0

قطعات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲۰ - در مدح منوچهر شروان شاه برای بستن سد باقلانی

قطب سپهر رفعت یعنی رکاب شاه

در اوج‌دار ملک رسید از کران آب

زان پس که تاخت رخش به هرا چو نوبهار

چون باد دی ببست رکاب و عنان آب

وز آرزوی سکهٔ او هم به فر او

زر درست شد درم ماهیان اب

دریاست شاه و زیر رکاب آتشین نهنگ

صافی نهنگ و جای جواهر بسان آب

شمشیر اوست اینهٔ آسمان نمای

آن آینه که هست به رویش نشان آب

هرگز که آب دید مصور در آینه

یا آینه که دید مصفا میان آب

هرگز در آینه نتوان دید افتاب

این افتاب و آینه بین در مکان آب

خرقه شد از حسام ملمع نمای شاه

گاهی نسیج آتش و گه پرنیان اب

الحق چو صوفیی است مجرد حسام او

کز خون وضو کند نکند امتحان آب

مانا که خسف خاک بدل بود آب را

شاه اطلاع یافت مگر بر نهان آب

ز آب محیط دید کمر بر میان خاک

از جرم خاک بست کمر بر میان آب

انباشت شاه معدهٔ آب روان به خاک

تا کم رسد به مرکز خاکی زیان آب

از بس که خاک در جگر آب سده بست

مستسقی حسام ملک گشت جان آب

چندان برآمد از جگر آب ناله‌ها

کافاق گشت زهره شکاف از فغان آب

شه رای کرد چون که علی الله آب دید

کارد بهم دهان علی الله خوان آب

شد آب پیش شاه و شفیع آورید خضر

خضر آمد الغیاث کنان از زبان آب

گفت ای به بسته عین کمال از کمال تو

این یک دو مه گشاده رها کن دهان آب

شاه از برای حرمت خضر از طریق لطف

الیاس را بداد برات امان آب

ترکیب آب و خاک به عون بقاش باد

تا بر بساط خاک سراید زمان آب

خاقانی است پیشرو کاروان شعر

همچون حباب پیشرو کاروان آب

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:16 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۹

ای در آبدار توانی ز پیچ و خم

در آب شد ز شرمم صد راه زیر آب

تو چون کتان کاهی و من چون کتان کاه

دل گاه زیر آتش و تن گاه زیر آب

حال من و تو از تو و من دور نیست از آنک

تو آب زیر کاهی و من کاه زیر آب

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:16 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۷

ای در برگزیده که غواص کرده‌ای

در بحر فکر خاطر دردانه سنج را

آن گنج سر به مهر که خاقانیش نهاد

ذهن تو برگشاد طلسمات گنج را

در حیرتم ز مهرهٔ فکرت که چون بود

پنجی گرفته از دو طرف نقش پنج را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:16 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۵

گفتی از شاهان تو را دل فارغ است

دل ز شاهان فارغ است آری مرا

والی ری کز خراسان رفتنم

منع کرد آن، نیست آزاری مرا

گر شدن ز آن سو کسی را رخصه نیست

رخصه بایستی شدن باری مرا

من به پیران خراسان می‌شوم

نیست با میران او کاری مرا

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:16 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲۱

بشنو ای پیر پند خاقانی

خاک توست این جوان علم طلب

جان علم است فقر و علم تن است

علم جان جوی و جان علم طلب

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:16 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲۲ - در هجو شهر زوری

سیزده جنس نهاده است نبی

که همه مسخ شدند و همه هست

ز آن یکی خرس که بد خنثی طبع

دیگری پیل که شد فسق پرست

من خری دیدم کو مسخ نبود

خوک شد چون ز خری کردن جست

بود اول خر و آخر شد خوک

چون به بنگاه خسان دل دربست

سفله‌ای بود سفیهی شد دون

پشه‌ای آمد و شد پیلی مست

بتر خلق بدی دان که به طبع

در بدی سفله‌تر از خود سست

تا مقر ساخت به شه زور ظلم

چون دل از مولد کم کاست گسست

نیک بد گشت در این منزل بد

گرچه بد بود در آن، مولد پست

احمقی بود سیاهی در دل

ظالمی گشت سپیدی در دست

ظلم خیزد چو طبیعت شد حمق

درج آید چو دقایق شد شصت

چون پس از حمق عوان طبع شود

شهر زوری که به بغداد نشست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:16 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۸

چون شاه بازگشت ز ابخاز روز عید

فرمود چاشتگه گذری بر کلیسیا

من بانگ برکشیدم و گفتم که ای دریغ

اسلامیان به کعبه و ما در کلیسیا

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:16 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲۳

چون ز یاران رفته یاد آرم

آه و واحسرتا علی من مات

چون ز عمر گذشته یاد آرم

آه و واغصتا علی مافات

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:17 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲۴

خوش سواری است عمر خاقانی

صیدگه دهر و بارگیر اوقات

پیش کان زین خود ز پشت حیات

بفکند نفل صید نعل کن حسنات

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:17 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۶

ما غم کس نخورده‌ایم مگر

که دگر کس نمی‌خورد غم ما

ما غم دیگران بسی خوردیم

دیگری نیز بشکرد غم ما

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:17 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲۵

زندگانی چو مال میراث است

که نبینی بقاش جز به زکات

پس ز طاعت بده زکاتش از آنک

به زکات است مال را برکات

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:17 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲۷

دل او هست سنگین پس چه معنی

که عشق او عقیق از اشک من ساخت

من از دل آزمائی دست شستم

که او در زلف آن دلبر وطن ساخت

به کرم پیله می‌ماند دل من

که خود را هم به فعل خود کفن ساخت

کنون دل انده دل می‌خورد زانک

هلاک خویشتن هم خویشتن ساخت

ز خاقانی چه خواهد دیگر این دل

جز آن کورا به محنت ممتحن ساخت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:17 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲۸ - در مدح جمال الانام حسام الدین

دوش آن زمان که چشمهٔ زراب آسمان

سیماب‌وار زین سوی چاه زمین گریخت

مه را گرفته دیدم گفتم ز تیغ میر

جرم فلک پس سپر آهنین گریخت

لرزان ستارگان ز حسام حسام دین

چون سگ گزیده‌ای که ز ماء معین گریخت

سیمرغ دولت از فزع دیو گوهران

در گوهر حسام سلیمان نگین گریخت

حرزی است کز قلادهٔ اهریمن خبیث

بگسست و در حمایل روح المین گریخت

ترسان عروس ملک چو دخت فراسیاب

در ظل پهلوان تهمتن مکین گریخت

طفلی است ماهروی که از مار حمیری

در ماه رایت پسر آبتین گریخت

شمشیر دین نگر که ز شمشیری اهرمن

همچون سروش مرگ ز صور پسین گریخت

خاقانی از تحکم شمشیر حادثات

اندر پناه همت شمشیر دین گریخت

پندار موری از فزع نیش سگ مگش

اندر مشبک مگس انگبین گریخت

یا عنکبوت غار ز آسیب پای پیل

اندر حریم کعبهٔ پیل آفرین گریخت

چون رنجه شد بپرسش من رنج شد ز تن

گفتی که جم درآمد و دیو لعین گریخت

از من گریخت حادثه ز اقبال او چنانک

علت ز باد عیسی گردون نشین گریخت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:17 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲۶ - در مرثیهٔ وحید الدین عموی خود

کو آنکه نقد او به ترازوی هفت چرخ

شش دانگ بود راست بهر کفه‌ای که سخت

در بیع گاه دهر به بادی بداد عمر

در قمرهٔ زمانه به خاکی بباخت بخت

جوزا گریست خون که عطارد ببست نطق

عنقا بریخت پر که سلیمان گذاشت تخت

زین غبن چتر روز چرا نیست ریز ریز

زین غم عمود صبح چرا نیست لخت لخت

آن نقش جسم اوست نه او در میان خاک

شبه مسیح شد نه مسیح از بر درخت

خاقانیا مصیبت عم خوار کار نیست

هین زار زار نال که کار اوفتاد سخت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:17 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲۹ - در بیان دوستی و دشمنی خلق

دوست دشمن گشت و دشمن دوست شد خاقانیا

آن زمان کاقبال بی‌ادبار بینی بر درت

تا تو دولت داری آن کت دوست‌تر دشمن‌تر است

ز آن که نتواند که بیند شاهد خود در برت

پس چو دولت روی برتابد تو را از هر که هست

دوست تر گشت آنکه بود از ابتدا دشمن ترت

دشمن معشوق خود را دوست دارد هر کسی

این قیاس از خویشتن کن گر نیاید باورت

دوست از نزدیکی دولت شد اول دشمنت

دشمن از دوری دولت شد به آخر غم خورت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:18 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها