كلام ا.م رام الله كه رهبر فرقه رام الله درايران است براي شما نقل مي كنم.
س: آيا عيسي مسيح مصلوب شد؟ برخي مي گويند شد و برخي بر اين اعتقادند كه نشد؟
ج: عيسي مصلوب شد، اما مسيح(ع) نشد.
س: حضرت عيسي چطور؟ آيا حضرت عيسي مصلوب نشد؟
ج: حضرتش مصلوب شد، اما عيسي نشد.
س: عيسي چه طور؟ آيا عيسي مصلوب شد؟
ج: عيساي به تنهايي هرگز وجود نداشت. (پيمان الهي (تدوين)، جريان هدايت الهي، ج1، ص751)
2- توجه به ديگران
در برخي از اين عرفان ها بر توجه به ديگران تأكيد شده است براي نمونه ساي بابا كه از عرفان هاي نوظهور فعال در ايران است بر اين مورد تأكيد فراوان دارد و آنها با ساختن صدها كلينيك و بيمارستان در هند، اروپا و آمريكا به بيماران و آسيب ديدگان به صورت مجاني كمك مي كنند و آنها هر هفته به تهيدستان خوراك وپوشاك مي دهند.
3- تحقير و نفي تفكر
تفكر در تعدادي از آنها كم رنگ شده و حتي گاهي به نفي و تحقير فكر و ذهن مي پردازند گاهي حركت برخي از آنها به سمت تقابل با علم و تكنولوژي مي رود مثلاً از آنجا كه ذهن در مكتب اشو جايگاه منفي دارد اشو به نقد فلسفه، علم و تكنولوژي مي پردازد او درباره فلسفه اعتقاد دارد كه فلسفه ذهن را خيلي راضي مي كند. فيلسوفان خيلي فكر مي كنند. آنها عمرشان را با فكر كردن هدر مي دهند بدون اينكه مطلقاً كاري انجام دهند. اشو همچنين به نقد علم و تكنولوژي مبادرت مي كند. انسان متمدن هميشه در حال ديوانگي است. زمين اكنون يك ديوانه خانه بزرگ شده است و اين خاصيت تمدن و تكنولوژي است. (اشو، آواز سكوت، ترجمه ميرجواد سيدحسيني، ص 9؛ اشو، تمثيل عرفاني، ترجمه فلورا دوست محمديان، ص83) او جايي در مورد عقل مي گويد: عقل را فراموش كن و بگذار عشق مركزتو، آماج توباشد. هر ناكامي مي تواند به كاميابي مبدل شود، هر احتمال شكستي براي عقل، مي تواند به توفيقي براي دل بدل گردد. (اشو، الماس هاي اشو، ترجمه مرجان فرجي، ص 76) همچنين ساي بابا در موردي توصيه مي كند (ساتيا ساي بابا، تعليمات ساتيا ساي بابا (تعليمات معنوي 6) ترجمه رؤيا مصاحبي مقدم، ص 23) انسان مبتلا به استدلالات در باب خدا نشود كه اينها با عشق سازگار نيست و عبادت اهميتي به آن نمي دهد. توئيچل در عرفان اكنكار نيز به فلسفه حمله مي كند و در تفكراتش است كه فلسفه انسان را غرق در وعده ها مي كند. فلسفه انسان را درواقع شستشوي مغزي مي دهد. سيستم هاي ماوراء الطبيعه براي انسان استفاده ندارد؛ زيرا كه تنها به تسلي انسان دل خوش كرده اند. آنچه كه آنها درباره جهان وهستي مي گويند، از نظر روح هيچ معنايي ندارد؛ بنابراين افكار مذهب و سيستم هاي فلسفي و متافيزيكي، فرديت و روح انسان را مي بلعند و انسان را در مسائل و رنج هاي مادي زندگي رها مي كنند (البته خود توئيچل با صراحت از فلسفه اكنكار، خردگرايي، بنيان هاي اخلاقي، متافيزيك، هستي شناسي و چنان كه ديديم فلسفه هيچ چيز سخن به ميان آورده است). (فعالي، آفتاب و سايه ها صص642و 742)
4- توجه به درون و پالايش آن
در بسياري از عرفان هاي نوظهور تأكيد بر توجه به درون و پالايش آن شده است مثلاً اشو دومين قدم براي رسيدن به عشق را تبديل سموم وجود خود به شهد مي داند، سم هاي نفس مانند نفرت، حسادت، خشم و احساس مالكيت است، اينها نفس را آلوده مي كنند. يا ساي بابا سخن از هواهاي شش گانه به ميان مي آورد؛يعني خشم، شهوت، شك، تألم، تأثر، بي ارادگي. انسان مي تواند آنها را مطيع خود سازد. كسي كه ادعا مي كند سرسپرده خداست هرگز نبايد مبتلا به خودپرستي شود و به اين احساسات منفي پاسخ دهد. (فعالي، محمد تقي آفتاب و سايه ها، ص 941) يا در عرفان سرخ پوستي تولتك چهار ميثاق: 1-با كلام خود گناه نكنيد 2-هيچ چيز را به خودتان ربط ندهيد 3-تصورات باصل نكنيد 4-هميشه بيشترين تلاش خود را انجام دهيد وجود دارد. در اكنكار نيز گامي براي رها شدن از آرزو است راه رهايي از آرزو اين است كه چيز پايدارتري در مقابل ذهن قرار مي گيرد. اگر بتوانيم توجه ذهن را به اقليم و بهشت سوگماد متوجه كنيم، آرزوي پايين خنثي مي شود.
5-در برخي از اين عرفان هاي نوظهور هدف تنهاشادي و آرامش است هدف عرفاني اي چون رسيدن به خداوند جايي ندارد مثلاً در يوگا و در انديشه دالاي لاماي چهاردهم شما چندان نامي از قرب الهي و آخرت نمي بينيد و گويا هدف رسيدن به آرامس و شادي است و لذت بردن از همين حيات دنيايي. در برخي از عرفان هاي نوظهور باوجود اعتقاد به ماوراء ماده اين ماوراء نيز در خدمت زندگي آرام وشاد آمده است و هدف خدا و قرب او نيست باوجود اين همين آرامش نه چندان كامل كه از اعمالي مانند تمركز و حتي مصرف موادمخدر (مثلا در برخي عرفان هاي سرخ پوستي)، رياضت و غيره به دست آمده است توانسته است بسياري از انسان هاي خسته از روزمرگي و كشمكش هاي تمدن مدرن را به سوي خود جذب كند. مثلا در تفكر دالاي لاما مهمترين هدف زندگي رسيدن به شادي است و او ايده هايي در اين مورد و رفع درد و الم ارائه مي دهد.
5- تأكيد بر عشق ورزي
در اين عرفان ها تأكيد بر عشق است و گاهي اين عشق متعلق مشخصي مانند خداوند را ندارد و تنها عشق مهم است براي نمونه يكي از مهمترين اصولي كه اشو به شدت بر آن تأكيد دارد، اصل عشق و عشق ورزي است. درواقع، عشق عصاره پيام اشو است (اشو، عشق پرنده اي آزاد و رها، ترجمه مسيحا برزگر، ص 21) اما اگر قصه عشق را از ديدگاه اشو دنبال كنيم به نكات جالبي مي رسيم عشق زميني لازم است و رسيدن به عشق تنها از طريق قطب مخالف امكان پذير است، اگر كسي با دقت به دنبال متعلق عشق در آثار اشو باشد، درمي يابد كه از ديدگاه اشو، عشق متعلق ندارد، بلكه خود عشق، خداست (فعالي، آفتاب و سايه ها صص 221 و 121) يا به اين گفته توجه كنيد: اگر از من بپرسيد من به شما مي گويم خدا را فراموش كنيد. حقيقت را فراموش كنيد. من به شما مي گويم تنها به دنبال عشق باشيد (اشو، راز بزرگ، ترجمه روان كهريز، ص 01) يا ساي بابا مي گويد: عشق و خداوند از يكديگر جدا نيستند؛ خداوند عشق است و عشق خداست (ساتيا ساي بابا، تعليمات ساتيا ساي بابا (تعليمات معنوي- 6) ترجمه رويا مصاحبي مقدم، ص 34) محمد تقي فعالي نيز در كتاب آفتاب و سايه ها صفحه 451 مي نويسد از آثار ساي بابا معلوم نيست عشق به خدا اصل است يا خدا. از بسياري گفته ها و تعاليم ساي بابا به دست مي آيد كه آنچه اصالت و اهميت دارد عشق است و عشق يك امر انساني است. و در همان صفحه اشاره مي كند كه ساي بابا از انديشه ها و تعاليم بودا الهام مي گيرد و چنان كه گذشت، بودا در ميان مكاتب عرفاني بدون خدا جاي دارد. بنابراين ساي بابا نمي تواند عرفاني با خدا ارائه دهد و به عرفان بودا هم پاي بند باشد. رام الله نيز بر عشق تأكيد مي كند و مي گويد: عبادت، سعي، تلاش، تمرين، همه اينها بدون وجود عشق الهي و حضور خداوند بي فايده و حتي خطرناك است (پيمان الهي (تدوين)، جريان هدايت الهي، جلد 1، ص 73) پائولو كوئيلو نيز در كتاب عطيه برتر به بحث داغ عشق پرداخته است و به مطالبي همچون، عشق زندگي است. عشق هرگز خطا مي كند و زندگي تا زماني كه عشق است به خطا نمي رود. در بنيان تمامي مخلوقات عشق همچون عطيه برتر حاضر است؛ زيرا هر چيز ديگر به پايان مي رسد، عشق مي ماند پرداخته است. يا در بريدا مي گويد: جوهره آفرينش مفرد است و اين جوهره، عشق نام دارد. عشق نيرويي است كه ما را بار ديگر به يكديگر مي پيوندد تا تجربه اي را كه در زندگي هاي متعدد و مكان هاي متعدد جهان پراكنده شده است، بار ديگر متراكم سازد. (پائولو كوئيلو، بريدا، ترجمه آرش حجازي، ص 8) و باز در همان كتاب و همان صفحه مي گويد: عشق يگانه پل ميان جهان نامرئي و جهان مرئي بود كه همه آدميان آن را مي شناختند. يگانه زبان موثر براي ترجمه درس هايي بود كه كيهان هر روز به آدميان مي آموخت.
6- تاكيد برخود مركزي و مريدپروري
در اين عرفان ها نوعي خود مركزي و مريدپروري از سوي صاحبان آنها ديده مي شود مثلا اشو خود را در جايي استاد استادان و مرشد مرشدان مي خواند (اشو، اينك بركه اي كهن، ترجمه سيروس سعدونديان، ص 303) يا در جايي مي گويد: يافتن من پشت آن صف طولاني كاري دشوار است من تنها كافي هستم. همان طور كه وقتي مسيح بود كافي بود. وقتي با من هستي مرشد كافي است و اساسا تو با من هستي. براي من نيازي نيست مسيح يا بودا يا ديگري را واسطه كني. فقط با من رو به رو شو و... (همان، ص 403) ا.م.رام الله كه در ايران رهبري فرقه رام الله را دارد در بين مريدان خود بيشتر به نام ((آواتار)) (يعني سرور و آقا) ناميده مي شود. او خود را يكي از استادان حق در جهان مي داند. شاگردان آواتار درباره او حرف هاي عجيبي مي زنند و براي او اعمال شگفت انگيزي نقل مي كنند. او را يك استراتژيست و تئوريسين الهي تمام عيار در عصر حاضر مي دانند. (فعالي، آفتاب و سايه ها، ص 161)
7- ايجاد كمون و جايگاه مشخص
ايجاد كمون و جايگاه مشخص را مي توان يكي از نقاط مشترك برخي از اين عرفان هاي نوظهور دانست مثلا اشو در سال 4713 در پوناي هند كموني تأسيس كرد كمون بين المللي اشو هنوز هم بزرگترين مركز مراقبه در هند به شمار مي رود همچنين مريدان وي بعد از مهاجرت اشو به آمريكا شهري به نام راجيش پورام را بنا كردند (فعالي، محمدتقي، آفتاب و سايه ها، ص311) يا شهر عرفاني ساي بابا آشرام نام دارد. در مورد مكتب رام الله نيز به محمدتقي فعالي در كتاب آفتاب و سايه ها در صفحه 161 مي گويد پيروان ا.م.رام الله هر هفته بايد يك نفر را به حلقه وارد كنند وگرنه خود او از حلقه خارج مي شود. يا در عرفان اكنكار موسسه اكنكار در سال 0719 در آمريكا به همت توئيچل و به عنوان يك مؤسسه غيرانتفاعي تأسيس شد.
8-طرح مباحث جنسي و سكس
مباحث جنسي و سكس يكي از مباحث مطرح در اين عرفانهاست كه گاهي رد و گاهي خود ابزاري براي وصول به حقيقت شناخته مي شود اصولاً در اين عرفانها گاها نظرياتي كه درباره رابطه جنسي داده مي شود كه امكان سوءاستفاده هاي جنسي را افزايش مي دهد درباره خود اشو اسناد سازمان اتباع خارجه آمريكا كه وزارت امور خارجه هند نيز آنها را تأييد كرده است نشان مي دهد كه اشو به دليل فساد اخلاقي از آمريكا اخراج شده است (فعالي، محمدتقي، آفتاب و سايه ها ص311) اشو در جايي ميگويد: سكس بزگترين هنر مديتيشن است و عشق از آميزش جنسي زاييده مي شود. (اشو، الماس هاي اشو، ترجمه مرجان فرجي، صص042و 613) نماينده رام الله نيز در ايران درمورد پيوند ميان زن و مرد ديدگاههايي دارد او معتقد است پيوند بيروني مي تواند منشاء ازدواج دروني گردد او مي گويد: ((تا يگانگي را در زمين تجربه نكني تجربه آن در آسمان بعيد است.)) (پيمان الهي (تدوين)، جريان هدايت الهي، ج1، ص051) و در ادامه براي تفهيم بهتر به مثال چرخ دنده اشاره مي كند و مي گويد: اگر بخواهيد براي يك چرخ دنده، شريك و جفتي انتخاب نماييد، چگونه عمل مي كنيد. معقول و طبيعي است كه بايد چرخ دنده اي را انتخاب كنيد كه برآمدگي ها و فرورفتگي هاي آن، با اين چرخ دنده كاملاً متناسب باشد، به گونه اي كه برآمدگيهاي هر كدام در فرورفتگيهاي ديگري قرار گيرد. در غير اين صورت چرخ دنده شما از حركت باز مي ايستد و اگر فشار زيادي به آن بياوريد، پره هايش مي شكند (پيمان الهي(تدوين)، جريان هدايت الهي، ج1، ص151). ديدگاه هاي ا.م. رام الله درباره رابطه زن و مرد ريشه در انديشه هاي آيين تانتريك دارد. (فعالي، آفتاب و سايه ها، ص661) در تفكر يوگاناندا ازدواج با پرستش خدا قابل جمع نيست به نظر او ازدواج يعني خداوند در اولويت نيست. اما كوئليو درباره نقش نيرويي جنسي در وصول به مقامات عالي عرفاني و معنوي مي گويد: براي تحقق تشرف، بايد با اين نيرو آشنا شوي... پس چطور با آن روبه رو شوم؟ يك فرمول ساده است... فرمول اين است در تمام مدت رابطه جنسي خود، از حواس پنج گانه ات استفاده كن. اگر در لحظه اوج لذت جنسي، همه اين حواس با هم از راه برسند، براي تشرف پذيرفته مي شوي. (كوئليو، بريدا، ترجمه آرش حجازي و بهرام جعفري، صص291و 391)
9- آميزه اي از اديان و ديدگاههاي مختلف
بسيار از اين عرفانها مخلوطي از اديان و ديدگاههاي مختلف مي باشند براي نمونه تفكرات اشو از مبادي مانند يوگا، ايده هاي تانتريك، بودا و تا اندازه اي عرفان اسلامي سرچشمه مي گيرد. يا ساي بابا تحت تأثير تعاليم مسيحيت بودا، يوگا و اصول اعتقادي هندي است درباره مكتب رام الله نيز همانطور كه از اسم او پيداست التقاطي از تفكرات اسلامي و هندويي است فلذا تركيب ميان خداي اسلام و خداي ويشنو ((رام)) فراهم شده است. مكتب عرفاني اكنكار نيز ريشه در تعاليم آيين لاما و از اين طريق بودا و هند دارد و ريشه اين مكتب غربي به شرق و هند مي رسد. تفكرات كوئيلو نيز تحت تأثير انديشه هاي مختلف از جمله عرفان مسيحيت، عرفان ساحري، افكار ماركس مي باشد.
01- عدم برخورداري از خدا
برخي از اين عرفانها با آن كه نام عرفان بر خود دارند داراي خدا نمي باشند اساساً برخي از اين آيينها بيشتر ابزاري هستند براي شادتر و آرامتر زيستن مثلاً يوگا براي كاهش درد زايمان، ايجاد اعتماد به نفس، تناسب و سلامت اندام و حفظ زيبايي صورت و بسياري موارد ديگر كاربرد دارد اما في الواقع نمي توان آن را عرفاني واقعي دانست يا به اين دو نمونه از صحبتهاي اشو توجه كنيد: خداوند يك شخص نيست بلكه تنها تجربه اي است كه تمام هستي را به پديده اي زنده مبدل مي سازد؛ تنهايي او مطرح نيست. او با زندگي مي تپد! با زندگي داراي ضربان است. لحظه اي كه دريابي كه دل هستي مي تپد خداوند را كشف كرده اي. (اشو، شورشي، ترجمه عبدالعلي براتي، ص002) او در جاي ديگر مي گويد: هيچ كس نمي تواند شما را به جلو براند و هيچ كس به جز خودتان نمي تواند به آنجا برسد. همانطور كه هيچ كس ديگري هم نمي تواند شما را به عقب بكشاند. شيطان قدرت گمراه كردن شما را ندارد. خداوند هم قدرت هدايت شما را ندارد. (اشو، راز بزرگ، ترجمه روان كهريز، ص961) در مورد يوگا نيز مثلا انديشه هاي خداشناسي يوگاناندا به عنوان يكي از بزرگان آن پذيرفته نيست؛ زيرا از يك سو جلوه هاي خدا به گونه اي مطرح شده اند كه گويا هر يك خداي مستقلي است، حتي بايد آنها را تقديس و پرستش نمود و احترام آنها در معابد الزامي است؛ تو گويي يوگاناندا به چند خدايي معتقد است. از سوي ديگر تصويري كه از خدا ارائه مي دهد همراه با ابهام و اجمال است؛ تو گويي خداي يوگاناندا خدايي در سايه است. (فعالي، آفتاب و سايه ها، ص781) يا عرفان تولتك بيش از اينكه يك عرفان باشد يك سلسله گزاره هاي اخلاقي است يا اكنكار بيشتر آموزشهايي براي سفر روح است و رسيدن به سوگماد است و مباحثي چون عشق الهي و قرب الهي در آن جايي ندارد و در آخر در انديشه هاي عرفاني سرخپوستي خدا، قيامت، وحي، نبوت و امامت جايگاهي ندارد و اين عرفانها عمدتا ساخته انسانها هستند.
11- نفي شريعت

برخي از اين عرفانها به نفي شريعت پرداخته و تعدادي از آنها به شدت مبلغ پلوراليسم و تكثرگرايي ديني مي باشند. اشو مي گويد: اين كلمه را به ياد داشته باشد: در شرت شما بيچاره مي مانيد، چون در كنار يك پيكر بي جان قرار مي گيريد. (اشو، آواز سكوت، ترجمه ميرجواد سيدحسيني، ص08) او در جايي ديگر مي گويد انسان به رغم تمام جستجوهايش در معابد، مساجد، كعبه، غارهاي دور افتاده و كوهستانها با زهد و ترك دنيا، هرگز قادر به يافتن او نخواهد بود. توبه شما فقط نفستان را تقويت مي كند. زهدتان تنهاشان و منزلتتان را ارتقا مي دهد. خيراتي كه مي كنيد صرفا برايتان شهرست و نام مي آورد. (اشو، راز بزرگ، ترجمه روان كهريز، ص531) ساي بابا در جايي مي گويد: تمامي اديان به سوي يك هدف رهنمون مي شوند و تمام انسانها برادران يكديگرند (ساتيا ساي بابا، تعليمات ساتيا ساي بابا (تعليمات معنوي6) ترجمه رويا مصاحبي مقدم، ص761) رام الله نيز در اين باره مي گويد: هر ديني را كه پذيرفتيد، مي بايست به احكام آن عمل كنيد و نمي توانيد به دلخواه خود چيزي بر آن بيفزاييد يا از آن بكاهيد. (پيمان الهي (تدوين)، جريان هدايت الهي، ج1، ص611) يا در همان كتاب در صفحه 121 مي گويد: دين من، دين تو، اين دين الهي نيست. حقيقت مذهب، عشق است. اديان و مكاتب، روش هاي آشكار شدن و نشان دادن اين عشق مي باشند. همه اديان در اصل يكي هستند. اختلاف از شماست، نه از كلام و روش خداوند. در نگاه دالاي لاما نيز انتخاب دين امري مرتبط با حقوق فردي انسان است. بنابراين همانگونه كه افراد مختلف حق دارند غذاهاي متفاوت انتخاب كنند و اين به ذائقه ايشان بستگي دارد، گزينش دين هم به شرايط روحي، اجتماعي، فرهنگي و ذوق و سليقه افراد بستگي دارد (فعالي، آفتاب و سايه ها، ص691) يا به اين جمله توئيچل توجه كنيد: فرضيه جهنم توسط كليسا اختراج شد تا بشر را با ترساندن از كيفر برادركشي، بيشتر به سوي تمدن سوق دهد! كليسا مجبور بود ترس از كيفر اخروي و امثال آن را بيافريند تا بدين وسيله توده هاي مردم را هر چه بيشتر تحت كنترل داشته باشد. (پال توئيچل، نامه هايي به گيل، ترجمه هوشنگ اهرپور، ص32)
21- استفاده از رقص و مواد مخدر

در برخي از اين عرفان ها از رقص و يا مصرف مواد مخدر براي نزديكي به خداوند يا رسيدن به آرامش استفاده مي شود مثلا اشو مي گويد: اگر مردم بتوانند كمي بيشتر به رقص بپردازند، كمي بيشتر آواز بخوانند، كمي بيشتر لوده باشند، انرژي آنها بيش از پيش به جريان افتاده، و مشكلاتشان به تدريج ناپديد خواهد شد. به همين دليل من اين قدر بر شاد زيستن اصرار دارم. شادماني تا حد از خود بي خود شدن (اشو، الماس هاي اشو، ترجمه مرجان فرجي ص74) مثلا در مكتب كاستاندا و يا در انديشه هاي پائلو كوئيليو شما نشانه هايي از استفاده از مواد مخدر مي بينيد.
31- اعتقاد به تناسخ
يكي از اعتقاداتي كه در بسياري از عرفانهاي نوظهور و به خصوص هندي ديده مي شود اعتقاد به تناسخ و قانون كرمه است مثلا اشو به تناسخ اعتقاد دارد و ساي بابا نيز به تناسخ و كرمه معتقد است. همچنين شيخ كبير كه مؤسس مكتب رام الله هست هم معتقد به تناسخ و چرخش گوناگون ارواح بود. يوگاناندا نيز در يوگا معتقد به تناسخ مي باشد. دالاي لاما به تناسخ و كرمه سخت معتقد است.

دوشنبه 2 فروردین 1395  1:57 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها