0

قطعات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۷۵

ای شاه دو معنی را نامد به تو خاقانی

کاندر دل از آن هر دو ترسی است که جان کاهد

یا خاطر او نارد مدحی که دلت گیرد

یا همت تو ندهد مالی که دلش خواهد

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:34 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۶۷

جوی دل رفته دار خاقانی

که آب دولت هنوز خواهد بود

فلک از سرخ و زرد و شام و سحر

بر قدت خلعه دوز خواهد بود

حال اگر ز آنچه بود تیره‌تر است

عاقبت دل فروز خواهد بود

شب نبینی که تیره‌تر گردد

آن زمانی که روز خواهد بود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:34 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۷۸ - در رثاء فرزند

وقت مردن رشید را گفتم

که بخواه آنچه آرزوت آید

گفت کو عمر کارزو خواهم

کارزو بهر عمر می‌باید

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:35 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۴۰ - در مرثیهٔ امام ابو عمر و اسعد

خبر برآمد کان آفتاب شرع فرو شد

هزار آه زهرک آن خبر شنود برآمد

چون روز اسعد ازین چرخ دیر سال فرو رفت

ز چرخ نالهٔ وا اسعداه زود برآمد

چو روی علم نهان شد شکست پشت جهانی

طراق پشت شکستن ز هر که بود برآمد

خواص آذربیجان چو دود آذرپیچان

بسوختند و ز هر یک هزار دود برآمد

خلیفه جامهٔ سوکش قبا کند چو غلامان

که جان خواجه که سلطان دیر بود برآمد

گریست دیدهٔ خسرو بریخت در کیانی

فرود شد که روانش ازین فرود برآمد

فلک ستاره فرو برد و خور ز نور تهی شد

زمانه مایه زیان کرد و خود ز سود برآمد

مرا ز ماتم او جان و دل به رنگرزان شد

لباس جان سیه از رنگ و دل کبود برآمد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:35 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۵۲ - در تقاضای ده شتر از امیر الحاج

ای که هر دم ز تبت خلقت

صد شتر بار مشک در سفرند

گردن اشتران دهی پر زر

به کسانی که سرور هنرند

تا تو اشتر سواری اندر فید

خار و حنظل به فید گلشکرند

پیش اشتر دلی چو خاقانی

یاد تو جز به جام جم نخورند

دوش در ره بمانده‌اند مرا

اشتری ده که زیر بار درند

اشتری ده ه بار من بکشد

ور فروشم به تازیی بخرند

ور بندهی دهمت صد دشنام

که یکی ز آن به اشتری نبرند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:35 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۴۶ - در توصیف قلم و دوات خود

دوات من ز برون جدول و درون دریاست

نهنگ و آب سیاهش عجب بدان ماند

عمود صبح ندیدی سواد شام در او

دوات من به دو معنی بدان نشان ماند

رواست کو ید بیضای موسوی است دوات

که خامه نیز به ثعبان درفشان ماند

زبان خامهٔ جوشن در زره بر من

به دور باش سنان فعل و تیرسان ماند

چو خسروان گذرم بر مصاف نطق و دوات

از آن به خانهٔ زراد خسروان ماند

عنان جیحون در دست طبع خاقانی است

از آن جهت به سمرقند خضرخان ماند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:35 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۷۲ - در مرثیهٔ وحید الدین عموی خود

رفت آنکه فیلسوف جهان بود و بر جهان

درهای آسمان معانی گشوده بود

شد نفس مطمنهٔ او باز جای خویش

که آواز ارجعی هم از آنجا شنوده بود

دست کمال بر کمر آسمان نشاند

آن گوهر ثمین که در این خاک توده بود

او را فلک برای طبیبی خویش برد

کز دیرباز داروی او آزموده بود

آنجا که رفته بود هم اندر زمان بدم

تب لرزهای جرم کواکب ربوده بود

هر هفت کرده حور و بپوشید هفت رنگ

رخ برده بود و در کف پایش بسوده بود

بی او یتیم و مرده دلند اقربای او

کو آدم قبایل و عیسی دوده بود

آدینه بود صاعقهٔ مرگ او بلی

طوفان نوح نیز هم آدینه بوده بود

خاقانیا به ماتم عم خون گری نه اشک

کاین عم به جای تو پدری‌ها نموده بود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:35 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۸۳

آسمان داند که گاه نظم و نثر

بر زمین چون من مبرز کس ندید

در بیانم آب و در فکر آتش است

آبی از آتش مطرز کس ندید

ز آتش موسی برآرم آب خضر

ز آدمی این سحر و معجز کس ندید

از دو دیوانم به تازی و دری

یک هجا و فحش هرگز کس ندید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:35 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۸۴

خاقانیا ز عارضهٔ درد دل منال

کز ناله هیچ درد نشان بهی ندید

بیمار روزگار هم از اهل روزگار

روی بهی ندید که جز روبهی ندید

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:35 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۸۵

روزی میان بادیه بر لشکر عجم

دست عرب چو غمزهٔ ترکان سنان کشید

دیوان میغ رنگ سنان‌کش چو آفتاب

کز نوک نیزه‌شان سرکیوان زیان کشید

میغ از هوا به یاری آ میغ چهرگان

آمد ز برق نیزهٔ آتش فشان کشید

ما عاجز دو میغ که بر دامن فلک

قوس قزح علامتی از پرنیان کشید

من در کمان نظاره که ناگه برید بخت

چون آب در دوید و چو آتش زبان کشید

گفتا مترس ازین گره ناخدای ترس

کاینک خدای کعبه بر ایشان کمان کشید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:36 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۶۱

دولت نو است و کار نو و کارکن نو است

مرد قیاس شاه نو از کارکن کنند

از من رسان به کارکن شاه یک سخن

کزادگان ذخیره ازین یک سخن کنند

گو عدل کن چنان که همه یاد تو کنند

چونان مکن که یاد وزیر کهن کنند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:36 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۸۲

که گفت آنکه خاقانی سحرپیشه

دگر خاص درگاه سلطان نشاید

بلی راست گفت او و پی بردم آن را

که دیو آبدار سلیمان نشاید

گرانی ببردم ز درگاهش ایرا

مرید سبک دل گران جان نشاید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:36 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۸۶ - بالبدیهه در مدح ابوالهیجا خاقان اکبر منوچهر بن فریدون شروان شاه

سلاطین نژادا خلیفه پناها

توئی مملکت بخش و اسلام پرور

از آن گشت شروان سمرقند اعظم

که گردون تو را خواند خاقان اکبر

اثیر است و اخضر به بزم تو امشب

یکی تف منقل، یکی موج ساغر

زهی آفتابی که در حضرت تو

بهم اتفاق اثیر است و اخضر

اگر رفت خورشید گردون به مغرب

برآمد ز رای تو خورشید دیگر

وگر رخصه یابد ز تو هست ممکن

که خورشید رجعت کند هم به خاور

که خورشید این قدر آخر شناسد

که شه با سلیمان به قدر است همبر

گر او را پری بود و شیطان به فرمان

مرا این را فرشته است و ارواح چاکر

به جنت طبق‌های نقل تو شاها

طبق‌های گردون نماید مزور

خداوند این سبز طشت معلق

کند طشت شمع تو از هفت اختر

عجب نیست کز کام شیر فسرده

همی آب ریزد به ایوانت اندر

عجب آنکه خون ریزد از زخم تیغت

به میدان در از کام شیران جانور

به گیتی کسی دید هیچ اژدهائی

که از کام شیری برون آورد سر

تو گوئی اسد خورد راس و ذنب را

گوارنده نامد برآوردش از بر

تو بحری و حوضی میان سرایت

چو اندر میان فلک چشمهٔ خور

بدین بحر حوض جنان شد نظاره

درین حوض حوت فلک شد مجاور

مرا این حوض را نیل خوانده است گردون

که موسی و خضر اندر او شد شناور

درختان نارنج را سایه بر وی

چو در چشم عاشق خط سبز دلبر

در او قرصهٔ خور ز چرخ ترنجی

چو نارنج در شیشه بینی مصور

در او جرم گردون چو در قعر قلزم

یکی ریگ پیروزه رنگ مدور

بر این آب غیرت بد آب حیوان

بر این حوض رشک آورد حوض کوثر

مگر گوش خاقانی امشب به عادت

ز لفظ تو دزدید صد عقد گوهر

به یاد آمدش کانکه چیزی بدزدد

ببرند دستش به فرمان داور

پس این گوهر از گوش بستد زبانش

به صد عذر در پایت افشاند یک سر

بدین سکه آورد نقد بدیهه

شد از کیمیای سخن سحر گستر

شها نیک دانی که امروز گیتی

ندارد چو من ساحر کیمیاگر

تو باقی بمان کز بقای تو هرگز

در این پیشه کس ناید او را برابر

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:36 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۸۷ - در تولد دختر خود

یکی دو زایند آبستنان مادر طبع

ز من بزاد به یکباره صدهزار پسر

یکان یکان حبشی چهره و یمانی اصل

همه بلال معانی، همه اویس هنر

یگانهٔ دو سرا و سه وقت و چار ارکان

امیر پنج حس و شش جهات و هفت اختر

مرا چه نقصان گر جفت من بزاد کنون

به چشم زخم هزاران پسر یکی دختر

که دختری که ازینسان برادران دارد

عروس دهرش خوانند و بانوی کشور

اگر بمیرد باشد بهشت را خاتون

وگر بماند زیبد مسیح را خواهر

اگرچه هست بدینسان خداش مرگ دهاد

که گور بهتر داماد و دفت اولی‌تر

اگر نخواندی نعم الختن برو برخوان

وگر ندیدی دفن البنات شو بنگر

مرا به زادن دختر چه خرمی زاید

که اش مادر من هم نزادی از مادر

سخن که زادهٔ خاقانی است دیر زیاد

که آن ز نه فلک آمد نه از چهار گهر

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:36 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۹۵

خلیفه گوید خاقانیا دبیری کن

که پایگاه تو را بر فلک گذارم سر

دبیرم آری سحر آفرین گه انشا

ولیک زحمت این شغل را ندارم سر

به دستگاه دبیری مرا چه فخر که من

به پایگاه وزیری فرو نیارم سر

چو افتاب شدم با عطاردی چه کنم

کلاه عاریتی را چرا سپارم سر؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

دوشنبه 2 فروردین 1395  11:36 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها