0

قطعات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۳۳۴ - شعر قاضی تنوخی

رضیت بما قسم الله لی

و فوضت امری الی حالقی

لقد احسن الله فیما مضی

کذلک یحسن فیما بقی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  12:00 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۳۴۶ - در مرثیهٔ اهل بیت خود

چشمهٔ خون ز دلم شیفته‌تر کس را نی

خون شو ای چشم که این سوز جگر کس را نی

تنم از اشک به زر رشتهٔ خونین ماند

هیچ زر رشته ازین تافته‌تر کس را نی

هیچ کس عمر گرامی نفروشد به عدم

سر این بیع مرا هست اگر کس را نی

درد دل بر که کنم عرضه که درمان دلم

کیمیائی است کز او هیچ اثر کس را نی

آن جگر تر کن من کو که ز نادیدن او

خشک آخورتر ازین دیدهٔ تر کس را نی

غم او بر دل من پردهٔ زنگاری بست

کس چو داند که بر این پرده گذر کس را نی

آه و دردا که چراغ من تاریک بمرد

باورم کن که ازین درد بتر کس را نی

غلطم من که چراغی همه کس را میرد

لیک خورشید مرا مرد و دگر کس را نی

دل خاقانی ازین درد درون پوست بسوخت

وز برون غرقهٔ خون گشت خبر کس را نی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  12:00 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۳۴۸ - در مرثیهٔ سلطان شرق

گویند کز تبی ملک الشرق درگذشت

ای قهر زهردار الهی چنین کنی

مرگ از سر جوان جهان‌جوی تاج برد

ای مرگ ناگهان تو تباهی چنین کنی

شاهی خدای راست که حکم این چنین کند

او را بدو نمود که شاهی چنین کنی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  12:00 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۳۳۵ - در حماسه و مدح خود

شاعر مفلق منم، خوان معانی مراست

ریزه خور خوان من عنصری و رودکی

زنده چو نفس حکیم نام من از تازگی

گشته چو مال کریم حرص من از اندکی

قالت من نیم‌روز، حالت من نیم‌شب

تیغ کشد هندوی تیر زند ناوکی

در بر این پیرزن هیچ جوان مرد نیست

خلق همه کودکند من نکنم کودکی

بلبل خردم که خورد بس کندم کرمکی

کرم قزم در هنر زان نکنم کرمکی

بوم چنان سربزرگ از همه مرغان کم است

وز همه باز است بیش با همه سر کوچکی

تا کی گوئی چو گل دارم یاقوت و زر

من چو صبا بگذرم تا تو چو گل بترکی

عذر نهم گرنه‌ای خوش سخن و راست‌بین

حنظل و آنگه خوشی؟ احوال و آنگه یکی؟

بخت کیان مانک است سعد فلک مانکی است

من ز پی فال سعد مانکیم مانکی

اینت علی رایتی قاتل هر خارجی

وینت قباد آیتی قامع هر مزدکی

جعفر صادق به قول جعفر برمک به جود

با هنر هاشمی با کرم برمکی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  12:00 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۳۵۷

خاقانیا ز خدمت شاهان کران طلب

تا از میان موج سیاست برون شوی

چون جام و می قبول و رد خسروان مباش

کب فسرده آئی و دریای خون شوی

از قرب و بعدشان که چو خورشید قاهرند

چون ماه گه کم آئی و گاهی فزون شوی

در یک شب از قبول و ز رد چون بنات نعش

گه سرفراز گردی و گاهی نگون شوی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  12:00 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۳۵۴

صبح کرم و وفا فرو شد

خاقانی ازین دو جنس کم جوی

پای طلب از کرم فرو بند

دست از صفت وفا فرو شوی

شو تعزیت کرم همی‌دار

رو مرثیهٔ وفا همی گوی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  12:00 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۳۳۲ - در جواب مردی سروده که عنصری را بر او ترجیح داده است

به تعریض گفتی که خاقانیا

چه خوش داشت نظم روان عنصری

بلی شاعری بود صاحب‌قران

ز ممدوح صاحب‌قران عنصری

ز معشوق نیکو و ممدوح نیک

غزل‌گو شد و مدح‌خوان عنصری

جز ار طرز مدح و طراز غزل

نکردی ز طبع امتحان عنصری

شناسند افاضل که چون من نبود

به مدح و غزل درفشان عنصری

که این سحر کاری که من می‌کنم

نکردی به سحر بیان عنصری

ز ده شیوه کان حیلت شاعری است

به یک شیوه شد داستان عنصری

مرا شیوهٔ خاص و تازه است و داشت

همان شیوهٔ باستان عنصری

نه تحقیق گفت و نه وعظ و نه زهد

که حرفی ندانست از آن عنصری

به دور کرم بخششی نیک دید

ز محمود کشور ستان عنصری

به ده بیت صد بدره و برده یافت

ز یک فتح هندوستان عنصری

شنیدم که از نقره زد دیگدان

ز زر ساخت آلات خوان عنصری

اگر زنده ماندی در این دور بخل

خسک ساختی دیگدان عنصری

نخوردی ز خوان‌های این مردمان

پری‌وار جز استخوان عنصری

به بوی دو نان پیش دونان شدی

زدی بوسه چون پر نان عنصری

ز تیر فلک تیغ چستی نداشت

چو من در نیام دهان عنصری

ز نی دور باش دو شاخی نداشت

چو من در سه شاخ بنان عنصری

نبوده است چون من گه نظم و نثر

بزرگ آیت و خرده دان عنصری

به نظم چو پروین و نثر چو نعش

نبود آفتاب جهان عنصری

ادیب و دبیر و مفسر نبود

نه سحبان یعرب زبان عنصری

چنانک این عروس از درم خرم است

به زر بود خرم روان عنصری

دهم مال و پس شاد باشم کنون

ستد زر و شد شادمان عنصری

به دانش بر از عرش گر رفته بود

به دولت بر از آسمان عنصری

به دانش توان عنصری شد ولیک

به دولت شدن چون توان عنصری

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  12:00 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها